• 1404 پنج‌شنبه 8 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6054 -
  • 1404 سه‌شنبه 6 خرداد

نقدي بر نمايش «در انتظار گودو» به كارگرداني اميرحسين جواني

ابزوردي كه تا ثريا مي‌رود

سياست اجرايي كارگردان اين است كه از خسته شدن مخاطبش در قبال جنبه‌هاي جدي و فلسفي متن ساموئل بكت جلوگيري كند، اما...

مصطفي درويش‌گوهري

معمولا زماني كه قرار است يك اجرا را ببينم تا برايش نقد بنويسم، براي خودم سوالاتي را مطرح مي‌كنم تا بيشتر درگير اجرا شوم و به‌ دور از هر داوري منتظر پاسخ باشم كه اجرا قرار است به سوالاتم بدهد. ‌غير از اين بايد به عنوان يك مورد پژوهشي به اجرا نگاه كنم و ببينم‌ اساسا دغدغه‌ها و مسائل من با ايده‌هاي كارگردان موازي است يا خير. ‌از همين نقطه تفاوت مصطفي كه به عنوان يك مخاطب آزاد وارد سالن مي‌شود با مصطفايي كه مي‌رود به ديدن يك نمايشي كه قرار است براي آن يادداشت بنويسد، روشن است. ناخودآگاه دقت و توجه بايد دقيق‌تر شود و به ‌دور از جنبه‌هاي نقد سنتي كه با موچين دنبال مو در ظرف ماست باشيم، سعي كنيم تمام ابعاد يك اجرا از جمله مخاطب، بازيگري، كارگرداني، نورپردازي، صحنه و... را بهتر ببينيم.

با شنيدن نام نمايشنامه در انتظار گودو، ناخودآگاه ياد پرسش‌هايي كه ساموئل بكت و ابزورديسم‌ها براي ما مطرح كرده‌اند، مي‌افتم، پرسش‌هايي كه وجود هستي و جايگاه انسان‌ مدرن را به لرزه در آورده‌اند. مسائلي كه مارتين اسلين به‌ خوبي در كتابش بدان‌ها پرداخته است. بسياري از نظريه‌پردازان از جمله شكنر و كارلسون شروع و ريشه‌هاي پست‌مدرنيسم را در ابزوردها جست‌وجو مي‌كنند كه خود نشان از توجه بسيار به اين متن است كه مي‌توان از آن به عنوان يكي از نخستين‌ متن‌هاي اين سبك دانست. از اهميت اين نمايشنامه در ميان جوامع دانشگاهي و هنري تئاتر ايران همين بس كه كساني از جمله نجف دريابندري، اصغر رستگار، علي‌اكبر عليزاد و بسياري از مترجم‌هاي درجه يك نيم ‌قرن اخير سراغ بكت و به‌تبع نخستين متن او گودو رفته‌اند و كارگرداناني از جمله داوود رشيدي، علي‌اكبر عليزاد و اميررضا كوهستاني آن را به روي صحنه برده‌اند و به دليل سادگي ظاهري و البته ارتباط مفهومي آن با نسل جوان، در محافل دانشجويي، اين متن اولين انتخاب خيلي از كارگردانان جوان است. بحث پيرامون مسائل اين نمايشنامه آنقدر زياد است كه هر قدر در اين يادداشت زياده‌گويي كنيم، كم است، بنابراين قصد دارم دست روي رابطه بين اين متن و امروز خودمان در ايران ۱۴۰4-۱۴۰3 بگذاريم و از اين زاويه به اين اجرا نگاه كنيم و بعد از اين مقدمه به اجراي اين نمايشنامه به كارگرداني اميرحسين جواني مي‌پردازيم كه اين روزها در بهار ۱۴۰۴ در مجموعه لبخند به روي صحنه مي‌رود، اجرايي كه مورد استقبال گسترده مخاطبان نيز قرار گرفته و بيش از يك‌سال است كه هر شب اجرا مي‌روند.

باتوجه ‌به نكته پيش، مبني بر استقبال مخاطبان از چنين اجرايي كه اساسا يك متن اعتراضي به وضعيت امروز انسان مدرن است، اهميت رابطه مخاطب ايراني با اين متن دوچندان مي‌شود. نمايشنامه در انتظار گودو، به واسطه شهرتش چندين مولفه مهم و البته تكرارشونده دارد كه اگر كارگرداني زيادي بخواهد روي انتقال اين مفاهيم متمركز شود به ‌شدت شكست مي‌خورد، چراكه خود متن كاملا پتانسيل تبديل ‌شدن به يك مانيفست را دارد، بنابراين بسيار در انتخاب رويكرد اجرايي بايد دقت كرد. در انتظار گودو به واسطه روايت دايره‌اي و ويژگي‌هايي از جمله مكان‌مندي و زمان‌مندي ازلي ابدي‌اش، در ابتدا ممكن است متني ساده به نظر برسد كه تمام‌ زير متن آن نيز مشخص است، اما اگر مولفه‌هاي آن بخواهند روي صحنه تجلي پيدا كنند نياز به انتخاب سياست اجرايي خلاقانه‌اي مي‌طلبد. اين‌ پرسش مطرح مي‌شود كه چرا در چنين‌ متني سياست اجرايي بيش از هر چيز ديگري اهميت پيدا مي‌كند؟ كه در ادامه به شرح پاسخ اين پرسش خواهيم پرداخت، اكثر مخاطبان ممكن است متن را خوانده باشند و متوجه تغييرات و دراماتورژي‌هاي صورت‌ گرفته اجرا شوند؛ بنابراين آنها مي‌دانند كه از چه قرار است صحبت كني پس كاتارسيس يوناني از دست كارگردان خارج مي‌شود و از طرفي‌ بعد از گذشت لحظاتي به واسطه دوار بودن روايت متن مخاطباني كه متن را نخوانده‌اند اگر هوشيار باشند متوجه رويكرد متن مي‌شوند.

نخستين مساله‌اي كه اجرا برايم داشت، مساله ساخت رابطه مخاطب با صحنه بود. سكوت ابتدايي متن كه مشخصا برآمده از گفتمان غالب متن ساموئل بكت است به ما ثابت مي‌كند كه مخاطب ايراني تحمل و صبر نشستن و تماشا كردن را هم از دست‌ داده و عجول است تا قبل از شروع پايان را ببيند، مساله‌اي كه متاسفانه گروه اجرايي نيز در لحاظي بدان گرفتار مي‌شود. در طول خاموشي ۴ دقيقه‌اي تقريبا همه مخاطبان داخل سالن با هم صحبت مي‌كردند و اي‌ كاش ‌مانند ساير اجراهاي ابزوردي بود كه بعضا بيش از حد تلاش مي‌كنند تا مخاطب را اذيت كنند. كارگردان مي‌توانست خاموشي را تا جايي ادامه دهد كه مخاطب كاري جز نگاه به صحنه تاريك و ملال از شروعي كه آغاز نشده، نداشته باشد و فقط به صحنه تاريك خيره شود كه در اين صورت ما آنونس كاملي از كل اجرا را مشاهده مي‌كرديم. صبر و آرامش براي تحقق ايده‌هاي متن مهم‌ترين فاكتوري بود كه در اين اجرا بدان توجه نشده بود و كارگردان تلاش دارد تا متن بكت را به اجرايي اسلپ استيك تبديل كند.

بعد از سكون و خاموشي ابتدايي، صحنه روشن مي‌شود. از همان فيگورها و لحظات ابتدايي متوجه حضور تيپ دلقك در اجرا مي‌شويم. دلقكي كه خود شايد ابزورد باشد و بعضا در تاريخ تئاتر ديديم‌ كه مسائل مهم هستي‌شناسي را مطرح مي‌كند؛ بهترين نمود آن در شاه لير است. اما او به واسطه همين سوژه بودن دلقك‌واره‌اش است كه تمسخر شده و جدي گرفته نمي‌شود. اجرا كه پيش مي‌رود سياست اجرايي كارگردان نسبت به متن بكت كم‌كم آشكار و ملموس مي‌شود و آن، اين است كه او فارغ از جنبه‌هاي بعضا بسيار جدي و فلسفي ابزورديسم‌ها، تلاش دارد تا اثر خوش‌ساختي داشته باشد كه نمود آن در نيمه دوم اجرا بسيار بيشتر قابل رويت است. پيش‌تر اجرايي از در انتظار گودو ديده بودم كه در بدو شروع درب سالن را قفل كردند و بعد از آن دايما اجرا تلاش مي‌كرد تا با صحنه‌هاي جدي، پرسش‌هاي فلسفي و بعضا شعاري ما را خسته كند به حدي كه از اجرا متنفر شويم كه موفق هم بود، اما آيا رسالت ابزوردها و به‌خصوص در انتظار گودو در همين حد است؟ يعني واقعا خود بكت به دنبال چنين هدفي بوده كه اولين‌بار نمايشنامه‌اش را در زندان و با زنداني‌ها اجرا كرده؟ در انتظار گودو اميرحسين جواني يك اجراي سيال و اسلپ استيك است كه در نيمه دوم اجرا بيشتر نمود آن را مي‌بينيم. زماني كه انگار كارگردان مي‌ترسد مخاطبش خسته شود و تحمل ديدن را از دست بدهد، بنابراين عجولانه صحنه‌ها را پيش مي‌برد و البته مضحكه دلقك‌ها نيز در نيمه‌پاياني اثر بيشتر مي‌شود. اين سياست اجرايي قطعا به جذب مخاطبان غيرتئاتري اين اثر كمك شاياني كرده، چراكه مخاطب اگر راضي شود خودش تبليغي است براي اجرا، جواني البته بي‌خيال مضامين گودو نشده و تلاش كرده آنان را بيشتر از زاويه ديد استراگون نمايان كند كه البته اين زاويه ديد در اجرا آنچنان موفق عمل نمي‌كند. در نيمه‌پاياني اجرا اين استراگون است كه به شخصيت‌محوري تبديل مي‌شود، امري كه از ابتداي نمايش وجود نداشت.

از نكات لذت‌بخش اين اجرا ديدن بازي‌هاي نسبتا خوب از جمله بازيگر نقش استراگون، البته كه بازيگر لاكي كه با اينكه در ابتدا ژست‌ها و... رابطه‌اش با صحنه و مخاطب ما را ياد دو نوكر و ارباب مي‌انداخت، اما بازي كنترل شده او كه البته در صحنه فكر كردنش به بهترين شكل ممكن از كنترل خارج مي‌شود از نكات قابل‌ تامل اجرا بود. پيش‌تر به اين اشاره كردم كه كارگردان در نيمه‌پاياني بر زاويه ديد استراگون تاكيد كرده تا ايده‌هاي متن را به مخاطب منتقل كند، اما در اواسط نمايش كه لاكي بلند فكر مي‌كند ما شاهد زاويه ديد او نسبت به دنيايش بوديم. دنياي لاكي براي لحظاتي بيرون ريخت و ما از تماشاي آن وحشت كرديم. در صحنه‌‌اي پرومته‌وار كه آتش را به انسان داد، استراگون ‌كلاه ‌را بر سر لاكي مي‌گذارد و لاكي طغيان مي‌كند، طغياني كه نزديك‌ترين حالت اجرا به ما و وضعيتمان در جوامع مدرن و صنعتي بود. در واقع همه ما در جوامع صنعتي امروزه مجال فكر كردن نداريم كه اگر داشته باشيم چنان بيرون مي‌ريزد كه هم خودمان و هم اطرافيانمان را ديوانه خواهيم كرد. به عبارتي كه استراگون به‌ خوبي آن را توصيف مي‌كند: ديگه جرات خنديدن نداريم، فقط مي‌توانيم لبخند بزنيم و منتظريم تا كسي مانند لاكي شرايطي را فراهم كند تا فوران كنيم. ايده‌اي كه شماي كلي در انتظار گودو را نيز نمايان مي‌كند. ما كاري جز انتظار و متوقع بودن نداريم. منتظريم تا كسي بيايد و توقع داريم كه او آينده ما را تغيير دهد يا حداقل آينده نزديكمان را نجات دهد. در انتها بايد به اين نكته اشاره كرد كه مساله‌اي كه امسال تئاتر ايران با آن مواجه شده، حضور تماشاگران جديد غيرتئاتري است. كساني كه بيشترين برخوردشان احتمالا با فيلم و سينما يا كتاب و رمان بوده. اين موج حضور آنان در نمايش‌ها مهم است، اما نكته‌اي كه اهميت بيشتري دارد، ساخت سليقه و ذوق هنري اين مخاطبان است، چراكه اگر اين سليقه كج شكل بگيرد تا ثريا كج خواهد ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون