مريم مهدوي اصل
اشاره - اسناد تاريخي آغاز «تهاجم چندجانبه» كشورهاي نوظهور اروپايغربي و روسيهتزاري به آسيا، حكايتهاي بسيار تلخ، اما آموزندهاي براي ما ايرانيان دارد. متاسفانه اسناد تاريخي، گواهي ميدهند كه سرزمين امپراتوري ايران باستان، در پشت پرده عملياتيشدن نظريه «جغرافيايسياسي» انگلستان كه پيشتر با تغيير «نقشه جديد ايران» ترسيم شده بود، از تجزيه و چندپارهكردن جغرافياي تاريخي ايران به كشورهاي كوچكتر همراه با تغيير هويت ايراني آنان به غير، اهداف سياسي، اقتصادي و نظامي بلندمدتي را حتي تا به امروز دنبال كرده است. چنانچه راهبرد يا استراتژي كه در پي تبليغات رسانهاي و بيشتر نگارش كتابهاي تحريف شده تاريخي مبتني بر نظريههاي سياست بينالملل مطرح شده، درحقيقت از مردمان حوزه جغرافياي ايران فرهنگي براساس فلسفه سياسي جبر تاريخ، و نه ازهمگسيختگي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كه خود به وجود آورنده آن هستند، با عنوان كشورهاي توسعهنيافته «جهانسوم» نام بردهاند كه هرگز نميتوانند از اين ورطه تاريك تاريخي بيرون بيايند. اين درحالي است كه منافع ملي مهاجمين اروپايي و روسي در جغرافياي امپراتوري ايران باستان، حداقل در ۵قرن اخير، فقط از طريق غارت منابع طبيعي بر پايه معاهدات و امتيازنامههاي يكطرفه، از بين بردن آگاهانه صنعت و هنرهاي دستي و فكري چندهزارساله مردم، ويراني و انهدام تجارت و زيست چندهزارساله فرهنگي آنان و موارد بسيار ديگري به دست آمده تا تمدنهاي نوظهور اروپاي غربي از «هيچ» در تاريخ بشر، به كشورهاي متمدن و توسعهيافته «جهان اول» تبديل شوند. چرخشي معكوس از «هيچ» تا «همهچيز» كه البته امروزه اخبار جاري در رسانههاي جهان، حكايت از اين امر تازه دارد كه براساس تحولات جاري در صحنه سياست بينالملل، واژه تأمين «منافع ملي» به واژه كاربرديتر و البته بسيار خطرآفرين تأمين «منافع امنيتي» اتحاد سهگانه انگلستان، فرانسه و آلمان تبديل شده است. بنابراين، باتوجه به آنچه درتاريخ ما ايرانيان توسط كشورهاي اروپاي غربي اتفاق افتاده، امروز حكومتهاي وقت در جغرافياي ايران فرهنگي، اصلا نبايستي از كنار واژه تأمين«منافع امنيتي» اروپاي غربي با بيتوجهي گذر كنند.
ازهمينروي، براي شناخت و آگاهي از چرايي و چگونگي انهدام و ازهمگسيختگي يگانگي فرهنگ امپراتوري ايرانيان كه زيست اجتماعي و تجاري چندينهزارساله آنان را در بيش از دو قرن اخير با تلاطمهاي بسيار آشفتهاي همراه كرده، به قسمت چهارم از سلسله گزارش ترجمه مقاله ژنرال اُسكيبِف [احتمالا نام صحيح آن «ميخاييل اسكوبلف» باشد]، سردار روس درباب لشكركشي به هندوستان، ميپردازيم. البته، در بخش فهرستنويسي كتاب خطي «كرّاسهالمعي» غلامحسين افضلالملك المعي در مجلس (دوره ناصرالدين شاه)، از اين مقاله باعنوان «رساله در بيان اقدامات دولت روس براي تملك و تصرفات آسياي مركزي» نام برده شده، كه در برخي از صفحههاي آن نيز حاشيهنويسي ميرزا محمدحسين ذكاءالملك فروغي، رييس دارالترجمه دربار ناصرالدين شاه قاجار قابل مشاهده است كه از آن در متن استفاده ميشود.
(مقاله پرنس كرچاكف)
وضع دولت روس در آسياي مركزي همان وضع دولي است كه با طوايف باديهنشين نيموحشي همسايهاند و انطوايف [آن طوايف] حكومت منظمي ندارند در چنين صورتي و با چنين مجاورتي بايد دول متمدنه بر همسايههاي باديهنشين اغتشاشطلب خود تسلط و نفوذي داشته باشند تا سرحدات امن و منظم باشد و اخلالي در مراودات تجارتي حاصل نشود توضيح آنكه ابتدا فلان دولت متمدن بخيال جلوگيري و منع چپاول طوايف غارتگر ميافتد و مصمم اينكار ميشود و همينقصد او را مجبور مينمايد كه قبايل مجاور را در تحت اطاعت خود درآورد چون اينطوايف [اين طوايف] مطيع شدند خود آنها از حكومت منظمه بهرهمند گرديده تقريباً تربيت ميشوند و ميل بزندگاني آسوده و عادات ملايم مينمايند اما خود آنها دوچار حملات و تعديات قبايلي كه دورتر مرتع و يورت دارند ميشوند چه قبايل دورتر نيز معتاد بچپاول و غارتگري ميباشند دراينحال دولت ناچار بايد متعديانرا تنبيه نمايد بنابراين لشكركشيهاي دور و دراز پر مخارج دايمي لزوم بهميرساند [بهم ميرساند] چه اگر دولت بتاديب و تنبيه متعديان اكتفا نمايد و عقبنشيند آن تنبيه بيثمر ميشود و مخصوصاً بعقيده طوايف آسيايي عقبنشستن دليل ضعف و بيقدرتي است و چون احتمال ضعف دارند حالت تجري بهمرسانيده باز بچپاول و غارت ميپردازند پس بايد در آن ممالك وضعي اختيار كنند كه با شرايط جغرافيايي مقرون و اسباب دوام و ثبات گردد يعني جايي را بايد مسخر نمود كه داراي سلسله كوهي يا رودخانه باشد كه مانع عبور قبال غارتگر شود انتهي.
بعداز آنكه پرنس كرچاكف دلايل مذكور را براي قشونكشي روس بطرف آسياي مركزي اقامه نمود دولت مشاراليها را در اين اقدام خود بريالذمه و ذيحق قرار داد دولت روس اين پلتيك را پيشنهاد خود ساخته پيشرفت او بطرف آسياي مركزي از سنه هزار و هشتصد و شصت و چهار [۱۲۸۱هجري] شروع شد كه اردو در زير حكم ژنرال كفمان از ارنبورغ روانه شده از مجراي سيحون بالا رفته تركستان و خجند و يك قسمت از خوقند را تصرف نمودند دو سال نگذشت كه امير بخارا خود را تابع دولت روس قرار داد و سمرقند نيز بجمله مسخر شد و در سنه هزار و هشتصد و هفتاد ميلادي تمام دشت زرافشان ضميمه ممالك روس گرديد و يك ناحيه كوچكي كه بعهده حكومت امير خوقند باقي گذاشته بودند از هر طرف محاط متصرفات دولت روس گرديده بود و باقي ماند خان خيوه و بس كه ميبايست در تحت اطاعت روس درآيد و خان مشاراليه بواسطه صحراي وسيع ريگزار كه در جلو مملكت خود ميديد خود را محفوظ و در مهد امن و امان ميديد و بر سبيل استمرار طوايف را بسركشي و عدم تبعيت دولت روس تحريك مينمود براي مطيع ساختن خان خيوه نيز ژنرال كفمان را مامور نمودند و سه دسته قشون كه از ارنبورغ و بحر خزر وارد شده بعد از طي مسافت زياد و مشقت فراوان در جلو خيوه بهم رسيدند و حمله بشهر برده آن را مسخر نمودند و بدينواسطه تمام امتداد جريان رود جيحون به دست دولت روس افتاد و كشتيراني در آن منحصر برعاياي دولت روس گرديد اما براي امير بخارا يكنوع اقتدار ظاهري و استقلالي باقي گذاشتند زيرا كه بعد از تسخير ثمرقند [سمرقند] و كتهكركان ديگر واهمه براي روس از استقلال امير بخارا نبود و مسخرشدن اين دومحل بخاراييها را بيشتر محكوم و مطيع روس مينمود تا افواج و باطريقهاي توپ چه سدهاي رود زرافشان كه تمام ناحيه بخارا را سيراب مينمايد به دست روسها افتاده و در حقيقت شيشه عمر بخاراييها را به دست آورده بودند.
در سنه هزار و هشتصد و هفتاد و شش [۱۲۹۳ هجري] چون طوايف خوقندي چندبار بآشوب و شرارت پرداختند روسها كه بواسطه متملكات خود از چهار سمت مملكت آنها را احاطه كرده بودند بر آنها حمله بردن خوقند را يكبار متصرف شده تمام تركستانرا در تحت اطاعت خود قرار دادند اما هنوز يكدسته دشمن براي روس باقي مانده بود كه ميبايست آن را نيز مطيع نمايند تبين اين مقال آنكه تراكمه تكه كه دويستهزار نفر جمعيت داشتند و در تحت رياست ايل بيگي خود نور ورديخان بودند برشادت و تهور مشهور شده و فقط اسم آنها طوايف همسايه را خائف و مرتعش ميساخت چنانكه تمام اهالي يك قريه از جلو يكنفر تكه فرار ميكردند اين جنگجوهاي وحشي كه در سال هزار و هشتصد و پنجاه و پنج [۱۲۷۲ هجري] اهالي خيوه را مغلوب كرده و در سنه هزار و هشتصد و شصت و يك [۱۲۷۸ هجري] بعضي از افواج ايرانرا متفرق ساخته و در سال هزار و هشتصد و هفتاد و نه [۱۲۹۶ هجري] نيز شكست فاحشي بروسها داده و بجاهاي دور رفته بغارت و چپاول ميپرداختند و از سنه هزار و هشتصد و هفتاد و يك تا سال هزار و هشتصد و هفتاد و نه در مقابل ژنرال لوماكين مقاومت نموده غرور و تكبر زيادي بهمرسانيده بودند و دولت روس در كار بود كه لشكركشي بقاعده نموده آنها را مغلوب و مطيع سازد در اين اثنا مساله شرقيه اسباب جنگ جديدي شد و اين خبر در فرنگ شهرت نمود اما معلوم نبود كه دولت انگليس نيز در جنگ مشاركت خواهد كرد يا خير و احتمال كلي ميرفت كه شراكت و دخالت نمايد و اعتقاد روسها اين بود كه دولت انگليس كه خود را هميشه حامي مسلمين قرار ميدهد مخصوصاً در صورتيكه دولت روس متعرض انملّت [آن ملت] شود در اين جنگ بيطرفي اختيار نخواهد كرد
يكي از امناي دولت انگليس خطابه براي مسلمانان افغانستان خوانده و بهطور وضوح بايشان اظهار داشت كه آنهايي كه شما را بجنگ جهاد ترغيب مينمايند و انگليسها را دشمن اهل اسلام قرار ميدهند شما را فريب دادهاند صدكرور مسلمان در هندوستان در تحت سلطنت ملكه انگليس هستند و بقدري آزاد و خوشبخت و آسوده ميباشند كه در تمام روي زمين طايفه باسايش [به آسايش] و خوشي آنها نيستند و اگر گوينده اين كلمات را بشخصه بخواهند بدانند كيست مسيو كريفُن است كه در سنه هزار و هشتصد و هشتاد اين خطابه را براي سرداران و خوانين و حكمران كابل بيان نموده.
خلاصه دولت روس از خوف اينكه در اروپا دوچار [دچار] جنگ با انگليس شود بخيال افتاد كه حمله بر هند نمايد و در آسيا با دشمن خود پنجه دراندازد بنابراين از سركردههاي [سرگردهاي] بزرگ خود نقشه جنگي خواست تا بداند حمله بردن بر هند بچه وضع مفيد خواهد بود و از جمله سركردههاي مزبور ژنرال اسكوبلف [اسكيبف] بوده كه دراين اوآخر شهرت عظيمي بهمرسانيد و همين شخص نامي بوده كه مباني اقتدار دولت روس را در آسياي مركزي [شّيد] و متحكم ساخت.
هرچند نقشه ژنرال اُسكيبِف معروف است ذكر مختصري از آن در اين محل بيمناسبت نيست و بدرجه توضيح ميرسد كه در عرض اين پنجشش سال آخر مقاصد دولت روس چهقدر پيشرفت بهمرسانيده است و تحقيقات ژنرال اُسكيبِف از قرار ذيل ميباشد.(حاشيه نويسي: خلاصه تحقيقات ژنرال اسكيبف)
تمام دانشمندان و مردمان كارآگاه كه درباب وضع انگليس در هندوستان غور و تعمقي كرده و دراين مساله بعضي تحقيقات بعمل آورده متفقاً اقرار و اعتراف مينمايند كه سلطنت دولت انگليس در هند برپايه و مبناي محكمي بنا شده است و دولت مشاراليها بزور اسلحه در آن مملكت حكمراني مينمايد و افواج فرنگي بزحمت و مرارت نظم و امنيت هندوستانرا نگاهداري مينمايند و افواج هندي بهيچوجه طرف اعتماد و اطمينان دولت انگليس نيستند و تمام آنهاييكه احتمال ميدهند دولت روس بهند حمله نمايد براين عقيدهاند و ميگويند همينقدر كه دولت مشاراليها از يك نقطه بهند حمله برد و داخل خاك هندوستان شود فوراً دراين مملكت آشوب و شوري عمومي برپا خواهد شد و انگليسها در سرحدات خود يكدفعه شكست خواهند خورد و اينواقعه اسباب انقلاب و فتنه در خود انگليس خواهد گرديده فيالتحقيقه تنزل اقتدار انگليس در هند ابتداي تنزل دولت انگليس خواهد بود بالفرض كه اين اقدام، پيشرفت كامل نداشته باشد و نتوانيم آشوب و انقلابي در هند برپا نماييم يا نتوانيم حمله برآن مملكت بريم باز اقلاً ميتوانيم نگذاريم قشون هند از هندوستان بيرون آيد دراينصورت دولت انگليس نميتواند در طرف فرنك قشون زياد داشته باشد زيراكه دايماً بايد براي مدافعه عساكر خود را در هند مهيا و حاضر دارد علاوه براين ما ميتوانيم آن دولت را مجبور كنيم كه يك قسمت از افواج خود انگليس را بهند فرستد خلاصه براي ما ممكن است قواي انگليس را در فرنك مفلوجسازيم و او را مانع شويم كه محل جنگ با ما را از خليجفارس بتبريز [به تبريز] نقل نمايد و از آنجا بتفليس زيرا كه از جنگ سواستاپول ببعد تمام سركردههاي انگليس باين قصد و خيال بودهاند كه وقتي در كنار ارس با كُر با ما بجنگند.
همينكه جنگ اعلان شد بايد سفيري از جانب دولت روس بكابل رود و فوراً يكدسته قشون مختصر كه عبارت از ده دوازده هزار نفر باشد در سمرقند جمع شود و سفارت مذكوره اتحادي با امير شيرعليخان برقرار نمايد و با شورشيان هند مراوده داير سازد و براي اينكه با شيرعليخان مذاكرات بيشتر مثمرثمر گردد دسته قشوني ترتيب داده شود و از راه باميان بسمت كابل حركت نمايد فرضاً كه آنوقت ما سعي و مذاكرات سفير روس فايده نبخشد و شيرعليخان در دوستي انگليس ثبات ورزيد و حال آنكه اين احتمالي بسيار بعيد است چه در زمانيكه ملكه انگليس بلقب امير[ناخوانا] هند ملقب گرديد امير شيرعليخانرا نيز مثل ساير تبعه دولت انگليس بشهر دهلي دعوت كردند كه در جشنهاي آن عيد حاضر شود او آن دعوت را اجابت نكرده بلكه آن را از مقوله بياحترامي دانست و اظهار نارضايي نمود مختصر اگر شيرعليخان با دولت روس متفق نشد و همراهي نكرد بايد مدعي امارت افغانستان يعني اميرعبدالرحمن خانرا كه در سمرقند ساكن است بافغانستان فرستاد و نايره جنگ داخله را مشتعل نمود.
نيز از طرف ديگر بهطور مخفي نميتوان دولت ايرانرا [ايران را] تحريك كرد كه دعاوي قديمه خود را بهرات تجديد نمايد و همينكه ايرانرا باين مساله گرم كرديم و اين نقطه را محل توجه و اعتناي او قرار داديم از خيال قفقاز منصرف خواهد شد (۷) (حاشيه نويسي ۷- زيرا كه امكان دارد بتحريك دولت انگليس و تقويت آن دولت اعم از اينكه تقويت روحاني باشد با اعانت مادي از قبيل دادن وجه نقد يا اسلحه و معلم و غيره خيالات ما را پريشان سازد) و هرقدر كه افواج سمرقند پيش روند افواج جديد خاصه دستجات قزاق بايد بجاي آنها فرستاد كه انها قشون مقدمه تجّيش حافظ نقاط مراوده باشند. بيش از اين شرح و بسط نميدهيم همينقدر اظهار ميداريم كه بعقيده ما بايد جنگ دو دوره داشته باشد يك دوره اول و آن عبارتست از پيشرفت سريعي بطرف كابل و فرستادن سفيري در همان وقت بآنشهر و دوره ثاني بعد از تصرف كابل است و آنوقت زمان انتظار خواهد بود و ما در آن زمان بايد با شاكيان هند مراوده پيدا كنيم و آنها را با خود متفقسازيم.
بلواي سنه هزار و هشتصد و پنجاه و هفت هند كه پيشرفتي نكرد و سبب عمده او اين بود كه شورشيان رييس قابل و انتظامي در كار نداشتند خلاصه عمده تكليف ما اين است كه بعضي افواج سواره آسيايي تربيت دهيم كه قصد آنها خونريزي و غارت باشد و آنها را به عنوان قشون مقدمه تجّيش بسمت هند فرستيم و هنگامه زمان امير تيمور را دوباره برپا نماييم.
اما اقداماتيكه بعد بايد بنماييم و اعمالي كه بايد بدان مبادرت نماييم پيشبيني و تدبر در آنها سهل است و صعوبتي ندارد مثلاً يا ظفر و فيروزي نصيب ما ميشود دراينصورت بيرق روس بربالاي ديوارهاي بنارس نصب و افراشته خواهد شد فرضاً كه كار بعكس شود ما بدون شكست فاحشي بطرف هرات عقب خواهيم نشست و در آنجا افواج جديدي كه بايد از قفقاز رسيده باشد بما ملحق خواهد شد و قشون انگليس نميتواند ما را تعاقب نمايد و در افغانستان ما را تشويشي از اينجهت نخواهد بود زيرا كه سربازهاي انگليس تحمل خستگيهاي جنگ درينممالك [در اين ممالك] را ندارند.
از قرار حالت حاليه دولت انگليس بيشتر از بيست و پنجهزار نفر قشون نميتواند بسرحد بفرستد و مابقي قشون او بايد در داخله هندوستان بمانند و حافظ نظم مملكت باشند بعلاوه نبايد از اينمطلب [از اين مطلب] غافل بود كه حمله تراكمه براي انگليس اسباب مضّرت عظيمي خواهد بود و ما هر قدر بدرياي خزر نزديكتر شويم بر قوت ما افزوده خواهد شد من از پيش اظهار داشتهام كه اين لشكركشي خطرهاي بزرگ خواهد داشت ولي آن مخاطرات را چون با نتايج احتماليه آن مقايسه نماييم ميبينيم كه انخطرها [آن خطرها] قابل اعتنا نيست از افواجي كه باين امر خطير نامزد و مامور ميشوند بايد درخواست نمود كه يكباره دست از جان خود بشويند و بايد سربازهاي رشيد ما بدانند كه وقتي داخل افغانستان شدند عاقبت امر آنها از دوشقّ خارج نيست يا غلبه بر خصم يا وداع زندگاني. باالفرض كه فتح و ظفر نصيب ما نشود و بيرقهاي ما در آنطرف هندوكش به دست دشمن افتد و عساكر ما بكلي مقتول و معدوم شوند تقصيري بر كسي وارد نيست خلاصه بعقيده من اگر يكنفر از فرزندان امپراتور در جلو عساكر ما بيفتد و سربازهاي ما را ترغيب و تحريص بر قتال نمايد و بانها اظهار كند كه امپراتور و ملت روس اميدواريهاي زياد و اعتماد كامل بجلادت و جاننثاري شما دارند يقين است كه سربازها قوت قلب و جرأت زيادي بهمرسانيده احدي از آنها عقب نخواهند نشست و دولت روس را رسوا و بدنام نخواهند كرد. (حاشيه نويسي: انتهي)
اين بود ترجمه مقاله ژنرال اُسكبلُف درباب لشكركشي روس بطرف هندوستان و چنانكه در فوق مسطور شد ژنرال مشاراليه احتمال حمله تراكمه را ميدهد و واهمه داشته است كه مبادا اين طايفه وحشي جنگجو در اطراف عساكر روس ابوالجمعي او بغارت و تاخت و تاز پرداخته بواسطه حملههاي مختصر اسباب اتلاف نفوس بسيار از افواج روس شوند و از براي عقبنشاندن اين طوايف وحشي اظهار اميدواري بقزاقهايي كه بايد از ارونبورغ مامور شوند مينمايد.
ادامه دارد...
روزنامهنگار پژوهشگر
منبع: بخش خطي كتابخانه مجلس
رعايت اخلاق و اصل امانتداري در زبان، متن و نثر اسناد ملي
ذبيحالله صفا، رييس دانشكده ادبيات و نايبرييس كميسيون ملي يونسكو در ايران، در جلد اول كتاب «ايرانشهر» ۱۳۴۲ش. در مقاله «ادب»، نوشته است: «تاسيس فرهنگستان ايران درسال ۱۳۱۵ش. اگرچه عمر فعاليت آن چندان زياد نبود در غني ساختن زبان فارسي جديد بياثر نشد، زيرا به دانشمندان و اهل قلم طرز وضع اصطلاحات مختلف علمي را با استفاده از سرمايههاي قديم زبان فارسي آموخت. در اين مدت بر اثر استقبال بسيار زياد ايرانيان از مطبوعات روزانه و هفتگي و... همچنين نفوذ دو جنگ بينالملل اول و دوم در ايران و افكار و عقايد و نظريههاي مختلفي كه همراه خود داشت و نبردهاي فكري كه بين دستههاي مختلف سياسي و اجتماعي ايران آغاز شده... در پرمايهكردن زبان فارسي و آمادگي نثر به نحوي كه امروز احساس ميكنيم بياثر نبوده است....» برپايه اين تعريف، به برخي از تغييرات در نوشتن واژهها و ترجمه آنها از عربي و انگليسي و... دركتاب «فرهنگستان ايران- واژههاي نو تا پايان سال ۱۳۱۹ش.»، اشاره ميشود كه عبارتند از: «وزارت حفظالصحه = وزارت بهداشت»، «طهران = تهران»، «امپراطوري = امپراتوري»، «مطبعه = چاپخانه»، «وزارت معارف = وزارت فرهنگ»، «محاربه = نبرد»، «رييسالوزراء = نخستوزير»، «انطباعات = نگارش»، «تحتالحمايه = درپناه»، « اروپ = اروپا». درعينحال، درحالي كه مشاهده ميشود در نثر و متن مجموعه اسناد حكومتي دوره قاجار، هيچ علامت ويراستاري نقطه، ويرگول و... وجود ندارد، بلكه نگارش واژهها نيز بر اصل «سرهمنويسي» بوده، مانند: «اندولت = آن دولت» و «لهستانرا = لهستان را» كه اكنون در مطبوعات ايران اصل بر «جدانويسي» است. و البته موارد ديگري در دستور زبان فارسي كه نياز به پژوهشهاي «زبانشناسي» دارد. درنتيجه، برپايه اخلاق و رعايت اصل امانتداري در زبان، متن و نثر اسناد ملي، روزنامه «اعتماد» وظيفه دارد از هرگونه ويراستاري متن اسناد تاريخي، از كتيبههاي امپراتوري هخامنشيان گرفته تا اسناد تاريخي حكومتهاي قاجار، پهلوي و جمهوري اسلامي ايران، جدا خودداري كند تا در نهايت به لحن، متن و نثر اسناد ملي ايران آسيب وارد نشود.