• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3304 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۸ مرداد

شهر، فرهنگ امر مادي و زندگي روزمره در سخنراني عباس كاظمي

بدن شهر زنده است آن را تنگ‌نظرانه نبينيم

محسن آزموده/ درك ما از شهر چيست و آن را چگونه مي‌فهميم؟ اين درك و فهم چه تاثيري در سياستگذاري‌هاي شهري ما دارد؟‌ آيا به سادگي و با دستورالعمل‌هايي مي‌توان نوسازي يا همان مدرنيزاسيون را پيش برد؟ با مداخلاتي از بالا و دستوري بدون توجه به مضاميني چون حق انسان‌ها در شهر و به شهر؟ حالا عباس كاظمي از حق فضاهاي شهري سخن مي‌گويد، از حق پل‌ها، ساختمان‌ها، خيابان‌ها، حيوانات و به‌طور كلي ناانسان‌هايي كه خود محصول يا متاثر از زندگي شهري هستند و عموما در برنامه‌ريزي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي ما به‌طور كلي يا جزيي ناديده گرفته مي‌شوند. جلسه بيست و چهارم از سلسله جلسات پژوهشكده مطالعات فرهنگي روايت گروه شهر و فرهنگ به سخنراني عباس كاظمي اختصاص داشت؛ ‌استاد پيشين گروه ارتباطات دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران و پژوهشگر پژوهشكده مطالعات فرهنگي اجتماعي وزارت علوم و استاد ميهمان دانشگاه نيويورك و تيرينيتي كالج كه در ميان آثارش به عناويني چون آثاري چون پرسه‌زني و زندگي روزمره، مصرف، زندگي روزمره و مطالعات فرهنگي، امر روزمره در جامعه انقلابي بر مي‌خوريم. عباس كاظمي در اين سخنراني درباره شهر، فرهنگ امر مادي و زندگي روزمره پرداخت و ضمن اشاره به ادبيات مطالعات زندگي روزمره كه قريب به يك دهه است در ميان علاقه‌مندان مطالعات اجتماعي رواج يافته، موضوعي تازه را مطرح كرد: عامليت و حيات فرهنگي ماديت‌ها و ناانساني‌هاي شهر. او در اين سخنراني به شيوه‌هاي مواجهه با اين ماديت‌ها اشاره كرد و نشان داد كه چطور مي‌توان با باستان‌شناسي آنها رويكردي انتقادي براي فهم زندگي روزمره در امروز و اكنون و حتي دوره‌هاي پيشين اتخاذ كرد. بحث عباس كاظمي البته چنان كه خود بر آن تاكيد مي‌كند با توجه به فقر ادبيات فارسي در اين زمينه و تازه بودن آن از سويي و ناديده گرفته شدن مسائل صرفا «به ظاهر» اساسي‌تر از سوي ديگر زودهنگام و زودرس است اما به همان ميزان نيز ضروري و حايز اهميت است. در ادامه گزارشي از سخنراني اين استاد ارتباطات و مطالعات فرهنگي از نظر مي‌گذرد.

 

عباس كاظمي، در آغاز بعد از توضيح عنوان جلسه يعني «شهر، فرهنگ امر مادي و زندگي روزمره» گفت: تلاش من اين است كه امروز باب بحثي را باز كنم كه شروع بحث‌هاي بعدي باشد و مطالعاتم در زندگي روزمره را در عرصه‌هاي ديگري مثل مطالعات زندگي روزمره غيرانسان‌ها (اشيا و آنچه در زندگي روزمره شهري انسان نيستند) پي بگيرم و آنها را به مطالعه زندگي روزمره شهري پيوند دهم. البته اين موضوع تا حدودي زودرس است اما مي‌تواند در آتيه افقي را براي سياستگذاري شهري باز كند تا تنگ‌نظرانه شهر را ننگريم و آن را صرفا جاي انسان‌ها نبينيم، بلكه آن را غير از انسان‌ها، جاي حيوان‌ها، اشيا ، پرنده‌ها، پل‌ها، ساختمان‌ها، خيابان‌ها، ماشين‌ها و مجموعه آنچه شهر خوانده مي‌شود نيز ببينيم. بنابراين در مطالعات شهري مي‌خواهم از چيزي تحت عنوان غيرانسان‌ها دفاع كنم.

 

پل گيشا: نازيبا و فرسوده

كاظمي در ادامه با اشاره به مبهم و پيچيده بودن بحث فرهنگ امر مادي و زندگي اشيا سخن را با مثال‌هايي آغاز كرد و گفت كه با سه روايت كوتاه بحث خودم را شروع مي‌كنم: روايت اول اين است كه من در محله گيشا زندگي مي‌كنم و پيش از اين نيز 19 سال در
دانشكده علوم اجتماعي تحصيل و تدريس مي‌كردم و پل گيشا برايم نماد خاصي است و بسيار از مراكز دولتي و آموزشي و درماني در اين منطقه است و هر كس بخواهد آدرسي بدهد، به پل گيشا اشاره مي‌كند. در خبرها خوانديم كه قرار است اين پل را منهدم كنند و به جاي آن زيرگذر بگذارند. دو اتهام نيز به پل وارد كردند: نخست اينكه فرسوده است و بار ترافيكي را زياد مي‌كند و دوم اينكه به لحاظ بصري جنبه
زيبايي شناختي ندارد و جلوي ديد گيشا را مي‌گيرد. تصور اينكه من و گيشا باشم اما پل نباشد، دشوار است. هويت محيط به آن پل گره خورده است. فقط بحث از خاطره‌ها و نوستالژي نيست و پل صرفا منبع خاطرات ساكنان آن منطقه نيست، بلكه بحث بر سر ماديت شهر است، پل بخشي از بدن شهر است و شهرسازان مي‌خواهند اين بخش را بردارند و بايد بدانند كه چه نتيجه‌اي خواهد داشت. آشنايان به جامعه‌شناسي با اين تعبير ماركسي آشنا هستند كه وقتي واقعيت اجتماعي ولو با مداخله افراد شكل مي‌گيرد، بعد از آن خودش حيات اجتماعي خودش را مستقل از افراد انساني ادامه مي‌دهد. پل نيز زندگي خود را مستقل از سازندگانش ادامه مي‌دهد. ضمن آنكه از قضا پل گيشا بر خلاف اين اتهام كه گيشا را به لحاظ بصري خراب كرده، باعث مي‌شود كساني كه از روي آن رد مي‌شوند، بهتر زيبايي‌هاي گيشا را ببينند. بالاخص اينكه اين پل پناهگاهي براي مغازه‌هاي اطراف است و آن جا را به محلي براي پياده روي بدل كرده است. بنابراين حول پل يك زندگي جاري است و وقتي با نگاهي مهندسي پل را به سادگي با يك دستور و ماشين تخريب كنيم، نشانگر نگاه غيرانساني به شهر است، يعني روح پل و زندگي اطراف آن را ناديده گرفته‌ايم. البته من با هر‌گونه انهدام مخالف نيستم. مثلا در اين مورد خاص در يكي از مجلات پيشنهاد شده بود كه پل گيشا بدل به پياده رو شود. فارغ از امكان يا عدم امكان چنين طرحي مي‌شود به اين نكته فكر كرد كه پل را به گونه‌اي حفظ كرد كه كالبد محيط از بين نرود يا دست‌كم بخشي از آن براي حفظ آن خاطره و هويت باقي بماند.

 

نوبت عاشقي در سي و سه پل

كاظمي روايت دومش را به پل سي و سه پل در سفر نوروزي‌اش به اصفهان اختصاص داد و گفت: بعد از زيارت نقش جهان نخستين جايي كه مشتاقانه به آن رفتم سي و سه پل بود. زندگي‌اي كه مردم حول اين پل (زير پل، درون پل و روي پل) شكل داده‌اند و پيوند تنگاتنگي كه ميان مردم و پل جاري است، حايز اهميت است. انگار بخشي از زندگي، هويت، تاريخ و بدن ايشان است. اگر روزي سي و سه پل نباشد، شايد اصفهان نيز معنا پيدا نكند. اشاره من به سي و سه پل به اين معناست كه اشيا هر كدام هويت، زندگي، معنا و زيست متفاوتي دارند. سرنوشت سي و سه پل با سرنوشت پل گيشا متفاوت است. سي و سه پل ما را به تاريخ و تمدن پيش از اين پرتاب مي‌كند اما معناي آن نيست كه نسل‌هاي مختلف بعدي با آن ارتباطي برقرار نكنند و جوانان دوره‌هاي مختلف آنجا عاشق نشوند. اين مشابه ارتباطي است كه نسل‌هاي مختلف با ترجمه احساسات‌شان به اشعار حافظ با اين اشعار برقرار مي‌كنند. علت اصلي اشاره به سي و سه پل اين است كه در اين پل بر‌خلاف معماري جديد كه تمايز ايجاد مي‌كند، اقشار و طبقات و گروه‌هاي مختلف را گرد خود جمع مي‌كند. در حالي كه در ساختمان‌هاي مدرن فضاي تمايز را القا مي‌كنند. اين تمايز شكافي ميان جمعيت ايجاد و گروهي را پرتاب و عده‌اي را جذب مي‌كند.

 

زندگي بر پل طبيعت

كاظمي مثال سوم را پل طبيعت خواند كه از دو مورد پيشين كاملا متفاوت است. وي گفت: زيمل در مقاله كوتاه پل‌ها و درها به شكل استعاري از پل استفاده مي‌كند و آن را ابزار و نشانه‌اي براي ارتباط ميان دو چيز از هم گسسته مي‌خواند اما پل طبيعت براي وصل كردن نيامده است، بلكه براي تجربه كردن، ايستادن، ‌اتراق كردن و زندگي كردن روي پل ايستادن ايجاد شده است. كاركرد پل طبيعت و زندگي و فضايي كه براي طبقه متوسط براي قدم زدن و غذا خوردن و... توليد مي‌كند، با فضايي كه ماديت پل گيشا و پل سي و سه پل حول خودشان ايجاد مي‌كنند، متفاوت است. اين پل شبيه دو پل در نيويورك است كه طراحي‌شان مشابه اين پل بوده است. در تجربه پل هاي‌لاين نيويورك كوشيده‌اند بقايايي از ريل پيشين را حفظ كنند. پلي نيز كه بروكلين را به منهتن وصل مي‌كند، يك پل قديمي و تاريخي است كه دو محله را به هم وصل مي‌كند. اين پل بدل به جايي شده كه آدم‌ها به زيارت آن مي‌آيند و بر‌مي‌گردند. حتي عشاق قفل‌هايي به آن مي‌زنند و بر‌مي‌گردند. اين پل مثل گيشا و طبيعت، خودش شهر را به موضوع تماشا بدل مي‌كند. اشاره به پل‌ها براي آن بود كه بگويم چگونه پل مي‌زند زندگي خاص خودش را توليد كند و مناسباتي اولا ميان خود اشيا و ثانيا ميان انسان‌ها و اشيا برقرار سازد. در اينجا ما با مجموعه‌اي از انسان‌ها، اشيا و كالبد شهر مواجه هستيم. پشت هر كدام از اين پل‌ها ارتباطي نيز با سياست‌هاي شهري و سياست‌هايي كه خود پل در فضا ايجاد مي‌كند، مي‌توان يافت. اين ايدئولوژي مهندسي شهر كه مي‌گويد پل زيبا به دليل نازيبايي و فرسودگي بايد تخريب شود و منفعت اقتصادي ندارد و از بالا درباره پل تصميم مي‌گيرد، ما را به نقد زندگي روزمره از زاويه منفعت‌طلبانه نزديك مي‌كند اما اين‌بار نه براي زندگي انسان‌ها كه براي حضور اشيا در زندگي شهري.

اتومبيلي شدن شهر

كاظمي پرسش خود را به اين صورت بازتعريف كرد كه چطور از طريق مفهوم زندگي روزمره و ابژه‌ها و اشيا ي شهري مي‌توانيم شهر را به شكل ديگري بفهميم و سياستگذاري‌هاي‌مان تغيير دهيم؟

وي گفت: قبلا اشاره كرده‌ام كه مطالعات پيشين درباره شهر عمدتا ايستايي شناسانه بوده است در حالي كه در دهه‌هاي اخير به بحث حركت (movement) در شهر تاكيد شده است، اين حركت شامل پرسه‌زني، قدم زدن، اتومبيلي شدن شهر و رشد سرعت در شهر را نيز در بر مي‌گيرد. حتي برخي اين سرعت را مهم‌ترين فاكتور شهرنشيني خوانده‌اند و گفته‌اند اگر اين سرعت نبود، شهرنشيني رخ نمي‌داد، يعني اين حالت كه جمعيت به اين سرعت به يكديگر مرتبط شوند. اين ارتباط كه از طريق حركت و سرعت ايجاد شده، شهرنشيني را ممكن كرده است.

كاظمي در ادامه به بحث مطالعات فرهنگي ابژه‌ها اشاره كرد و گفت: غير از دو ديدگاه مذكور لازم است كه مطالعه فرهنگ عيني
( objective culture ) و زندگي اشيا (thing ’s life) در مطالعات زندگي روزمره شهرنشيني نيز بايد لحاظ شوند. طبيعتا پيش از اين انسان‌شناسان و باستان‌شناسان بيش از بقيه روي ابژه‌ها و اشيا مطالعه كرده‌اند. قديمي‌ترين مطالعات باستان‌شناسان در قرن نوزدهم اين بود كه اشيا و وسايل و عتيقه‌هاي به جامانده از دوران‌هاي كهن را در مكان‌هايي به اسم موزه گردآوري و روي آنها مطالعه كنند. انسان‌شناساني مثل مالينوفسكي و مارسل موس مي‌كوشند ابژه‌ها و اشيا را در فرهنگ زندگي روزمره ابتدايي مطالعه كنند و نشان دهند كه چگونه انسان‌ها با ابژه‌ها و
اشيا ي‌‌شان ارتباط برقرار مي‌كردند.

 

فهم شهر و زندگي روزمره

كاظمي با تاكيد بر اينكه پيش از تكميل طبقه‌بندي مطالعه فرهنگ مادي يا فرهنگ اشيا لازم است به طبقه‌بندي‌اي كه پيش از اين در دو جا در زمينه مطالعه روزمره صورت داده‌ام، ‌اشاره شود به اين تقسيم‌بندي كه نخست در سخنراني‌اي با عنوان عكس و زندگي روزمره القا شده اشاره كرد و گفت: حدود يك دهه است كه مفهوم و مطالعات زندگي روزمره در ايران ترجمه و رايج شده است اما هنوز در اين زمينه ابهام و گنگي وجود دارد. يعني گروهي نظريه‌هاي نامرتبط را به هم وصل مي‌كنند و گروهي از زواياي خودشان وارد مطالعه روزمره مي‌شوند. بنابراين مطالعات زندگي روزمره را به اين شكل تقسيم‌بندي مي‌كنم كه كار ساده‌تر شود. اين تقسيم‌بندي چنين است كه مطالعه زندگي روزمره اگر بخواهيم شهر را مطالعه كنيم، نخست آن نظرياتي را تشكيل مي‌دهد كه جامعه‌شناسي خرد يا علوم اجتماعي خرد نام گرفته است مثل سنت كنش متقابل نمادين، مكتب شيكاگو، سنت پديدارشناسي و... در اين نگاه زندگي روزمره شهري بايد به اين صورت مطالعه شود كه بكوشيم دريابيم درون جامعه چه مي‌گذرد و به فهم زندگي روزمره شهري با روش تفهمي يا رفتن درون جامعه و نزديك شدن به آدم‌ها مي‌پردازد. كتابي نيز با اين عنوان به اسم «فهميدن زندگي روزمره»
(understanding everyday life) با سرويراستاري توني بنت موجود است. البته مطالعات ديگري نيز در بحث مطالعه زندگي روزمره هست كه شهر را بيشتر به مثابه متن ديده‌اند و مثلا سراغ بيلبوردها، رمان‌ها، فيلم‌ها، سريال‌ها رفته‌اند و از اين طريق براي فهم شهر به مطالعه بازنمايي شهر پرداخته‌اند.

 

نقد زندگي روزمره

وي سپس رويكرد دوم را نظريه انتقادي زندگي روزمره خواند و گفت: اين رويكرد بيشتر در ايران با ترجمه كتاب سه جلدي لوفور با عنوان «نقد زندگي روزمره» شناخته شده است و جامعه شناسان و شهرسازان و جغرافيادانان شهري بر آن متمركز شده‌اند. البته غير از كتاب لوفور آثار ديگري تحت عنوان نقد زندگي روزمره منتشر شده است، مثل كتاب گاردينر. در مركز اين رويكرد نقد مدرنيته و نقد عقلانيت ابزاري و نقد سودمحوري و مداخله در زندگي روزمره و مستعمره شدن زندگي روزمره نهفته است. متاسفانه در ايران كساني كه به لوفور پرداخته‌اند و از اين زاويه شهر را مطالعه كرده‌اند، توجه نكرده‌اند كه كاپيتاليسمي كه لوفور از آن صحبت مي‌كند با سرمايه داري‌اي كه ما در اين جا داريم كاملا فرق مي‌كند. ايشان تفاوت‌ها را ناديده مي‌گيرند و همان رويكرد و نقد عقلانيت ابزاري را در اينجا به كار مي‌گيرند. حتي شكلي از عقلانيت ابزاري كه اينجا وجود دارد (آيا وجود دارد؟!) با آنچه در غرب هست، متفاوت است. آنچه در جوامع سوسياليستي وجود دارد، هم نوعي عقلانيت ابزاري و هم نوعي مداخله ايدئولوژيك وجود دارد و در چنين جوامعي ما نمي‌توانيم زندگي روزمره شهري را با تكيه صرف بر نقش عقلانيت ابزاري نقد كنيم، بدون اينكه نقش مداخله ايدئولوژيك را در تجربه زيسته مردم و زندگي روزمره در نظر نگيريم. خيلي روشن بگويم، فقط نمي‌توانيم تجربه مردم، مهندسان و برنامه‌ريزان شهري را نقد كنيم كه شهر و تجربه‌هاي زيسته مردم را به آشوب كشانده‌اند و مختل كرده‌اند، بلكه عقلانيت در اين جوامع تركيبي از عقلانيت ايدئولوژيك و عقلانيت ابزاري سرمايه داري است. اين نكته‌اي است كه در نقد زندگي روزمره بايد ديده شود.

مقابله هم زيستانه با سرمايه داري

كاظمي رويكرد سوم در مطالعه زندگي روزمره را كردار زندگي روزمره خواند كه با كتاب ميشل دو‌سرتو شناخته مي‌شود و گفت: آنچه من بيشتر از دوسرتو الهام مي‌گيرم و مايلم به آن اشاره كنم اين است كه رويكرد دوسرتو بيشتر به دنبال اين است كه مردم چگونه راه‌هاي فرار را در داخل خود اين نظام عقلاني كه شهر را تصرف و برنامه‌ريزي مي‌كند، پيدا مي‌كنند، بدون اينكه سيستم سرمايه‌داري را مضمحل كنند و به اين طريق مسير خودشان را باز مي‌كنند. اين نكته در ايران نيز در اقدامي كه در محله خوب بخت تجربه شد، به وضوح مشهود است. در اين تصميم كوشيدند محله‌هاي كوچك و خانه‌هاي ويلايي كوچك نزديك به هم را تخريب و حريم شخصي فرد را ويران و او را در يك نظام عقلاني وارد آپارتمان كنند، اما ديديم كه در عمل فرد در آپارتمان به شيوه زيستي كه پيش از اين داشت بازگشته است. مثلا مي‌شنويم كه فرد گوسفند را در آشپزخانه قرباني مي‌كند! و دردسرهاي زيادي ايجاد مي‌شود. يعني مناسبات انسان‌ها با تغيير سيستم و ايجاد بلوك‌ها و پلاك‌هاي جديد، تغيير نمي‌كند و افراد به شهروندي كه شهرسازان مي‌خواهند، بدل نمي‌شوند. همچنين در محله خاك‌سفيد مورد مشابه ديگري را مي‌يابيم، يعني يك طراحي شهري به تقسيمات دروني خانوادگي زمين بدل شد و شيوه زيست متفاوت خودش را ايجاد كرد. يعني توليدي كه عملا مردم در زندگي شهري ايجاد مي‌كنند كاملا بر خلاف توليد برنامه‌ريزي شده‌اي است كه از پيش بود. در اين طبقه‌بندي شاهد بوديم كه در رويكرد سوم بيشتر اهالي مطالعات فرهنگي كار مي‌كنند، در رويكرد دوم بيشتر منتقدان زندگي روزمره فعاليت مي‌كنند و در رويكرد اول عمدتا مفسران زندگي روزمره با جهت‌گيري كيفي و تفسيري فعاليت مي‌كنند. در مطالعه زندگي روزمره و شهر بايد مراقب اين تفكيك بود.

 

تعامل انسان‌ها و نا انسان‌ها

كاظمي بعد از اشاره به اين تقسيم‌بندي مطالعات زندگي روزمره نكته تازه‌اي را با طرح پرسشي اضافه كرد و گفت: اينجا به اين تقسيم‌بندي اين نكته را اضافه مي‌كنم كه آيا در نقد زندگي روزمره يا فهم كردارهاي زندگي روزمره لازم است به كالبد شهر و ماديت شهر و اشيا نيز توجه شود؟ به نظر من به اين تعبير مي‌توان شهر را چيزي بيشتر از مجموعه‌هاي انساني در تعامل ميان انسان‌ها و غيرانسان‌ها فهميد. وي سپس به نظريات متعددي كه در ذيل مطالعه فرهنگ اشيا و ضرورت آن اشاره كرد و گفت: احتمال دارد برخي مخاطبان بپرسند در جامعه‌اي كه حق انسان‌ها محل بحث است، ضرورت دارد به بحث حقوق اشيا و ماديت شهر بپردازيم؟ البته اين ابهام مانع از نمي‌شود كه به اين بحث نپردازيم. خود مفهوم فرهنگ مادي تا حدودي مبهم است. مگر اشيا يا ماده مي‌تواند فرهنگ داشته باشد؟ اما باستان‌شناسان انسان‌شناس اين مساله را براي ما حل كرده‌اند و تركيبي از مطالعات فرهنگ (انسان‌شناختي) و مطالعات باستان شناختي اشيا ارايه داده‌اند. اين بحث از اين جا آغاز مي‌شود و تا زمان ما ادامه مي‌يابد. جريانات مختلفي را مي‌توان حول مطالعه فرهنگ زندگي اشيا جا داد كه در مجال حاضر نمي‌توان به همه آنها پرداخت. يكي از تقريبا قديمي‌ترين آثاري كه در زمينه زندگي اشيا نوشته شده است، زندگي اجتماعي اشيا (social life of things) است. خود مفهوم «چيز» (thing) بسيار مبهم و گمراه‌كننده است. آيا امري است كه صرفا ماديت دارد يا جنبه ذهني دارد يا كالاست؟ بستگي دارد آن را چگونه ترجمه كنيم، حتي ممكن از چيز به مثابه stuff بحث شود. بنابراين چيز فراتر از كالاست و مي‌تواند اموري را كه جنبه كالايي ندارند نيز
در بر گيرد، يا حتي ممكن است اموري در نظر باشد كه حتي جنبه مادي نيز ندارند. البته فعلا وارد اين ابعاد نمي‌شويم. آپادوراي، يكي از نويسندگان كتاب به عنوان انسان‌شناسي در دانشگاه نيويورك بيشتر روي كالا تاكيد دارد و چيزهايي را در نظر دارد كه به كالا تبديل مي‌شوند و بنابراين در عرصه مبادله قرار مي‌گيرند و با انسان‌ها دچار تعامل مي‌شوند و ارزش اقتصادي پيدا مي‌كنند و در زندگي انسان‌ها مي‌چرخند. نكته آپادوراي به مطالعات انسان‌شناساني چون مالينوفسكي و مارسل موس و بحث مبادله هدايا باز مي‌گردد، يعني گردن بندها و اشيا يي كه در قبايل ابتدايي دست به دست مي‌شده و فخر و منزلت به آدم‌ها مي‌بخشيده است. اين بحث به سفر اشيا در زندگي روزمره انسان‌ها اشاره داشته است. آپادوراي با وام‌گيري اين مفهوم مي‌گويد كه اشيا سفر مي‌كنند. اين مفهوم اگرچه از مطالعه قبايل بدوي آمده اما مي‌تواند به موبايل‌ها و تلفن‌ها نيز ربط يابد. در اين بحث گفته مي‌شود كه اشيا سفر مي‌كنند و در هر لحظه از سفرشان هويت‌هاي تازه‌اي مي‌يابند و گاهي از نو مي‌ميرند و دوباره متولد مي‌شوند. اين نگاه بر دوش نظريه ماركس و نظريه زيمل استوار است. وقتي از قدرت اشيا بحث مي‌شود، پول زيمل به ذهن متبادر مي‌شود. زيمل مي‌گويد پول در جامعه مدرن ابزاري رايج است و امري انتزاعي شكل مي‌گيرد و روابط جنبه صوري و عقلاني پيدا مي‌كند، حتي روابط خانوادگي فراتر از رابطه خوني با سطحي از عقلانيت نيز تعريف مي‌شود. بنابراين پول زندگي سنتي مبتني بر هم خوني را متحول مي‌كند و آن را مبتني بر مناسبات خشك عقلاني گاه حتي خونين بدل مي‌كند. آپادوراي با وام‌گيري مفهوم زيمل مي‌خواهد به اين نكته اشاره كند كه اشيا چگونه مي‌توانند مفهوم خودشان از زندگي را بيافرينند. زندگي و مناسبات انساني با موبايل و شبكه‌هاي اجتماعي متحول شده است. اين مناسبات دايما در حال پيچيده‌شدن است و نمي‌دانيم به كدام سمت مي‌رويم. موبايل روابط اجتماعي را توسعه مي‌دهد و شكل‌هاي جديدي از زندگي ايجاد مي‌كند. آپادوراي مي‌كوشد به ما نشان دهد كه اشيا حيات و زندگي اجتماعي خودشان را دارند. يكي ديگر از نويسندگان كتاب از تعبير بيوگرافي فرهنگي اشيا ياد مي‌كند و مي‌گويد كه اشيا نيز مثل انسان‌ها متولد مي‌شوند، زندگي مي‌كنند و در نهايت مي‌ميرند. زندگي اشيا نيز مورد مطالعه انسان‌شناسان قرار مي‌گيرد. در اين مباحث بر اين نكته تاكيد مي‌شود كه نبايد اشيا ي پيرامون را اموري ساكن، منفعل، بي‌اراده و غير تاثيرگذار فرض كنيم. آنها بخشي از زندگي ما هستند و تاثيرگذارند و وقتي بهتر فهميده مي‌شوند كه در شبكه روابط اجتماعي زندگي شهري ما درك شوند و بخشي از خانواده زندگي شهري ما هستند كه نمي‌توان آنها را با دستور حذف كرد، بلكه مي‌شود و بايد با آن كنار آمد.

 

از زندگي اشيا تا عامليت آنها

كاظمي در ادامه به نظرياتي كه از زندگي اشيا فراتر مي‌روند و بر عامليت (agency) اشيا نيز تاكيد مي‌كنند اشاره كرد و گفت: اين نظريات از زندگي اشيا فراتر مي‌روند و بر عامليت آنها اشاره دارند. اين پديده بغرنجي است كه ما به اين نتيجه برسيم كه اشيا نه تنها در زندگي ما حضور دارند و ما به آنها معنا و شكل مي‌دهيم و معنا توليد مي‌كنند، بلكه اصلا مثل انسان‌ها عامليت دارند و مي‌توانند برنامه‌ها و نقشه‌هاي ما را خراب كنند. فهم عامليت اشيا بحث پيچيده‌اي است. پيش از اينكه از اين عامليت بحث شود لازم است به هستي‌شناسي متفاوتي كه در دنياي جديد شكل مي‌گيرد و فيلسوفان از آن دفاع مي‌كنند، اشاره شود. مثل گراهام هرمن بحث هستي‌شناسي مسطح
(flat ontology) را مطرح مي‌كند و مي‌گويد هيچ نابرابري بين انسان‌ها و غيرانسان‌ها وجود ندارد. هستي‌شناسي مسطح يعني وقتي برنامه‌ريزي مي‌كنيد، به اين نكته توجه شود كه با يك اتوبان چه بر سر پرندگان و حيوانات و اشيا مي‌آيد. هستي‌شناسي مسطح به اين معناست كه حق همه موجودات اعم از انسان و غيرانسان را در نظر بگيريم و انسان‌ها را تنها موجودات ذي‌حق ندانيم. جين بنت در كتابي با عنوان « اكولوژي سياسي اشيا» درباره نقش سياسي اشيا بحث مي‌كند يا حتي برخي محققان در نقش كرم خاكي در خلق تمدن تاكيد مي‌كنند، در حالي كه داروين روزها و ماه‌ها و سال‌ها در اين زمينه مطالعه مي‌كند كه كرم خاكي چه نقشي در خلق خاكي كه انسان‌ها بتوانند به وسيله آن تمدن خود را بنا كنند، داشته است. اما انسان‌ها در طراحي‌هاي شهري و تكنولوژي‌هايي كه توليد مي‌كند نقش اينها را ناديده مي‌گيرد و فكر مي‌كند كه تنها خودش تمدن ساز است و تمدن ايجاد مي‌كند. هستي‌شناسي مسطح يعني همه‌چيز را با هم در نظر گرفت. توسعه پايدار جز با در نظر گرفتن هستي‌شناسي مسطح ممكن نمي‌شود. كاظمي در ادامه به رابطه سوژه و ابژه در هستي‌شناسي مسطح اشاره كرد و گفت: در اين هستي‌شناسي تمايز قطعي ميان موجودات سخنگو و ذي‌روح و موجودات گنگ برداشته مي‌شود و از روح اشيا بحث مي‌شود. اما وقتي از واقعيت تاريخي يا زندگي اشيا بحث مي‌كنيم، منظور آگاهي و اينكه اشيا مي‌فهمند، نيست، بلكه منظور عامليتي است كه اشيا در شبكه تعاملات با چيزهاي ديگر ايجاد مي‌كنند و در برنامه‌ريزي‌هاي ما تاثير مي‌گذارند و نقش ايفا مي‌كنند. شما نمي‌توانيد از نقشي كه اتومبيل در تهران دارد غفلت كنيد. اتومبيل يا خودرو در تهران با تهران كاري كرده است كه دو چيز را به سرشت موقتي آن بدل كرده است: نخست ترافيك و دوم آلودگي. بنابراين كساني كه در تهران زندگي مي‌كنند فكر مي‌كنند با ترافيك و آلودگي بايد كنار بيايند چون بدون اتومبيل نمي‌شود سر كرد. بنابراين نقشي كه همين اتومبيل در زندگي ما دارد را مي‌شود به گونه‌اي ديگر در نظر آورد و ديد كه چه شيوه متفاوتي در زندگي ما ايجاد مي‌كند. اگر ما بدانيم كه ماشين چه تاثيري در زندگي روزمره ما دارد، نگاه‌مان متحول مي‌شود و همه‌چيز با دستور و بخشنامه و بر مبناي برنامه‌ريزي از بالا حل نمي‌شود.

مواجهه با چيزها

كاظمي در ادامه سه نوع مواجهه با ابژه‌ها را از يكديگر متمايز كرد و گفت: در مواجهه با ابژه‌ها مي‌توان رويكردي تفسيري داشت. كاري كه انسان‌شناسان فرهنگي انجام داده‌اند و به معاني فرهنگي كه اشيا در زندگي روزمره توليد مي‌كنند، توجه مي‌كنند. اشيا حامل و باردار معاني فرهنگي هستند و دنياي معاني زندگي شهري ما را گسترش مي‌دهند. رويكرد دوم انتقادي است و هميشه نيز بوده است و من به آن وارد نشده‌ام، مثل نگاه ماركسيستي به كالا و اشيا كه راجع به از خودبيگانگي و كالايي شدن بحث مي‌كند. من از نگاه ماركسيستي با استفاده از نظريات والتر بنيامين به مفهوم بازگشت به اشيا و رويكرد باستان شناسانه به اشيا رسيده‌ام و به اين نكته توجه كرده‌ام كه اشيا را مثل باستان شناسان از گورها بر مي‌خيزانيم و اشيا سخن مي‌گويند. داستان اين بحث مفصل است، زيرا تاريخ فرهنگي‌اي كه تدوين شده است، آن تاريخ فرهنگي‌اي نيست كه مدفون شده است. بنابراين وقتي سراغ آرشيو و باستان‌شناسي و حفاري اشيا ي نه چندان خيلي دور در زندگي روزمره مي‌رويم، حضور آن در زندگي روزمره معناي ديگري مي‌يابد. پيكان امروز آن معنايي را ندارد كه در دهه 60 داشت. الان وقتي پيكان را در خيابان مي‌بينيم، معنايي تازه دارد. در دهه شصت ما (دست كم من) از پيكان نفرت داشتيم. يعني اگر پيكان كنارم مي‌آمد سعي مي‌كردم از آن فاصله بگيرم و سوارش نشوم. البته چيزي غير از پيكان هم نبود و طبيعتا اگر سوار نمي‌شديم بايد مسيرها را پياده مي‌رفتيم! اما امروز وقتي پيكان مي‌بينيم، دوست داريم سوارش شويم، چون حس متفاوتي ايجاد مي‌كند. خيلي‌ها كه مي‌توانند پيكان خريده‌اند و در خانه‌شان نگهداري مي‌كنند. اگر پيكان را نبش قبر كنيد و راجع به آن در زندگي روزمره شهري در دو دهه قبل حرف بزنيد، مي‌توانيد به شيوه انتقادي زندگي روزمره را تحليل كنيد. از خلال بحث درباره پيكان مي‌توان يك يا دو دهه را توصيف كرد و زندگي روزمره را به شيوه‌اي انتقادي تحليل كرد. وي در ادامه گفت: بنابراين نوعي ديگر از مواجهه با اشيا هست كه من كوشيده‌ام در كتابم زندگي روزمره در جامعه انقلابي درباره‌اش بحث كنم. در واقع اين رويكرد از گور در آوردن اشيا و به سخن در آوردن آنها است براي بازگويي بخشي از تاريخ فرهنگي كه مدفون شده است. رويكرد ديگر مطالعات بينارشته‌اي فرهنگ مادي است كه ابعاد وسيعي دارد و از باستان‌شناسي تا انسان‌شناسي تداوم دارد. شخصا كارهاي دنيل ميلر را كه دوره‌اي شاگرد بورديو نيز بوده، بيشتر پسنديدم. او مطالعات متنوعي راجع به زندگي چيزها (ماشين، موبايل، لباس، فيس بوك و...) و تفاوت شكل زندگي آنها در جوامع مختلف صورت داده است. براي مثال دنيل ميلر مي‌گويد در برخي كشورهاي فقير شبكه اجتماعي موبايل نقش حمايتي دارند. در جايي كه هيچ منبع حمايتي و ارتباطي وجود ندارد، موبايل چنين نقشي را ايفا مي‌كند. يا در مصر شبكه‌هاي اجتماعي نقش سياسي ايفا كردند. اما اين شبكه‌ها در برخي جوامع فقير ممكن است نقش مالي هم داشته‌اند. بنابراين وقتي اشيا سفر مي‌كنند و به جوامع مختلف مي‌روند، شكل‌هاي زندگي خودشان را مي‌آفرينند. اينجا دنيل ميلر رويكرد آپادوراي را بسط مي‌دهد.

ايدئولوژي خانه كلنگي

كاظمي در پايان گفت: آيا مي‌توانيم از شهروندي چيزهاي مادي و اشيا
(material citizenship) صحبت كنيم؟ اين نكته‌اي است كه در آينده مي‌توانيم به آن توجه كنيم. يعني به اندازه‌اي كه انسان‌ها داراي حقوق هستند، پل‌هايي كه پيش از اين از آنها صحبت كردم، داراي حق شهروندي هستند و ما نمي‌توانيم به سادگي براي‌شان برنامه‌ريزي كنيم و تصميم بگيريم. هدف مطالعه زندگي روزمره در بحثي كه داشتم، زندگي روزمره در همه جنبه‌هاي آن بود. نكته ديگري كه در جمع‌بندي مايلم به آن اشاره كنم اين است كه رابطه‌اي پيچيده ميان اشيا و قدرت وجود دارد. هم اشيا ‌قدرت ايجاد مي‌كنند و هم قدرت بر اشيا اعمال مي‌شود. قدرت مي‌تواند به نحوي اشيا ‌را تحت استعمار خودش قرار دهد كه كاركردهاي ايدئولوژيك يا منفعت‌طلبانه يا سودمندانه خودش را داشته باشد. شما پل طبيعت را مي‌سازيد اما ممكن است منافع اقتصادي‌اش بر ساير كاركردهايش اولويت داشته باشد و به آن به شكل منبع درآمد بنگريد. بنابراين مي‌شود از اشيا ‌سوءاستفاده كرد. همچنين ممكن است اشيا ‌قدرت خودشان را توليد و به ما انسان‌ها تحميل كنند. در سياستگذاري جديد شهري كه الگويش توسعه پايدار است، حتما بايد شهر را مجموعه‌اي فراانساني تلقي كنيم. بايد حقوق اشيا، انسان‌ها و حيوانات برابر تلقي شود. شايد ندانيد كه دست‌كم 30 گونه پرنده در سال‌هاي اخير از تهران كوچ كرده‌اند و به جاهاي ديگر تبعيد شده‌اند. اين نتيجه چيزي نيست جز برنامه‌ريزي شهري كه خودمان پي گرفته‌ايم. فراموش نكنيم كه اشيا عامليت دارند. نكته آخر را با قصه امروز به پايان مي‌رسانم.

سه‌شنبه، 6 مرداد در جلسه‌اي در سازمان نوسازي شهرداري بودم و بحث بافت‌هاي فرسوده و نوسازي تهران مطرح شد. اين بحثي شيرين و خيلي عقلاني و خوب و منطقي به نظر مي‌رسد. به نظر مي‌رسد نوسازي شهر تهران خيلي خوب است، چون در تهران زلزله مي‌آيد و شهر تخريب مي‌شود و آدم‌هاي بيگناه كشته مي‌شوند. اما نوسازي به شكلي كه در ايران انجام شده است، يعني يك شهر جديد ساختن (دست كم در محله اتابك) و كل انسان‌هاي آن جا را جابه‌جا كردن. اينجا اصلا بحث خاطرات را مطرح نمي‌كنم. دوستي كه در جلسه بود، به نحوي از بافت‌هاي فرسوده صحبت مي‌كرد كه مي‌گفت اين بافت‌هاي فرسوده مثل دشمن مي‌مانند و ما بايد لشكركشي كنيم و به جنگ آنها برويم. اين همان چيزي است كه من از آن با عنوان حيات روزمره اشيا ‌سخن مي‌گويم. من مي‌گويم حتي بايد از بافت فرسوده دفاع كرد. چيزي به اسم ايدئولوژي بافت فرسوده يا خانه كلنگي شكل گرفته است. اين خانه‌هايي كه امروز مي‌سازيم، ‌آيا 20سال بعد بافت فرسوده محسوب مي‌شوند؟ آيا دوباره بايد كلا شهر جديدي از نو بسازيم؟ آيا اين سياست‌هايي است كه در كشورهاي پيشرفته اجرا مي‌شود؟ كلا فضا را تغيير مي‌دهند؟ ايدئولوژي خانه كلنگي و بافت‌هاي فرسوده به اين معناست كه ما به خودمان اجازه مي‌دهيم از بالا و با مديريت دلسوزانه و خيرخواهانه كل بخشي از بدن شهر را از بين ببريم و يك وصله ناچسب جديدي به جاي آن بگذاريم كه
هيچ‌كس نتواند از آن استفاده كند. اين نكته وقتي درك مي‌شود كه ايمان بياوريم شهر زنده است و بدن شهر جان دارد، حركت مي‌كند و به ما واكنش نشان مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون