يعني معتقديد كه پايگاه راي آقاي روحاني، اصلاحطلبان بودند؟
قطعا، البته اصلاحطلبان روحيه خوبي كه دارند اين است كه اصلا طلبكار نيستند و معتقديم بايد دولت را كمك كنيم وهيچگاه به دنبال سهم خواهي نيستيم.
يعني شخصيت آقاي روحاني را از ابتدا اصلاحطلب نميدانستيد؟
اصلا، الان هم نميدانيم بلكه اعتدالگرا و معتدل ميدانيم. ولي آقاي روحاني را واقعا براي اصلاحات بسيار مفيد ميدانيم. يعني معتقديم براي يك جامعه ناگهان برآمده از احمدينژاد، حسن روحاني نعمت بسيار غيرمترقبهاي است.
البته بعضيها معتقدند كه آقاي احمدينژاد با شعارهاي پوپوليستي راي آورد؛ عدهاي معتقدند كه به دليل نخبهگرايي دولت اصلاحات، توده مردم و به خصوص طبقات اجتماعي پايينتر جامعه به سمت احمدينژاد گرايش پيدا كردند؟
من همه اينها را ميپذيريم اما چگونه شد جامعهاي كه هشت سال با هاشمي و هشت سال با خاتمي عاقل كار كرده است به يكباره تسليم شعارهاي پوپوليستي ميشود؟ حرف اينجاست و اين تحليل ميخواهد. يكي از دلايل عمده اينكه اگر بپذيريم احمدينژاد راي آورد، اختلاف اصلاحطلبان بود كه با چهار كانديدا در سال 84 وارد انتخابات شدند. به عنوان مثال آقاي معين جايگاهي ميان توده مردم نداشت و ناشناخته محض بود به علاوه اينكه اصلا شعارهايش شعارهاي مردم فهم نبود و نخبهگراي مطلق بود و بيشتر شعارهايش شعارهايي بود كه براي سطح دانشگاه طراحي شده بود حال اينكه اكثريت توده مردم خارج از دانشگاه بودند.
آقاي احمدينژاد هم از همين موقعيت استفاده كرد؟
بله، البته من استفاده از روشهاي پوپوليستي و فريبكارانه را به زيان انقلاب ميدانم و اين را هم بگويم و شما را خاطر جمع كنم كه احمدينژاد هر كاري بكند، مطلقا ديگر راي بيار نيست، اوتمام شد.
دولت پاك دستي كه معاون اولش اين طور شد و معاون بعدياش اين طور ميشود، ديگر راي بيار نيست. مردم هم اين موضوع را متوجه شدهاند. البته هميشه ممكن است كه در هر زماني عدهاي پيدا شوند ملتي را خواب كنند اما بايد زودتر دست به كار شد و جلوي خوابرفتگي مردم را گرفت.
شانس اصلاحطلبان را در انتخابات آتي مجلس چقدر ميدانيد؟
اصلاحطلبان بايد دو كار اصلي را انجام بدهند؛ يكي اينكه اختلاف نكنند، دوم اينكه نيروهايي را كه انديشه اصلاحطلبي دارند اما جنجالي نيستند، به ميدان بفرستند. يعني نظام، قانون اساسي و رهبري را قبول داشته باشند.
كه بتوانند از فيلتر شوراي نگهبان نيز عبور كنند؟
بله. واقعا مشكل ما اين است. دروغ به ما ميبندند كه ما رهبري را قبول نداريم. به ما تهمت ميزنند. ما رهبري و نظام را قبول داريم، قانون اساسي را اتفاقا بدون تنازل قبول داريم و معتقديم حتي اگر بعضي از دوستان ما معتقد به اصلاح قانون اساسي باشند، بايد از راه قانون وارد شوند و هيچ كار غيرقانوني را نه مشروع ميدانيم و نه مشروط ميدانيم. نه به مشروطهاش اعتقاد داريم نه به مشروعهاش. بدين معنا كه غيرقانوني عمل كردن را شرعا جايز نميدانيم و بايد از طريق قانون، با شوراي نگهبان صحبت كنيم تا آنها باور كنند كه مثلا اصلاحطلبي چون من به زيان اين انقلاب نيست. به انقلاب اعتقاد دارد و وفادار است و يك تار موي انقلابش را به هزار هزار بيگانه نميفروشد چون براي او آزادي كشورش مهم است.
خودتان اين دوره قصد شركت در انتخابات را داريد؟
بله، من در اين دوره در انتخابات مجلس دهم شركت خواهم كرد.
در دوره مجلس هشتم ماجراي رد صلاحيتتان چه بود؟
ابتدا ردم كردند. بعد رفتم با آقاي جنتي و آقاي يزدي صحبت كردم. گفتم اشكال من كجاست؟ بگوييد تا من خودم را اصلاح كنم. مجلس نخواستم بروم. ايراد من كجاست كه ميگوييد صلاحيت ندارم؟ فراوان صحبت كردم و آقاي يزدي سخنان من را پذيرفتند و انصافا از من حمايت جدي كردند و من از اين بابت مديون ايشان هستم و از اين رفتارشان دفاع ميكنم و بالاخره آقاي جنتي، پذيرفتند و صلاحيتم تاييد شد. اگرچه كمي دير شد و در تبريز هم راي خوبي آوردم اما چون پول نداشتم و رقيبان من اوضاع مالي بهتري داشتند، توانستند تبليغات بهتري كنند. من وقتي از تهران براي انتخابات به تبريز رفتم بيني و بينالله بار اول 200 هزارتومان با خودم پول بردم و مرحله دوم هم 50 هزار تومان پول بردم كه اگر راي نياوردم، خواستم با ماشين برگردم، بتوانم اين كار را انجام دهم و پول بنزين داشته باشم. 250 هزار تومان، همه دارايي من براي تبليغات انتخاباتي بود و بقيه را مردم خرج كردند.
اين دوره هم از تبريز كانديدا ميشويد؟
نه خير از تهران.
اين بار تاييد صلاحيت ميشويد؟
بله، مگر چه كار كردهام كه تاييدم نكنند.
معتقديد كه اصلاحطلبان بايد تنها با يك ليست وارد انتخابات شوند؟
معتقدم كه درنهايت بايد به يك فهرست برسند. ضمن اينكه به دوستان حق ميدهم هر تصميمي كه صلاح ميدانند، بگيرند ولي مصلحت آنهاست كه با يك ليست وارد انتخابات شوند. ضمن اينكه حريم دوستانشان را حفظ كنند و اگر يك نفر از اصلاحطلبان خارج از ليست، نامزد شد. مثلا من خودم را اگر جمع اصلاحطلبان در ليست قرار ندهند، يقينا به نفع ليست كنار خواهم رفت و بدون شك در برابر ليست نميايستم. منتها من معتقدم كه افراد سالم، وفادار، معتدل و معتقد را بايد اصلاحطلبان بياورند.
به عنوان يكي از نمايندگان ادوار، مجلس نهم در مقايسه با مجالس اول انقلاب چه تفاوتي كرده است؟
مجالس اول، دوم و سوم طبيعي است كه حد پختگياش، حد پختگي الان نبود. اما در مجالس اول چون فيلترها شديد نبود، بيشتر نيروهاي خودجوش، دردمند و وفادار كه طعم تلخ زندان و شكنجه رژيم طاغوت را چشيده بودند، در مجلس حضور داشتند تا نيروهايي كه صفر كيلومتر هستند. البته من معتقد نيستم كه افراد صفر كيلومتر را نبايد به كارگيري كرد اما بالاخره وقتي شما نيرويي داريد كه 70 كيلومتر راه را آمده با صفر كيلومتر نبايد عوضش كنيد. ضمن اينكه مجالس اول و دوم سطح درك علميشان هم بالا بود و مجلسي از پزشكان، علما، فقها، مهندسان بود.
مجلس ژنرالها بود؟
بله، طبيعي است چون نمايندگانش سوابق مبارزاتي فراوان داشتند. به علاوه اينكه در مبارزات نهضت ملي شدن نفت و جريان دكتر مصدق شركت و در جبهه ملي حضور داشتند اگرچه اين نهضت بعدها از مليگرايي به اسلاميگرايي تغيير جهت داد ولي در عين حال افراد پختهاي بودند.
البته مجلس اول يك اشكالي هم داشت و آن اين بود كه بعضي از آنها قدرت تحليل درست و متناسب با سال 57 را نداشتند و در سال 32 مانده بودند. درحالي كه شرايط سال 32 عوض شده بود. امام(ره) كه آمدند اصلا ريشهها را برگرداندند و مردم چيز ديگري ميخواستند؛ حتي مردم به مشروطه سلطنتي راضي نشدند يعني به اينكه شاه سلطنت كند نه حكومت راضي نشدند و گفتند شاه نه سلطنت كند و نه حكومت كند و نه اصلا در داخل كشور كارهاي بشود. يعني نيروها نيروهايي صددرصد زلال بودند. تيپهايي مثل آقاي رجايي بودند نه تيپهايي مثل آقاي شايگان كه يكي به ميخ ميزد و يكي به نعل.
اگر خاطره جالبي از مجلس اول داريد، برايمان بگوييد؟
بيشتر بحثهاي ما آن روزها در مجلس اول حول محور مخالفان و موافقان بنيصدر ميچرخيد. بنيصدر يك فرزندخوانده بود براي انقلاب كه من با او از پاريس اختلاف نظر داشتم. در منزل ايشان بودم كه ديدم در حال جمعآوري مدارك و سندسازي عليه رقيبان خودش يعني دكتر يزدي، مهندس بازرگان و دكتر سحابي است كه من همان موقع به ايشان گفتم اين كار را نكنيد.
خطاي استراتژيك بنيصدر را چه ميدانيد؟
اول اينكه بهشدت خودپرست و خودخواه بود. با مرحوم رجايي و بهشتي و با كساني كه دستاندركار انقلاب بودند، كينه ديرينه و جدي داشت و آن را پنهان هم نميكرد و اصلا تشنه خون شهيد رجايي بود. حاضر هم نبود كه رجايي را نخستوزير كند. وقتي از مجلس رجايي راي آورد به عنوان نخستوزير، همه جا ايشان را خوار و خفيف ميكرد و به رجايي سبكمغز ميگفت. چون رجايي انسان سادهزيستي بود و ساده ميرفت و ميآمد و ساده لباس ميپوشيد.
بعد هم بنيصدر دنبال اين بود كه خود را فاتح جنگ معرفي كند. كتابي نوشته بود به نام «كيش شخصيت» كه غرور و تكبر در آن موج ميزد. من همان زمان يادم هست كه آقاي جلالالدين فارسي ميگفت كه آقاي بنيصدر جلوي آينه نشسته و اين كتاب را نوشته است. واقعا كيش شخصيت داشت يعني در دنيا جز خودش كسي را قبول نداشت. خودش را اقتصاددان بزرگ ميدانست در حالي كه اصلا سواد اقتصادي نداشت. فداكاري و ازخودگذشتگي هم نداشت، چون من چند بار با او جبهه رفته بودم، خط مقدم نميآمد و اگر ميآمد در سنگر پنهان ميشد. من بالاي سرش ايستاده بودم. عمامه سرم بود و او كلاهخود و سر خود را از سنگر بالا نميآورد. ضمن اينكه كارشكنيهاي فراواني در كار بچههاي سپاه ميكرد و خودش را بيشتر به ارتش نزديك ميكرد چون ارتش تازه از فضاي دوران طاغوت در آمده بود و بيشتر به فكر نظم نظامي بودند و بچههاي سپاه اهل ايثار و جهاد و شهادت بودند. اينها را كه نميشود فراموش كرد. گرچه در ارتش هم افراد فداكار فراوان بودند و شهيد صياد شيرازي از ارتش آمده بود اما در عين حال بنيصدر شخصيت همه را زير پاي خود له ميكرد.
بعدها گفته شد كه خود امام(ره) هم خيلي راضي نبود به انتخاب بنيصدر اما چون مردم انتخاب كرده بودند، امام راي مردم را پذيرفت. درست است؟
بله مثل روز روشن بود كه امام اصلا به انتخاب او راضي نبود و اتفاقا حرف ما همين است كه امام به راي مردم معتقد بود. امام مشروعيت و مقبوليت را يك چيز ميدانست و امروز هم ما ميگوييم كه مشروعيت منهاي مقبوليت معنا ندارد بنابراين بايد به مردم آگاهي بدهيم تا آنها ما را با اعتقاد بپذيرند.