جريان زندگي در سايههاي شهر
مهدي دهقانمنشادي
شهر قلمرو زندگي موجودات دوپايي است كه در دهههاي اخير به شدت به وسايل نقليه موتوري وابستگي پيدا كردهاند و در نتيجه اين وابستگي روزافزون، كالبد و مسيرهاي رفت و آمدي شهرها تحت تاثير خودروهاي موتوري قرار گرفته است. شهرها عادت كردهاند بخش زيادي از سطوح سخت خود را براي حركت انواع و اقسام خودروهاي موتوري اختصاص دهند و در مواجهه با قفلشدگي جريانات ترافيكي و براي روانتر كردن حركت خودروها، ياد گرفتهاند باز خيابان و بزرگراه بسازند، اما غافلند كه اين اقدامات در مجموع يك گام به جلو و دو گام به عقب محسوب ميشود. گسترش بيرويه سطح شهرها و تسلط ماشين بر انسان موجب شده تا اين موجود دوپا متوهمانه سوار بر مركبهاي آهنين و بر تسلط خيالي خويش غره شود، اما هزينههاي مالي، رواني و زماني تحميل شده به او به خاطر استفاده از اين وسايل نشان ميدهد كه در واقع اين ارابههاي آهني بر دوش آدمي سوارند، اما انسان بردهوار در پي آنها ميدود و به ماشين باج ميدهد: باجي از دلِ داراييها و از خوشبختي و آرامش خود. شهرها در كنار خيابانها و بلوارها و بزرگراههاي خود مسيرهايي انسان محور، پاك و پايدار هم دارند كه به خاطر حكمروايي ماشين ناديده گرفته شدهاند: پيادهروها و مسيرهاي مخصوص دوچرخه سواري. اين مسيرها نقش مهمي در زندگي سالم، كاهش آلودگي هواي شهر و توسعه پايدار دارند و اغلب در سايه بيتوجهي به عنصر «سايه» مغفول واقع شدهاند. آدمِ دوپا و دوچرخه سوار براي حركت آسان در مسير روزانه خود نياز به امنيت جسمي- جاني و محفوظ ماندن از شر آفتاب سوزان و ديگر عناصر اقليمي آزاردهنده دارد. شهرهاي سنتي ايران كه به گونهاي ارگانيك و طبيعي رشد و گسترش مييافتند در اصل براي انسان طراحي ميشدند تا جابهجاييهاي روزانه او بيشتر متكي به نيروي عضلات باشد: پيادهروي و حركت به كمك چارپايان يا دوچرخه. به منظور سهولت رفت و آمدهاي انسان در شهر معمولا معابر شهرهاي سنتي سرپوشيده و سايهدار بودند تا عابران را از تابش شديد خورشيد يا باد و باران و در مجموع گرما و سرما در امان نگه دارد. نمونه اين معابر سرپوشيده كه به ساباط معروف است در شهرهاي گرم و خشك و بياباني ايران و جهان از جمله يزد، كرمان، كاشان، اصفهان يا تونس و قاهره وجود داشته است. موج مدرنيته در صد سال اخير تاثير بسيار زيادي را بر ابعاد زندگي مردم به ويژه بر معماري و شهرسازي ايران داشته و رويش عناصر جديد شهرسازي و معماري در شهرهاي ايران توام با از دست دادن برخي مزيتها و محاسن ميراث گذشته بوده است. شهرها تحت تاثير موج مدرنيته، معابر مخصوص خودروها را در متن شهر جاي دادند و پيادهراهها و مسيرهاي دوچرخهرو در حاشيه قرار گرفتند. ساباط يكي از ميراث گذشته معماري و شهرسازي ايران بود كه در توسعههاي جديد شهري ناديده گرفته شد و بيتوجهي به اين عنصر مهم باعث شد تا عابران پياده و دوچرخهسوارها به خصوص در شهرهاي بزرگ و داراي اقليم گرم و خشك به شدت مورد اذيت و آزار امواج خورشيد و باد و باران و خاك و سرما و گرما قرار گيرند. اين در معرض عناصر آزاردهنده قرار گرفتن باعث شد تا شهروندان با بياعتنايي به پيادهروي و دوچرخهسواري، در سفرهاي روزانه خود در كابين خودروها پناه گيرند و وابستگي آنها به عناصر ماشيني بيشتر شود. بنابراين اتومبيل و همتايانِ چند چرخش در جابهجايي مردم نقش مهمي به عهده گرفتند، چرخهايشان بيشتر چرخيد و ضمن توليد آلودگي صوتي و هوايي بيشتر، مدام شلوغي و ترافيك و كلافگي را در فضاي شهر تنيدند و شهروندان را در معرض عوارض رواني، جسماني و سلامتي قرار دادند. اگر يكي از جنبههاي مثبت موج پست مدرن را توجه به محاسن عصر سنت بدانيم، توجه به نقش ساباطها و عناصر سايهساز در شهرسازي جديد ميتواند پيادهراهها و مسيرهاي مخصوص دوچرخه سواري را جذاب و امن سازد تا به وسيله آن مردم تمايل يابند بخش عمدهاي از سفرهاي روزانه خود در شهر را به مدد نيروي ماهيچه خود انجام دهند و بار سنگيني را از دوش ترافيك خيابانها و آلودگي هوا برداشته و به زندگي سالم شهري و توسعه پايدار كمك كنند. در شرايط گرمايش فزاينده زمين، شايد نهضت ايجاد ساباطهاي نوين و معابر سايهدار در شهرها بتواند عصاي دستي براي مديران شهري براي نيل به توسعه پايدار باشد.