سياست داخلي؛ نيمه دوم بازي دولت
آذر منصوري
سريعترين پيامد سياسي توافق هستهاي براي دولت در داخل، گرفتن دست بالا در مقابل رقباست. دولت يازدهم تا قبل از توافق هستهاي تحت تاثير امكانات سياسي كه رقباي آن از آن برخوردار هستند نتوانسته بود آنچنان در ميدان سياست از آنها پيشي بگيرد، هر چند چندان عقبتر از آنها هم نبود. رقباي دولت مسيرهاي اصلي اطلاعرساني عمومي را بر عهده دارند و گستردگي تريبونهاي تحت اختيار آنها، به طور طبيعي امكاني براي جلو افتادن از رقبا را برايشان فراهم ميآورد. امكاني كه توافق هستهاي قطعا در مقطعي آن را محدود خواهد كرد. اين مقطع اما چندان طولاني و پايدار نخواهد بود كه دولت، اميد داشته باشد كه ميتواند به پشتگرمي آن با مشكلاتي به مراتب كمتر جلو برود. سياست خارجي دولت يازدهم و اتفاقاتي كه در اين حوزه رقم خورد، بازتابي از تغيير برخي معادلات و مناسبات در سياست داخلي بود. جايي كه سرنوشت انتخابات سال 92 به شكلي كاملا غير منتظره تعيين شد تا دولت يازدهم بتواند سكان هدايت امور اجرايي را در دست بگيرد. به همين اعتبار اگر بازتاب گشايش در اين سياست خارجي به حوزههاي داخلي برنگردد و زمينهساز گشايشهاي عمده نشود، قطعا در تاريخ تبديل به پروژهاي نيمه تمام خواهد شد. تنها چيزي كه ميتواند ادامه اين پروژه را تضمين كند زمينهسازي براي امكان تقويت اراده داخلي حامي آن است. ارادهاي كه البته دولت و سياسيون هوادار دولت بايد متوجه باشند همزمان با طيف نخبگان سياسي، بايد در ميان عامه مردم و طيفهاي اجتماعي هم آن را پيدا كرده و قدرتمند كنند. شكي نيست كه در يك فرآيند طبيعي بازگشايي درهاي سياست خارجي بر روي جهان به صورتي گريزناپذير تاثير خود را بر تحولات داخلي خواهد گذاشت و در اين حوزه به تغيير برخي اولويتهاي جاري منجر خواهد شد. اما مهم اين است كه تغيير اين اولويتها بتواند در راستاي اراده عمومي تنظيم شود. دولت در فضاي قبل از توافق از سه منظر تا حدودي حق داشت كه سياست داخلي را پروژه اصلي خود نكند؛ اول بحث رسيدن پرونده هستهاي ايران به مراحل حساس بود كه خروج از اين وضعيت را براي رفع مشكلات كشور گريزناپذير و فوري ميكرد. دوم در آن دوران دولت هنوز چندان نتوانسته بود از ميان پروژههاي وعده داده شده خود به صورت مشهود يكي را به سرانجام برساند كه اين وضعيت در فضاي بعد از توافق وجود ندارد و وضعيت بعد از توافق اعتماد دو سويه دولت – ملت را تقويت ميكند. سوم هم اينكه در عرصه سياسي و حوزه بالادست قدرت، در قدرت تمامكنندگي دولت شكهايي وجود داشت كه پايان پرونده هستهاي در واقع پايان اين تصور نيز بود. اكنون اما هيچكدام از اين عوامل وجود ندارند. اكنون وضعيت دولت در حالتي است كه ميتوان گفت سرنوشت خود و طيف حاميانش را در دست دارد و خود ميتواند اين سرنوشت را تعيين كند. به عبارتي ديگر حتي سرنوشت برخي ديگر از بازيگران صحنه سياسي ايران و از جمله رقباي جدي دولت هم در دستان خود اوست. سرنوشتي كه با نتيجه بازي در زمين سياست داخلي مشخص ميشود. از همين روست كه دولت بايد با همان قدرت و انگيزه نيمه دوم رقابت خود را كه اينبار در محدوده سياست داخلي انجام ميشود، ادامه دهد و گرنه پيروزي در نيمه اول هيچ تضمين نهايي براي كسب نتيجه در كليت بازي نخواهد بود.