شرحي بر سه نقطه [...]
مهرداد حجتي
در فاصله يادداشت شنبه هفته قبل تا شنبه اين هفته، يك اتفاق مهم تمامي اخبار و حوادث در داخل كشور را تحت الشعاع قرار داد. حادثه انفجار در اسكله شهيد رجايي بندرعباس. ۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، انفجاري مهيب بخش عظيمي از اسكله را منهدم و مردم بندرعباس را تا كيلومترها آن سوتر غافلگير كرد. اين حادثه همچون همه حوادث مشابه دولت را هم در پايتخت غافلگير كرد. تيمي از طرف دولت به بندرعباس رفت. جلسهاي با مقامات استان برگزار كرد. از محل حادثه بازديد كرد. ساعاتي بعد با صدور دستوراتي به تهران بازگشت. قوه قضاييه به رسانهها و فعالان رسانه درباره هرگونه گمانهزني در خصوص علل و عوامل حادثه اخطار كرد و پس از آن كشور در يك بُهت خبري فرو رفت. اين همه در حالي بود كه در آن سوي مرز، رسانههاي فارسي زبان، گمانهزنيهاي خود را از همان آغاز انتشار خبر آغاز كرده بودند. انتشار تصاويري جسته و گريخته از محل حادثه رفته رفته ابعاد بزرگ آن حادثه را بر ملا كرد. خصوصا تصاويري كه خبرگزاري فارس منتشر كرد و بعد تصاويري از دوربينهايي با فواصل بيشتر كه حجم و شدت انفجار را آشكار كرد. حادثهاي در اين ابعاد حتي در جنگ 8 ساله هم رخ نداده بود. پديدار شدن گودالي عظيم در كف بتني اسكله - به عمق نزديك به ۴۰ متر و عرض بيش از ۲۰۰ متر - نشان از انفجاري ويرانكننده و غيرقابل مهاري داشت كه تا شعاع چند كيلومتر آن سوتر را به كلي ويران و نابود كرده بود. همه سولهها و كانتينرها تا شعاع چند كيلومتري، در هم كوبيده و مچاله شده و سولهها و كانتينرهاي نزديكتر همه سوخته و ذوب شده بود.
از آن روز تا امروز كه نزديك به يك هفته از وقوع حادثه ميگذرد هنوز اطلاع دقيقي از چگونگي رخ دادن حادثه به مردم ارائه نشده است. از دلايل آتش سوزي و انفجار. از اينكه چه محمولهاي موجب چنين انفجار مخربي شده است؟ دقيقا آن محموله به چه علت و توسط چه كسي و براي چه منظوري وارد كشور شده است؟ و چرا بدون رعايت نكات ايمني در همان اسكله ميان آن همه محموله نگهداري شده است؟ سخنگويان دولتي بيشتر تكذيب كردهاند و هنوز هيچ گمانهاي را تأييد نكردهاند. خود نيز هيچ اشارهاي به هيچ علت دقيقي نكردهاند. ابهام در پي ابهام افزودهاند و مرجعيت خبر را اينچنين - لااقل در اين خصوص - به كلي از دست دادهاند. هرچند دولت اين موضوع را رد ميكند و مصرانه در پي حفظ جايگاه خود به عنوان تنها مرجع رسمي خبرهاي داخلي است. آيا بايد پذيرفت؟
روزنامهنگاران قدري قديمي، لابد وضعيت مطبوعات در دهه ۶۰ را به خاطر دارند. سالهايي كه هنوز اينترنت نيامده بود. شبكههاي اجتماعي هنوز ظهور نكرده بود و خبرها عمدتا در انحصار دولت بود. در آن سالها، مطبوعات نحيفتر از آن بودند كه بتوانند مستقل از نگاه دولت، خبري منتشر كنند. چند روزنامه كه عمدتا دولتي يا نزديك به دولت بودند با چند مجله كه دور از سياست نگه داشته شده بودند. مجلههايي هم كه متعلق به جريان فكري چپ بودند، نظير آدينه و دنياي سخن، اجازه ورود به موضوعات چالشبرانگيز سياسي نداشتند. آنها بايد متمركز بر فرهنگ و هنر ميماندند و در همان حوزه هم از هرگونه شائبه سياسي پرهيز ميكردند. مجلاتي نظير آدينه و دنياي سخن بايد پيش از نشر حتما نسخه اوزاليدشان به تأييد وزارت ارشاد ميرسيد و تك تك صفحاتشان با نشان مُهر تأييد ميشد. صفحهاي كه تأييد نميشد حتما بايد تصحيح يا بهكلي حذف ميشد. در آن سالها كه تا نيمه دهه ۷۰ ادامه داشت، روزنامهنگاري كاري پرمخاطره و پراضطراب بود. روزنامهنگاران مستقل چندان مورد اعتناي دستگاههاي نبودند و اينچنين به نظر روزنامهنگاراني «سربار» و «مزاحم» به نظر ميرسيدند كه حالا به حكومت تحميل شدهاند. نگاه آنها با نگاه حكومت البته زاويه داشت؛ اما نگاهي كه ساختارشكن و بيرون از چارچوب و قواعد پذيرفته شده آن روزگار نبود. با اين حال دولت بنا را بر سختگيري حداكثري بر مطبوعات گذاشته بود. در دوران 8 ساله دولت هاشميرفسنجاني، هنگامي كه ترمز سياست كشيده شد تا چرخ اقتصاد راحتتر بچرخد، وضعيت براي مطبوعات به مراتب پيچيدهتر شد. فلاحيان - وزير اطلاعات آن دولت - فضا را بيش از گذشته بر مطبوعات بست و جا را براي مانور صدا وسيما باز كرد. در همان سالهاست كه برنامهاي بحثبرانگيز از سيماي جمهوري اسلامي پخش ميشود و مستقيم روشنفكران و انديشمندان دگر انديش را نشانه ميگيرد. برنامه «هويت» با اين هدف از سيما پخش ميشود كه فقط اعتبار روشنفكران بيرون از حكومت را خدشهدار كند. افرادي نظير عبدالحسين زرينكوب، هوشنگ گلشيري، داريوش شايگان، محمدعلي اسلامي ندوشن، سيدحسين نصر، باقر پرهام، محمود دولتآبادي، احمد شاملو، ايرج افشار و بسياري ديگر كه از آنها به عنوان تئوريسينها و مجريان تهاجم فرهنگي و شبيخون فرهنگي غربي و خائن به كشور ياد شده بود. جايي هم براي تكذيب باقي نمانده بود! تريبون، كامل به انحصار دولت درآمده بود. صدا و سيما بر صدر نشسته بود و «نيمه پنهان» كيهان از طريق صفحه تلويزيون به خانههاي مردم راه يافته بود. در آن روزگار بسياري با ديدن آن برنامه - هويت - باور كردند كه عبدالحسين زرینكوب يك فراماسونر وطنفروش است! يا محمدعلي اسلامي ندوشن! يا داريوش شايگان! يا احمدشاملو! در آن سالها اصلا عجيب نبود. وضع به گونهاي پيش رفته بود كه همه چيز باورپذير جلوه كرده بود! اما فضا همان طور بسته باقي نمانده بود. بالاخره دوم خرداد ۷۶، از راه رسيده بود و به كلي فضا را عوض كرده بود. با باز شدن فضاي سياسي، مطبوعات هم پس از سالها نفس كشيده بود. دولت سيدمحمدخاتمي، با رأي 20 ميليوني بر سر كار آمده بود و نگاه بسياري، حتي سران و رهبران را هم تحت تأثير قرار داده بود.
آغاز به كار دولت اصلاحات با رونق گرفتن اينترنت در ايران تقريبا همزمان بود. در همين دوران است كه براي نخستين بار پس از دو دهه، مطبوعات آزاد ميشوند. تعداد نشريات روي دكهها پر شمار ميشوند. برخي شمارگان روزنامهها از چند صدهزار فراتر ميرود و انحصار خبر از دست صدا و سيما خارج ميشود. مرجعيت خبر به جاي صدا و سيما يا رسانههاي فارسيزبان بيرون مرز، به دست مطبوعات پيشرو دوم خردادي ميافتد. خصوصا «صبح امروز» به صاحبامتيازي سعيد حجاريان كه آن موقع مشاور رييسجمهور خاتمي است. او با يك تيم حرفهاي، روزنامهاي نوين راه انداخته بود كه تا پيش از آن هرگز روزنامهاي به آن اعتبار منتشر نشده بود. عمده مطالب روزنامه دستاول و توليدي بود. با انبوهي يادداشت كه همه، امضاي چهرههاي معتبر سياسي را بر خود داشت. البته كه «صبح امروز» تنها روزنامه پر تيراژ آن روزگار نبود. روزنامه دوقلوي آن، «آفتاب امروز» هم روزنامه پرتيراژي بود. يا روزنامههايي به سردبيري «شمسالواعظين» - جامعه، عصرآزادگان، نشاط و توس - كه همه در نوع خود روزنامههاي نوين و تأثيرگذاري بودند. روزنامههايي پايبند به«آزادي بيان» و «پاسداشت جريان گردش اطلاعات آزاد.»
در كنار اين روزنامهها، مجلات و نشريات متنوع هفتگي و ماهنامه هم بودند. «عطش دانستن» جامعه را به مطبوعات علاقهمند كرده بود. به همين خاطر روز به روز تيراژ مطبوعات بالا رفته بود و جامعه را نسبت به اخبار بيگانه بينياز كرده بود. اما اين آزاديها چندان نپاييد. با تغيير فضاي سياسي و بالا گرفتن فشار امنيتي، مطبوعات به يكباره از مدار خارج شدند و دوران ركود خبري آغاز شد. مطبوعات پر تيراژ بر تابيده نشدند. استقلال خبري براي نگه داشتن مرجعيت خبري در داخل چندان پسنديده نشد. در نهايت با تغيير دولت و روي كار آمدن دولت راستگراي افراطي احمدينژاد، بساط مطبوعات مستقل براي سالهايي برچيده شد. آنچه باقي ماند، شبحي از مطبوعات دوران پرشكوه گذشته بود كه قرار بود در فضا همچون شمع سوسو بزند. روزنامههايي كمتيراژ و بيرمق كه فقط سايهاي از آن روزنامهها را با خود داشتند. ظاهري از روزنامههاي آن دوران. دوراني معروف به «بهار مطبوعات.»
اما در غياب مطبوعات آزاد، اينترنت رفته رفته جاي خود را در خانهها باز كرده بود. شبكههاي تلويزيوني ماهوارهاي هم با همه سختگيريهاي نيروي انتظامي، جاي خود را در خانهها تثبيت كرده بود. از همين جا «دوگانگي خبر» در اطلاعرساني - ميان دو قطب - داخل و خارج - بروز كرده بود. بعدها هم كه شبكه خبري حرفهاي - نظير بيبيسي فارسي - راهاندازي شده بود. به كلي وضعيت خبررساني در داخل با چالشي جدي روبهرو شده بود. صدا و سيما، ظاهر اخبارش تغيير كرده بود و استراتژي تازهاي براي اطلاعرساني تدبير شده بود. با اين حال مرجعيت خبري به شكلي جدي، دچار خدشه شده بود. بعد هم «منو تو» «ايران اينترنشنال» هم روي اطلاعرساني دست گذاشته بود و اوضاع براي رقابت با خارج از مرزها دشوارتر از گذشته شده بود.
حالا هم كه شبكههاي اجتماعي و تصاوير ويدیويي از حوادث، سرعت اطلاعرساني را چنان بالا برده است كه پس گرفتن مرجعيت براي رسانههاي داخلي را به مراتب مشكلتر كرده. صدا و سيما مدتهاست به دليل مقرارات و پروتكلهاي دست و پاگيري كه خودش براي خودش وضع كرده از گردونه خبررساني بهموقع خارج شده و دولت هم به دليل بيم از برخي چارچوبها دچار سردرگمي شده است. مطبوعات هم در شرايط بلاتكليف امكان مانور آزادانه و مستقل را از دست دادهاند و مدتهاست كه مرجعيت خبري را به بيگانگان آن سوي مرزها واگذار كردهاند.
واقعه انفجار اسكله بندر شهيد رجايي بندرعباس، بار ديگر نشان داد، وضعيت اطلاعرساني در كشور با مشكلات و چالشهايي جدي روبهرو است. بستن و فيلتر كردن شبكههاي اجتماعي هم در اين سالها كمكي به حل مساله براي نهادهاي ناظر نكرد. آنها كه در تمامي اين سالها اصرار به محدود كردن فضاي رسانهاي داشتند، خود را پشت ديوار بلند حاشا پنهان كردند و در چنين روزهايي سكوت را بر اطلاعرساني ترجيح دادند. چند حادثه، دولتهاي پيشين را درخصوص اطلاعرساني به چالش كشيد. ساقط كردن هواپيماي مسافربري اوكرايني، آتشسوزي پلاسكو، آوار شدن متروپل و انفجار در معدن طبس. البته سياهه حوادث بسيار بيش از اينها است اما مردمان اين نسل اين وقايع را به خوبي به ياد دارند. پس لااقل انتظار ميرفت در مواجهه با چنين حادثهاي - انفجار در اسكله - دولت شفافتر عمل ميكرد و افكار عمومي را در اين خصوص از خود قانع ميكرد. اين گونه حوادث را امروزه با تكنولوژيهاي روز ميتوان به سرعت بررسي و اطلاعات آن را دقيق در اختيار مردم گذاشت. ميتوان با نمونهبرداري از اجسام سوخته در محل، به هويت آن ماده منفجره پي برد و با بررسي بارنامه، هويت فرد يا دستگاه مقصر را معرفي كرد. اين «دست دست كردن» دولت در اطلاعرساني نه تنها شأني براي دستگاه رسمي نياورده كه حتي به آن هم تاكنون لطمه زده است. كافي است به شبكههاي اجتماعي رجوع و سخن افراد دلسوز در اين خصوص شنيده شود. راستي ظهور پديده سه نقطه [...] در كتابهاي دهه شصت يادتان هست؟ وجود آن سه نقطهها در كتابها براي چه بود؟!