• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3319 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۷ مرداد

لزوم طراحي الگوهاي ائتلافي مختلف در جريان اصلاحات

حمايت اصلاح‌طلبان از دولت با رويكرد ضرورت ملي است

پدرام سهرابلو/ موضوع انتخابات پيش روي مجلس و خبرگان با توجه به حصول توافق هسته‌اي و لزوم اصلاح برخي سياست‌هاي داخلي براي شتاب بخشيدن به آهنگ توسعه پايدار و همه‌جانبه اهميتي دوچندان يافته است. از اين رو با علي اصغر زبردست، فعال سياسي اصلاح‌طلب و عضو بنياد باران در اين خصوص به گفت‌وگو نشستيم. اين مدير سابق در دولت اصلاحات با توجه به مسووليت‌هاي متعدد در استان‌هاي مختلف نگاهي عملي‌تر به بافتار و گرايش‌هاي سياسي شهروندان دارد و بر همان اساس از لزوم طراحي الگوهاي چندگانه براي ائتلاف اصلاح‌طلبان سخن مي‌گويد.

 

برخي از فعالان سياسي از دولت مي‌خواهند اكنون و پس از توافق وين تمركز بيشتري بر سياست داخلي معطوف كند. به نظر شما چنين اولويتي براي دولت وجود دارد يا اينكه دولت ترجيح مي‌دهد موضوعات ديگري را در دستور كار نخست خود قرار دهد؟

براي تبيين اولويت‌هاي كاري دولت تدبير و اميد بايد به مقطع انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم و معادلات سياسي حاكم بر آن دوره نظري بيفكنيم. در بهار سال 1392 كشور در وضعيتي پيچيده و بغرنج قرار داشت. اقتصاد تضعيف شده و رو به افول كه رشد اقتصادي منفي مويد آن بود در كنار تنش‌هاي غيرضروري در عرصه ديپلماسي و سياست خارجي و همچنين وضعيت سياست داخلي كه تحت سيطره نگاه امنيتي دولت دهم قرار داشت نشانه خوب و اميدبخشي محسوب نمي‌شد. شاخص‌هاي فرهنگي و اجتماعي نيز روندي فرسايشي و منفي داشتند. از همه مهم‌تر اخلاق اجتماعي در معرض اضمحلال قرار گرفته بود. از همين رو مقام معظم رهبري خواستار خلق حماسه سياسي و اقتصادي شدند و در آستانه انتخابات بر حضور همه اقشار حتي مخالفان نظام در پاي صندوق‌هاي راي تاكيد ورزيده و از آراي مردم به «حق‌الناس» تعبير كردند. اما دست‌هايي هم در كار بود كه با تزريق نااميدي به جامعه، شهروندان را از امكان تحول و تغيير دلسرد و مايوس كند. با اين وجود مردم حرف آخر را زدند و راي به تحول و تدبير و اميد دادند تا در سايه آرامش حاصل از آن، ناكارآمدي‌ها و انحراف‌هاي گذشته را جبران كرده و قدم در مسير توسعه و تعالي بگذارند. از اين رو به نظر من دولت آقاي روحاني اولويت‌هاي متعددي دارد؛ از سياست خارجي و اقتصاد تا سياست داخلي و بهداشت و فرهنگ و مسائل ديگر اما در عين حال اين دولت ناگزير است تا الاهم و فالاهم كند. به عنوان مثال ميراث اقتصادي دولت قبل چنان بوده كه برخي تعبير به ويراني و خرابي مي‌كنند و مي‌گويند براي آواربرداري از آن تخريب‌ها نياز به صرف زمان زيادي است. مساله اقتصاد هم بركنار از روابط بين‌المللي و سياست داخلي نيست. برهمين اساس بود كه دولت تدبير و اميد اولويت اول خود را حل و فصل مساله هسته‌اي قرار داد تا پس از رفع تحريم‌ها با فراغ بال بيشتري به مسائل ديگر ورود كند. در واقع تحريم‌هاي بين‌المللي ناشي از مساله هسته‌اي همچون وزنه‌اي سنگين بود كه به پاي شناگري بسته مي‌شود تا مانع فعاليت او شود و در نهايت او را غرق كند. دولت نيز با همين درك نسبت به رفع تحريم همت گماشت. با اين حال بايد يادآور شد كه رفع تحريم تازه آغاز فعاليت و تكاپو براي رشد و شكوفايي اقتصاد و پيگيري «اقتصاد مقاومتي» است كه مختصاتي درون‌زا، برون‌گرا، انعطاف‌پذير و دانش‌بنيان دارد. در واقع برطرف شدن تحريم‌ها مانند آن است كه برخي سنگ‌هاي درشت از مسير حركت يك اتومبيل برداشته شود. حال آنكه آن اتومبيل بايد براي حركت موتور خود را روشن كند و در مسير جاده به پيش براند و مراقب بقيه موانع باشد. مي‌خواهم بگويم رفع تحريم‌ها شرط «لازم» براي توسعه است اما به هيچ‌وجه شرط «كافي» نيست.

با تعبيري كه از تحريم‌ها داشتيد ارتباط آن را با سياست داخلي چگونه مي‌بينيد؟

تحريم‌ها و البته سوء مديريت دولت قبل، معيشت مردم را دستخوش تلاطم‌هاي نگران‌كننده ساخته بود. همان طور كه مي‌دانيد احساس ناامني اگر تاثير مخرب بيشتري از بي‌ثباتي نداشته باشد كمتر از آن هم نيست. افزون بر آن به مضيقه افتادن مردم در مسائل اقتصادي و زندگي روزمره، سرمايه‌هاي اجتماعي از جمله حس همبستگي و اعتماد را كاهش مي‌دهد و زمينه‌هاي فعاليت‌هاي سياسي و مدني را تضعيف مي‌كند. اين را هم بايد اضافه كنم كه زيستن در ذيل بحران يا چالش، مستعد تقسيم جامعه به دو قطب متضاد است كه گاه تاثيرات ناخوشايندي بر «منافع ملي» و «امنيت ملي» بر جاي مي‌گذارد. از اين رو به عقيده من كار دولت يازدهم در حل و فصل مساله هسته‌اي آن هم از طريق مذاكره كاري ستودني و قابل احترام بوده كه نه‌تنها تاثيرات بين‌المللي بلكه تاثيرات داخلي عميق و دامنه‌داري مي‌تواند به دنبال داشته باشد.

يعني تاثير بر آرايش نيروهاي سياسي در آستانه انتخابات و تقويت تحولخواهان؟

اين تاثير كه اشاره كرديد البته قابل توجه و بسيار مهم است اما به نظر من تاثير عميق ديگري كه نفس مذاكرات هسته‌اي بر معادلات سياسي داخلي مي‌تواند به جا بگذارد و شايد مهم‌تر از تاثير اشاره شده باشد، اين است كه سياست را از «ورطه ستيزها و كشمكش‌هاي بي‌حاصل» بيرون مي‌آورد و به آن شأن و جايگاه ويژه‌اي مي‌بخشد. وقتي جامعه مشاهده مي‌كند كه يك كشور مي‌تواند يك تنه در برابر قدرت‌هاي بزرگ جهاني و اعضاي دايم شوراي امنيت سازمان ملل متحد و مهم‌ترين عضو اتحاديه اروپا يعني آلمان پشت ميز مذاكره بنشيند و با گفت‌وگو و چانه‌زني، منافع حياتي و استراتژيك خود را تامين كند ناخودآگاه به اين موضوع مي‌انديشد كه مي‌توان اختلافات داخلي را نيز از راه گفت‌وگو و مذاكره حل و فصل كرد. در واقع مي‌توان اختلاف داشت اما از جنگ و منازعه پرهيز كرد و از آن بالاتر حتي مي‌توان دشمني كرد اما راه‌هاي مسالمت‌آميز را برگزيد و در مواقع و مواردي با دشمن به نقاط مشترك رسيد و برخي مسائل را حل و فصل كرد. لذا تصور مي‌كنم اين موضوع ارزش پرداختن بسياري دارد و مي‌تواند فرهنگ عمومي و سياسي را در ميان مدت تحت تاثير مثبت قرار دهد.

اين مساله زماني امكان وقوع دارد كه طرفين مذاكره از موضع خود حق پنداري عدول كنند اما چنين چشم‌اندازي در سپهر سياست داخلي ديده نمي‌شود.

درست است اما اين را هم بايد اضافه كنم كه گاه حتي نيروهايي كه خود را حق و ديگران را يكسره باطل مي‌دانند نيز در شرايطي حاضر به نشستن بر سر ميز مذاكره و امتياز دادن و امتياز گرفتن مي‌شوند. هرچند معدودي هم هستند كه به هيچ عنوان نمي‌توانند به مصالحه فكر كنند. اين عده سياست را كه گفته مي‌شود عرصه «ستيز و سازش» است فقط در شق اول آن مي‌بينند و از سازش و مصالحه ابا دارند. البته چنين نگرشي معمولا دلايل مختلفي دارد؛ مثلا عده‌اي منافع خود را در بحران‌آفريني مي‌بينند و به هيچ عنوان حاضر به تثبيت اوضاع نيستند و نمي‌خواهند در مسيري حركت كنند كه به گسترش و توسعه ثبات بينجامد. اين جماعت دانسته يا نادانسته منافع ملي و مصالح نظام را مخدوش مي‌كنند. به همين دليل است كه نيروها و جريان‌هاي اصيل انقلاب نيز مواضع اين افراد و تشكل‌ها را مورد تاييد قرار نمي‌دهند.

تحت چه شرايطي نيروهاي متخاصم تن به مذاكره و مصالحه مي‌دهند؟

به نظر من واقعيات موجود و مختصات حاكم بر شرايط، بسياري را با وجود ميل باطني به مذاكره مي‌كشاند. مثلا ايالات متحده زماني تن به مذاكره با ايران داد و پيام فرستاد كه احساس كرد واقعيات موجود آن طور نيست كه كوبيدن مدام بر طبل جنگ بتواند منافع آن كشور را تامين كند و به همين خاطر از جنگ‌طلبي عقب نشست. هرچند اين تغيير موضع مي‌تواند تاكتيكي و فاقد اصالت باشد. در عرصه سياست دخلي همزماني نيروهاي متخاصم تن به سازش و گفت‌وگو مي‌دهند كه عملا تداوم نزاع قدرت آنها را رو به تحليل و ضعف ببرد يا به تعبير ديگر توان حذف رقيب از صحنه را نداشته باشند. در واقع ريشه تاسيس بسياري از دولت‌هاي ائتلافي يا دولت‌هاي آشتي ملي همين توازن قواست كه نيروهاي رقيب و متخاصم را وادار به گفت‌وگو و انعطاف مي‌كند.

با اين وصف توصيه برخي از شخصيت‌هاي موجه سياسي به ضرورت شكل‌گيري آشتي ملي يا تاكيد رييس‌جمهوري بر اينكه دولت وي دولت فراجناحي است كه احتمالا لفظ ديگري براي دولت ائتلافي است از اين واقعيت نشات مي‌گيرد كه نيروهاي سياسي كشور به موازنه رسيده‌اند و بايد با همديگر كار كنند؟

ببينيد من اين مسائل را براي كشور خودمان وراي مساله توازن نيروها مي‌بينم. يعني تصور مي‌كنم چنين توصيه‌هايي مبتني بر اخلاق اسلامي است كه نظام ما داعيه اجرا و عمل به آن را دارد. گرچه قطعا سياستمداران و بزرگان كشور اشراف به قضاياي سياسي دارند و از الزامات و مقتضيات آن آگاهند. اساسا تشكيل دولت يازدهم و پيروزي آقاي روحاني در انتخابات رياست‌جمهوري مولود همين نگاه نه‌تنها در ميان سياستمداران كه در ميان عموم مردم بود. اين اكثريت راي‌دهندگان بودند كه تصميم گرفتند به سمت ميانه طيف سياست حركت كنند و دولتي تشكيل دهند كه هم دست ياري به اصلاح‌طلبان مي‌دهد و هم دست همكاري اصولگرايان را مي‌فشارد.

يعني همه اصلاح‌طلبان و اصولگرايان چنين نگاه همدلانه‌اي به دولت دارند؟

قطعا نه. همان طور كه در فضاي عمومي كشور به خصوص در رسانه‌ها مي‌بينيد بخشي از نيروهاي سياسي كه البته به اعتراف خود «در اقليت» هستند و به زعم من هميشه در اقليت بوده‌اند مخالف راه و رسم دولت تدبير و اميدند. تا آنجايي كه من مي‌دانم اصلاح‌طلبان و در راس آنها بزرگان اين جريان نگاه بسيار همدلانه‌اي به دولت و شخص رييس‌جمهور دارند. هر چند ممكن است پيشنهادها و انتقاداتي داشته باشند اما كليت دولت را مثبت مي‌دانند و آن را گامي درست در مسيري درست ارزيابي مي‌كنند. بدنه اصلاح‌طلبي هم همانند بزرگان اين جريان فكر مي‌كنند و دولت را دوست و همراه مي‌دانند. اين حمايت اصلاح‌طلبان از دولت عمدتا ناشي از توجه به ضرورت‌هاي ملي است و عاري از هرگونه سهم‌خواهي. اما طيفي از راديكال‌ها در جريان اصولگرا هستند كه شمشيرها را از رو بسته‌اند و مترصدند تا هر اقدام و حركت دولت را تخطئه كنند. من دليل اين رويكرد را در دو چيز مي‌دانم؛ اول آنكه اين جماعت به دنبال فرافكني افكار عمومي از عملكرد بد و مخرب خود و دولت قبل هستند و دوم اينكه گفتمان قدرت طلبانه خود را كه مي‌كوشند پشت برخي ارزش‌ها مخفي كنند در خطر سقوط و انقراض مي‌بينند. تجربه نشان داده است كه اين طيف از بدو پيروزي انقلاب اسلامي به نوعي بحران‌زي بوده و در «شكاف‌هاي ميان نيروهاي اصيل انقلاب» رشد و ادامه حيات داده‌اند. به همين مناسبت اگر زمينه‌اي براي تفاهم ميان نيروهاي اصيل و جريان‌هاي عمده فراهم شود اين گروه كاملا به حاشيه رانده مي‌شوند.

به اين اشاره كرديد كه چون بزرگان اصلاح‌طلب نگاه مثبتي به دولت دارند بدنه اصلاح‌طلبان نيز چنين مي‌انديشند. آيا در جريان اصلاحات تبعيت از نظر بزرگان يك فرض است يا همانطور كه انتظار مي‌رود بايد سطحي قابل قبول از استقلال راي و تحليل وجود داشته باشد؟

اصلاح‌طلبي معمولا معرف دو موضوع است يا در دو شكل تعريف مي‌شود؛ اول اصلاح‌طلبي در روش و دوم اصلاح‌طلبي در هدف. اصلاح‌طلبي در روش يعني اينكه هر نيروي سياسي خواهان تغيير مشي مسالمت‌آميز پيش گيرد و از امكانات قانوني براي فعاليت و مشاركت مدني بهره جويد. اصلاح‌طلبي در هدف يعني كليت ساختار سياسي محفوظ داشته شود اما برخي ناراستي‌ها مورد بازنگري و اصلاح قرار گيرد. به نظر من جريان اصلاح‌طلبي در ايران به هر دو تعريف فوق ملتزم است. به همين دليل اصلاح‌طلبان به يكايك نيروهاي خود اصالت مي‌دهند اما در كنار آن «منافع ملي» را بسيار مهم و حياتي مي‌دانند و حركت خود را نيز با همين معيار مي‌سنجند. در منظومه سياست ايران به دلايل مختلف شخصيت‌هاي سياسي گاه تاثيرگذاري و نفوذي فراتر از جريان‌ها دارند. يعني يك سياستمدار موثق و وجيه‌المله مي‌تواند جريان‌سازي كند و تحولات اجتماعي و سياسي را جهت بخشد. جريان اصلاح‌طلبي در ايران نيز با تجارب گرانسنگي كه در طول دوران حيات خود كسب كرده و البته تجربيات ساير كشورها مي‌داند كه متعهد به تامين منافع ملي در درجه نخست و اصلاح برخي روندهاي ناصواب در كنار صيانت از اميد شهروندان تحولخواه براي مشاركت در تعيين سرنوشت خويش است. براي تحقق تمام اين اهداف ظرافت‌هاي خاصي در شعار و عمل بايد لحاظ شود. ضمن آنكه بايد اين را نيز در نظر داشت كه برخي نيروها به هر بهانه دنبال بر هم زدن بازي هستند تا منافع خود را در شرايط انحصار تامين كنند. به همين دليل نيروهاي اصلاح‌طلب حول محور بزرگان اين جريان براي فعاليت سياسي متمركز مي‌شوند و سعي خواهند كرد تا نظرات و گلايه‌مندي‌هاي شخصي را در چشم‌انداز كلان حركت سياسي كمتر دخالت دهند. هرچند آن گلايه‌مندي‌ها كاملا به جا و محترم باشد. در عين حال دولت تدبير و اميد هم به اصلاح‌طلبان و نيروهاي اجتماعي هوادار اين جريان نيازمند و متكي است. بسياري از مديران اصلاح‌طلب با برخورداري از تجارب فراوان، ذخاير ارزشمندي براي دولت هستند مضاف بر اينكه آنها مورد اعتماد بخش وسيعي از افكار عمومي هم قرار دارند چون شهروندان نسبت به صداقت آنها خاطر جمع شده‌اند و مي‌دانند كه تعهد به منافع ايران و ايراني باعث به دردسر افتادن برخي از مديران اصلاح‌طلب شده كه نخواسته‌اند منافع شخصي را بر منافع ملي ارجحيت دهند. لذا تصور بر اين است استفاده دولت از تجارب مديريتي اصلاح‌طلبان احتمالا هزينه‌هاي ايجاد تغيير و تحول را در جامعه و در سطوح مختلف سياسي و اجتماعي تا حد قابل توجهي تقليل خواهد داد.

يعني همگرايي اصلاح‌طلبان در انتخابات قطعي است؟ چندي پيش آقاي ناطق‌نوري در سخناني گفته بود كه تندروها براي انتخابات منسجم عمل مي‌كنند اما اصلاح‌طلبان و ميانه‌روها ظاهرا بي‌برنامه هستند. در همين راستا نشانه‌هايي از اختلافات عمده ميان اصلاح‌طلبان نيز به چشم مي‌خورد. به خصوص در برخي شهرستان‌ها كه نيروهاي منتسب به اصلاحات چند شقه شده و همديگر را آماج قرار داده‌اند.

بدون ترديد اختلافاتي ميان اصلاح‌طلبان وجود دارد. به همين دليل است كه نشست‌ها و گفت‌وگوهايي در سطوح مختلف به جريان افتاده و نهادهاي متعددي چون شوراي هماهنگي، شوراي راهبردي و شوراي مشاوران به همراه ديگر احزاب و تشكل‌ها تحقق وحدت را سرلوحه اقدامات خود قرار داده‌اند. اين را اضافه كنم كه با تشكيل شوراي راهبردي نيروهاي اصلاح‌طلب در استان‌ها و شهرستان‌هاي مختلف بنا بر اين اصل گذاشته شده تا تصميم‌گيري در خصوص انتخاب كانديداي مناسب تماما توسط فعالان محلي و بومي هر شهرستان و استان انجام پذيرد. در واقع شوراي راهبردي عهده‌دار ايجاد اجماع و وفاق در ميان اصلاح‌طلبان است و مي‌كوشد اختلافات را حل و فصل يا مديريت كند. اين اختلافات ممكن است دلايل و ريشه‌هاي مختلفي داشته باشند اما مكانيسم‌هايي نيز وجود دارد كه مي‌توان به كمك آنها اجماع نهايي ايجاد كرد. جا دارد اشاره‌اي به كناره‌گيري آقاي عارف داشته باشم كه پس از توصيه رييس دولت اصلاحات از ادامه رقابت‌هاي انتخاباتي رياست‌جمهوري كنار كشيد تا با حمايت بزرگان از آقاي روحاني، بستر براي پيروزي ايشان مهيا شود. در حال حاضر همچنين نگاهي به بزرگان اصلاح‌طلب وجود دارد. يعني تقريبا تمام بدنه اصلاح‌طلب و فعالان اين جريان بر جايگاه ممتاز برخي بزرگان صحه مي‌گذارند و انتظار دارند تا در صورت نياز اين شخصيت‌ها براي ايجاد وحدت و هماهنگي وارد عمل شوند. بسياري از نيروهاي اصلاح‌طلب اعتبار و منزلت خود را وامدار بزرگاني هستند كه نشان داده‌اند در بزنگاه‌هاي حساس جز به خير عمومي نمي‌انديشند و حاضرند تا با وجود برخي ناملايمات براي اعتلاي ايران قدم به صحنه بگذارند. از اين رو فكر نمي‌كنم مشكلات حاد و لاينحلي در مسير ايجاد وحدت ميان اصلاح‌طلبان وجود داشته باشد.

با اين وصف اصلاح‌طلبان مكانيسم شيخوخيت را براي ايجاد ائتلاف پذيرفته‌اند يا الگوهاي ديگري براي اين كار مد نظر دارند؟

صحنه سياسي ايران بسيار متكثر است و سطح توسعه سياسي در مناطق مختلف تفاوت دارد. در برخي شهرها يا مراكز انتخاباتي، ليست تنظيم و معرفي شده توسط احزاب اصلاح‌طلب شانس پيروزي دارند زيرا نگاه انتخاباتي مردم بيشتر حول محور تشكل‌ها و احزاب است تا افراد. در برخي حوزه‌هاي انتخاباتي وفاداري‌ها و تعلقات گروهي غيرحزبي بسيار قوي‌تر از وفاداري‌هاي حزبي است. مثلا ممكن است افراد وابسته به يك قبيله يا خاندان يا قوم همگي راي خود را به نفع كانديداي منتسب به خاندان و قبيله خود به صندوق بريزند و با گرايش‌هاي سياسي وي چندان كاري نداشته باشند. در بخش ديگري از حوزه‌هاي انتخاباتي وفاداري‌هاي قومي و قبيله‌اي رنگ باخته يا به سبب وجود بافت جمعيتي ناهمگون اين وفاداري‌ها چندان در تعيين نتايج انتخاباتي تعيين‌كننده نيست. در عين حال وفاداري‌هاي حزبي هم چندان قوام نيافته است. در اين حوزه‌ها احتمالا خصوصيات فردي كانديداها و شعارهايي كه مطرح مي‌سازند و چشم‌اندازي كه تصوير مي‌كنند و از آن فراتر كمپين انتخاباتي كه راه مي‌اندازند تاثيري به مراتب تعيين‌كننده‌تر دارد. با اين اوصاف اصلاح‌طلبان مكانيسم‌هاي واحدي براي ايجاد ائتلاف در مناطق گوناگون ندارند و بايد به تناسب هر حوزه روش مفيدي اتخاذ كنند. مثلا براي مناطق اول به دنبال تكميل ليست انتخاباتي باشند، براي مناطق دوم افراد وجيه و معتمد را انتخاب و براي مناطق نوع سوم افرادي را معرفي كنند كه توانايي تبليغاتي و بسيج عمومي بالايي دارند. طراحي اين الگوها با توجه به هدف نهايي يعني رسيدن به نامزد واحد از يك سو و شرايط و مقتضيات اجتماعي و محيطي صورت مي‌پذيرد.

به نظر مي‌رسد حوزه انتخابي سوم سخت‌ترين مسير براي پيروزي اصلاح‌طلبان باشد چراكه اين شرايط تا حدودي مستعد بروز پوپوليسم نيز هست.

تصور مي‌كنم اگر اصلاح‌طلبان از شرايط مناسبي بهره‌مند شوند و امكان رقابت موثر و آزاد پيدا كنند بسياري از دشواري‌ها رنگ مي‌بازند هرچند احتمالا سخت‌ترين راه همان حوزه‌هاي انتخابي نوع سوم باشند كه ميان الگوهاي انتخابي سنتي و مدرن گير كرده‌اند و حالتي بينابين دارند و همان طور كه گفتيد مي‌توانند تحت تاثير شعارهاي پوپوليستي قرار گيرند.

براي معرفي نامزدي كه شانس بالايي داشته باشد در اين حوزه‌ها چه مكانيسمي را بايد در پيش گرفت؟

از مكانيسم يكپارچه‌اي نمي‌توان سخن گفت. به گمان من بايد در فكر طراحي سازوكاري تلفيقي بود تا راه را براي رسيدن به كانديداي مطلوب هموار سازد. تبليغات در اين نوع حوزه‌ها سهل و در عين حال ممتنع است. سهل از آن جهت كه ممكن است كانديداي معرفي شده نياز چنداني به ارايه برنامه مدون نداشته باشد بلكه با تاكيد بر يك‌سري مطالب كلي بتواند شور انتخاباتي ايجاد كند اما در عين حال اين تبليغات ممتنع و سخت نيز هستند چراكه هر آن امكان دارد فضا به نفع رقيب مغلوبه شود.

بحث تبليغات به كنار. براي حصول اجماع و معرفي نامزد واحد چه تدابيري مي‌توان اتخاذ كرد؟

كار در اين مرحله بسيار سخت مي‌شود چراكه ممكن است خيلي‌ها خود را شايسته كانديداتوري و راي آور بدانند و انتظار حمايت داشته باشند. به نظر من برگزاري جلسات گفت‌وگو براي معرفي كانديداها نقطه شروع است. پس از آن ميان كانديداهاي مختلف بايد دست به انتخاب زد. در عين حال با توجه به امكان رد صلاحيت برخي اشخاص بايد اولويت‌هايي را نيز تعريف كرد تا در صورت رد يك نامزد، ديگري بتواند گوي رقابت را به جريان اندازد. همچنين بايد داور يا داوراني را انتخاب كرد تا نظر و راي آنها براي همه افراد محترم و نافذ باشد اما در كنار همه اين مسائل بايد به اين نكته هم واقف بود كه احتمال راي‌آوري يك كانديدا را كه لزوما در جريان اصلاح‌طلب قرار نمي‌گيرد اما متعهد به منافع ملي و پايبند به گفت‌وگو است نبايد به غفلت سپرد چرا كه ممكن است اصرار بر معرفي كانديداي تشكيلاتي موجب تقسيم آرا شده و به اقليت تندرو با آراي سازمان‌يافته اجازه پيروزي و توفيق بدهد. اين مساله به خصوص در حوزه‌هاي راي‌گيري نوع سوم احتمال وقوع بيشتري دارد.

در مورد انتخابات خبرگان و بايد‌ها و نبايدهاي اصلاح‌طلبان چه فكر مي‌كنيد؟

انتخابات خبرگان مختصات ويژه‌اي دارد كه قدرت مانور تشكل‌هاي سياسي را محدود مي‌كند اما اهميت آن بر كسي پوشيده نيست. لذا در اين مورد بايد ضمن رصد كردن اوضاع، گوش به زنگ نداي تشكل‌هاي مذهبي بود. دو تشكل جامعه مدرسين كه به جريان اصولگرا نزديك است و مجمع مدرسين كه مواضع اصلاح‌طلبانه دارد در صف اول كارزار انتخاباتي خبرگان هستند. جامعه روحانيت و مجمع روحانيون نيز در كنار اين دو قرار مي‌گيرند. علما و مجتهدان هم با راهنمايي‌ها و ارشادات خود مي‌توانند به انتخاب شايسته مدد رسانند. اما در عين حال تشكل‌هاي اصلاح‌طلب در صورت نياز و امكان ليستي از مجتهدان مورد وثوق را براي جلب راي مردم منتشر خواهند كرد چون متغيرهاي متفاوتي معادله خبرگان را رقم مي‌زنند طبيعتا با نزديك شدن به موعد انتخابات بهتر مي‌توان در مورد آن به ارزيابي پرداخت.

 

برش

در منظومه سياست ايران به دلايل مختلف شخصيت‌هاي سياسي گاه تاثيرگذاري و نفوذي فراتر از جريان‌ها دارند. يعني يك سياستمدار موثق و وجيه‌المله مي‌تواند جريان‌سازي كند و تحولات اجتماعي و سياسي را جهت بخشد. جريان اصلاح‌طلبي در ايران نيز با تجارب گرانسنگي كه در طول دوران حيات خود كسب كرده و البته تجربيات ساير كشورها مي‌داند كه متعهد به تامين منافع ملي در درجه نخست و اصلاح برخي روندهاي ناصواب در كنار صيانت از اميد شهروندان تحول‌خواه براي مشاركت در تعيين سرنوشت خويش است. براي تحقق تمام اين اهداف ظرافت‌هاي خاصي در شعار و عمل بايد لحاظ شود. ضمن آنكه بايد اين را نيز در نظر داشت كه برخي نيروها به هر بهانه دنبال بر هم زدن بازي هستند تا منافع خود را در شرايط انحصار تامين كنند. به همين دليل نيروهاي اصلاح‌طلب حول محور بزرگان اين جريان براي فعاليت سياسي متمركز مي‌شوند

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون