پنج سال طول ميكشد تا يك خانواده از اعتياد فرزندش خبردار شود
حلقه گمشده همزباني را پيدا كنيم
نازنين متيننيا / پنج سال، فاصله زماني اعتياد يك جوان تا آگاهي خانوادهاش از اين اتفاق است. دبير اتاق فكر ستاد مبارزه با مواد مخدر اين عدد را اعلام كرده و توضيح داده كه اختلاف نسلها و دوري خانوادهها از فرزندانشان باعث شده تا رقم ميانگين آگاهي 55 درصد خانوادههاي ايراني از اعتياد فرزند، اين مدت زمان طولاني باشد يعني جواني كه براي غرق شدن در اعتياد تنها به يك سال زمان براي مصرف مداوم موادمخدر احتياج دارد، فرصت چهار سالهاي براي مخفي ماندن بيمارياش از خانواده دارد و خانواده زماني متوجه اعتياد فرزند خود ميشود كه ديگر همهچيز در ظاهر و رفتار او مشخص است و چارهاي جز نديدن ندارد. اما تا قبل از وقوع آگاهي، دوري و اختلاف ميان والدين و فرزندان، كمك ميكند تا اعتياد گم شود و چهرهاش را نشان ندهد. حميد صرامي تعريف كرده در خانوادههايي كه سكوت يا سروصداي بيش از اندازه وجود دارد، فرزندان در معرض خطر گرايش به مواد مخدر هستند و دوري از خانواده، عدم دلبستگي و وابستگي به خانواده، توهين و سختگيري همه از عواملي است كه باعث گرايش به اعتياد ميشود. عدم همزباني نسل تازه با نسل قديمي و وقتگذراني بيش از اندازه در فضاي مجازي به جاي معاشرت و همراهي با خانواده، علايم دوري فرزندان از خانوادههاست. علايمي كه مدتهاي زياد است جامعهشناسان و روانشناسان نسبت به آن هشدار ميدهند و حالا با اين آمار مشخص ميشود اين هشدارها در حد هشدار باقي ميماند و به هيچ مسيري براي پيشگيري ختم نميشود. خانوادهها، پدر و مادرهايي هستند از نسل قديميتر؛ نسلي كه نه با گوشيهاي همراه اسمارتفون بزرگ شده و نه كوران اطلاعات درباره تربيت فرزندان، نسلي كه تازه تلفن وارد زندگياش شده و از ماهواره هم خبري نداشته. اما نسل تازه، نسلي است كه پاي كامپيوتر بزرگ شده و دنياي اطلاعات و تكنولوژي سرتاسر زندگياش را گرفته. همين است كه همزباني ميان پدرومادرها با فرزندانشان روزبه روز كمتر ميشود؛ پدر و مادر از دنياي تازه فرزندشان خبر ندارند و در اين بيخبري تنها پدر و مادرهايي موفق ميشوند كه پلهاي ارتباطي را پيدا ميكنند يا حداقل به دنبال آنها ميگردند اما تعداد اين پدر و مادرها با توجه به همين خبر ساده، بسيار كمتر از جامعه آماري جوان ايراني است؛ جواني كه هروز دورتر از خانواده و همينطور مديراني ميشود كه براي زندگي او تصميم ميگيرند و قرار است نقش مراقب را برايش بازي كنند. همين است كه پنج سال ميشود فاصله زماني شروع اعتياد يك جوان تا آگاهي خانوادهاش؛ پنج سالي كه زماني كافي و مناسبي براي نابودي يك سرمايه اجتماعي غني است و اضافه شدن آماري به آمارهاي تكاندهنده اجتماعي. اگر بخواهيم شبيه هميشه به اين آمارها واكنش نشان دهيم احتمالا دوباره وارد همان مسيري ميشويم كه اين آمار را رقم زده اما راه چارهاي هم هست، راهي كه ميگويد اختلاف نسلها در جامعه امروزي سرعت عجيب و غريبي گرفته و نه فقط خانوادهها كه حتي نسل سوميهايي كه اين روزها از رفتار جوانان دهه70 تعجب ميكنند و ميگويند «زبانشان را نميفهميم» بايد براي نزديكي و همراهي با اين نسل تلاش كنند و از لابهلاي تمام حرفهاي به ظاهر سطحي و كمعمقي كه از آنها در فضاي مجازي ميشنوند، راهي براي باز كردن دريچههاي همراهي و همزباني پيدا كنند.