• 1404 چهارشنبه 17 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6037 -
  • 1404 چهارشنبه 17 ارديبهشت

روايت پانزدهم: صدراعظم و شاه، ماجراي قائم‌مقام

مرتضي ميرحسيني

جنس رابطه‌اش با شاه كشور، از كسي پنهان نبود. نه اينكه همه، تمام جزييات را بدانند، اما همين ‌قدر مي‌دانستند او است كه عملا كشور را اداره مي‌كند و محمدشاه نقش چنداني در آنچه مي‌شود و نمي‌شود، ندارد. نيز مي‌دانستند كه بدون او، احتمالا محمدشاه به سلطنت نمي‌رسيد و در كشمكش‌هاي پس از مرگ فتحعلي‌شاه، حريف رقبايش نمي‌شد. منطقي بود كه سايه‌اش بر دولت و دربار بيفتد و قدرت را - به نام شاه، شاهي كه همه‌ چيزش را مديون او بود - تصاحب كند. به گفته سفير روسيه «محمدشاه كه بر اورنگ پدران خود تكيه زده بود، جز نامي از پادشاهي نداشت و قدرت واقعي در دست قائم‌مقام بود. ميرزا ابوالقاسم خود را خلاق حوادث مي‌پنداشت و جلوس سريع شهرياري را كه مورد حمايت مي‌دانست، مرهون كفايت خويش و نفوذ نام خود و خانواده‌اش مي‌شمرد.» در مقام صدارت انگشت در لانه زنبور كرد و دست به اصلاحاتي زد كه اصلا خوشايند طبقه حاكم نبود. چند نفري از قديمي‌هاي دربار را كه بودنشان جز ضرر براي كشور و باري بر خزانه نبود، كنار گذاشت و هدايا و رشوه‌هايي را كه ظل‌السلطان در آن دوره كوتاه تسلط بر تهران - و به اميد حفظ و تاج و تخت - به اين و آن داده بود، پس گرفت.
دست بسياري از قاجارها را هم از قدرت - و منافع و مواهب پيدا و پنهان آن - بريد و تقريبا هر روز، با هر تصميم تازه، عده‌اي را به صف دشمنانش اضافه كرد. زرين‌كوب مي‌نويسد: «قائم‌مقام كه عده‌اي از فرزندان و برادران نايب‌السلطنه را در راه تامين سلطنت محمدشاه قرباني كرد، در دربار قاجار با وجود قدرت و نفوذ فوق‌العاده مورد نفرت و خصومت واقع شد. شاه را هم كه به‌ شدت معتقد و متابع معلم خويش حاجي ميرزا آقاسي درويش نعمه‌اللهي و مكتب‌دار ايرواني مي‌ديد، البته نمي‌توانست در آنچه به حل و فصل امور مملكت تعلق دارد، آزاد بگذارد. خاصه كه ساير اطرافيان او را نيز جمعي متملق، جاهل و مغرض مي‌يافت كه بعضي از آنها از دولت‌هاي اجنبي، مستمري يا هديه و تعارف مي‌گرفتند و با شاهزادگان زنداني يا مخالفان بركنار شده هم ارتباط داشتند. درست است كه با محدود كردن پادشاه و كنار گذاشتن اطرافيان او، خودش نوعي حكومت مستبدانه پيش گرفته بود، اما استبداد او شخصي نبود. برخلاف استبداد پادشاه موجب نفي حقوق عامه رعيت نمي‌شد و فقط از حق تجاوزي كه شاه و اطرافيانش نسبت به هرگونه قانون و قراري قائل بودند، مي‌كاست. البته شاهزادگان قاجار و مستوفيان و وزيران منعزل تمام سعي و همت خود را براي متقاعد كردن شاه در لزوم عزل اين صدراعظم مقتدر و به قول آنها مستبد، به كار بردند.» ابتدا هر كدام به تنهايي براي بركناري‌اش كوشيدند و بعد كه ديدند زورشان به او نمي‌رسد، با هم دست به يكي كردند. باز هم نتوانستند. حداقل چند ماهي دسيسه چيدند و ناكام شدند. سپس از خارجي‌ها - كه به قول سفير روسيه «قائم‌مقام از همگي آنان، چه روس و چه انگليسي و چه حتي فرانسوي به يك اندازه متنفر بود»-نيز كمك خواستند و محمدشاه را به گرفتن آن تصميم سخت سوق دادند. مطمئنش كردند كه سلطنت بدون صدارت قائم‌مقام نيز سرپا مي‌ماند و چه در داخل و چه در خارج، كسي براي دفاع از او كاري نمي‌كند. گفتند اكنون اگر كسي مديون ديگري باشد، اين قائم‌مقام است كه از بركت همراهي با شاه به همه‌ چيز رسيده و او اگر خدماتي كرده، پاداش درخورش را هم گرفته است. حتي به بدبيني شاه دامن زدند و اين فكر را به سرش انداختند كه اگر هر چه زودتر دست به كاري نزند، تاج و تختش را مي‌بازد و قرباني بعدي قائم‌مقام مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون