عذرخواهي از فرهنگ
ماهرخ ابراهيمپور
توي راهروي بيست در حال ديدن عابراني هستم كه يا كتاب خريدند يا در حال ورق زدن كتابها يا در حال پرسوجو براي يافتن غرفههاي ناشراني هستند كه كتابهايشان در آنجاست. چشمم به دكتر بهمن نامورمطلق ميخورد؛ او استاد دانشگاه و اسطورهشناس شناخته شدهاي است. گپ كوتاهي درباره نقش اسطوره در جنگ ميزنيم و از مصاحبتش سير نشده از او جدا ميشوم و به دل جمعيتي ميروم كه سوداي كتاب دارند. دلم ميخواست غرفه نشر ني بود و كمي آنطرفتر نشر مركز. از اين نشر خاطره خوبي ته ذهنم هست كه در هر نمايشگاه تازه ميشود؛ شايد 10 سال پيش به دنبال كتابهاي رويا پيرزاد بودم و به نشر مركز رفتم و يكي از مسوولان نشر با خوشرويي سه كتاب پيرزاد را به من هديه داد و پولي قبول نكرد. همان موقع از انتشارات ققنوس چند كتاب بلقيس سليماني را هم خريدم و به جهان اين دو نويسنده زن هم سر زدم و از خواندن آثارشان لذت بردم. حالا كه به مناسبت هشتادمين سال پايان جنگ جهاني دوم ويترين ناشران را نگاه ميكنم، خبري از چند نشر معروف نيست و با اين همه نمايشگاه آرام آرام گرم ميشود. چهرههاي جوان از هر رده سني از مخاطبان مشتاق نمايشگاه هستند، هر چند همه آنها اهل خريد كتاب نيستند، اما چرخيدن در فضاي نمايشگاه را هم از دست نميدهند و سرخوشانه از اين غرفه به آن غرفه سر ميخورند و زمان را سر ميكشند بيآنكه كتابي ورق بزنند. لبخندي از سرخوشي آنها روي لبم نشسته و مرا به سمت غرفه كتابخانه ملي ميبرد، نميدانم چرا انتظار داشتم اينبار غرفه كتابخانه ملي به شكل ديگري باشد و بيشتر دلبري كند، اما عين پارسال مانده و خبر خاصي نيست. شايد توقع من غلامرضا اميرخاني، رييس كتابخانه بالاست. كمي آنطرفتر غرفه كتابخانه مجلس هم قرار دارد كه آن هم چنگي به دل نميزند، هر چند هيچ انتظاري از مسعود معينيپور ندارم، اما خرده ذوقي از احسان شكراللهي، مدير انتشارات كتابخانه در ذهنم سو سو ميزند. در حال بالا و پايين كردن اخبار نمايشگاه هستم كه چشمم بر اين جمله ماند: «از ناشران و بازديدكنندگان عذرخواهي ميكنم. تلاش ميكنيم تا پايان وقت امروز، به حد توان وضعيت را مطلوب كنيم...» اين جمله ابراهيم حيدري، قائممقام نمايشگاه است و به نظرم جمله جالبي است كه مردم چندان به شنيدن آن عادت ندارند.