دوازده روزي كه ايران را تكان داد
جواد طوسي
يك كابوسِ هولناك ۱۲ روزه، يك صفآرايي نابرابر در عصري پرخشونت و خالي از هرگونه مهر و شفقت و بشردوستي را فعلا پشت سر گذاشتيم. ولي معتقدم كشوري كه جنگي ۸ ساله را تجربه كرده بود، نياز به اين شوك و آزمون تاريخي براي بازنگري و پوست انداختن و خودشناسي در همه زمينهها داشت. خوب ميدانيم كه هيچ حرجي بر «بيبي» جنگافروز و نسلكش و پوپوليستِ دمدمدمي مزاجي چون ترامپ كه با روشهاي تاكتيكي خاص خودش راه به راه حرفش را عوض ميكند، نيست. با اين دو شرّ مطلق نميتوان به آتشبسِ تجويز شده از سوي آنها دل بست. در اين وضعيت غيرقابل پيشبيني و در گذر از اين ۱۲ روز عبرتآموز و پرهزينه (با همه ضايعات و تلفاتي كه متحمل شديم)، آنچه بيش از همه به عنوان سرمايههاي واقعي اين مُلك در مقاطع بحراني آتي ميتواند ارزشمند و قابل اتكا باشد، مردمي هستند كه با هر عقيده و ديدگاه (ولو در مخالفت با بسياري از سياستها و رفتار و حوزه تصميمگيري نظام در طول اين سالها)، همچنان دلشان براي خاك اين سرزمين ميتپد و حاضر نيستند پياده نظام دشمنِ اجنبي باشند. طي اين ۱۲ روزِ تاريخساز، شاهد موضعگيري طيفهاي مختلف جامعه در برابر اين تهاجم آشكار رژيم نامشروع اسراييل با حمايت علني امريكا بوديم. حتي شخصا معتقدم آن طيف منفعلِ جامعه كه دورادور ناظر وقايع اتفاقيه اين روزگار غريب با قواعد خاص خودش بودهاند و حاضر نشدهاند به فراخوان بيشرمانه اجنبي داير بر شورش و بلوا در خيابانها لبيك بگويند (از نسلهاي جوانِ زد و كافيشاپي بگير تا طبقه متوسطي كه در آشفته بازار اقتصادي اين سالها هويت واقعي خود را از دست داده و حالت گيج و منگ و پا در هوا پيدا كرده)، ميتوانند با جلب اعتماد بيشترشان و بها دادن به خواستههاي مشروع و حداقلي آنها در چارچوب حقوق شهروندي، پشتوانههاي قابل دفاع نظامي باشند كه در اين بازار مكاره سياست جهاني سلطهگر و در اين بزنگاه تاريخي، دوستان وفادار و محرمِ به درد بخوري ندارند. همين تجربه ۱۲ روزه به ما نشان داد كه دوستان متظاهري كه همواره منافعشان تامين بوده، برخورد محافظهكارانهاي در برابر تهاجمات علني اسراييل و امريكا داشتند و ترجيح دادند كلاهشان را سفت نگه دارند تا باد نبرد. آيا اين رفتار بيروني نااميدكننده و مقايسه آن با برخورد ميهندوستانه اكثر مردم كشورمان نبايد زمامداران حكومتي و دولتمردان ما را ملزم به بازنگري در سياستگذاريهاي داخلي و خارجيشان و تشخيص درست دوست و دشمنِ واقعي كند؟ اين جنگ نابرابر و به دور از اصول و مباني انساني (در مقايسه با جنگهاي كلاسيك كه در ميدان نبرد و رُخ به رُخ صورت ميگرفت) كه نشانههاي بارزش را از سوي دشمن تجاوزگر با ترور فرماندهان نظامي و اساتيد و نخبگانِ
علميمان به عينه شاهد بوديم، تجربه خوبي براي ارزيابي همهجانبهمان بود. اگر منصف و واقعبين باشيم، بايد از اين به بعد به اين مردم صبور و مقاوم و وطندوست از بالا نگاه نكنيم و به جاي رفتار سلبي و تعريفي خشونتآميز از قانون و مذهب، به جذب حداكثري و «آشتي ملي» متمايل شويم و در اقدامي ضربتي به بهبود وضعيت اقتصادي و معيشتي طبقات مطرح و صديق و بيپشتوانه جامعه و برآورده كردن نيازهاي اوليهشان بپردازيم. همچنين ميبايد در تفسير واژگان پرسوءتفاهم و اجرايي شدنشان، تجديد نظر اساسي كنيم. در آن صورت، ديگر به همين راحتي نميآييم به خبرنگاران جوان حوزه رسانهاي مانند الهه محمدي و نيلوفر حامدي انگ همكاري با دولت متخاصم و اجتماع و تباني بر ضد امنيت كشور بزنيم و براي مدتي طولاني روانه زندانشان كنيم و در نقطه مقابل توجه جدي و نگاه تخصصي و كارشناسانهمان را معطوف نفوذيهاي اصلي ميكنيم كه همچون كشميريها از زمان انفجار حزب جمهوري اسلامي و دفتر نخستوزيري در كليديترين جاها رخنه كردهاند و نمونههاي اخيرش را در گِرا دادنِ پياپي به رژيم سلطهگر و جاسوسپروري چون اسراييل و ترور ناجوانمردانه شماري از فرماندهان و افراد خانوادهشان شاهد بوديم. يك نمونه دمِ دست را مثال ميزنم تا حديث مفصل از اين مُجمل بخوانيد. دختر مظلوم سرلشكر محمد حسين باقري كه در كنار مادر و پدرش در اولين روز اين جنگ به طرزي فجيع شهيد شد، يك خبرنگار بود. حضور موثر فرهنگساز او در كانون خانوادهاش اين دستاورد را داشت تا پدرش يونيفرم را به شكلي متفاوت معنا و اين جمله ماندگار را ادا كند:« با جامعه در حال تحول نميتوان با باتوم برخورد كرد». آيا شماري از اصحاب رسانه همچون الهه محمدي و نيلوفر حامدي كه همين پوشش و رسالت فرهنگي را داشتهاند، واقعا در قد و قامت افرادي بودند كه در اين جنگ اخير ماهيت پليدشان را نشان دادند؟ آيا با مقداري سعهصدر نميتوانستيم اين نسل جوانِ حوزه فرهنگ و رسانه را (به جاي اتهامزني و منزوي كردنشان) به نيروهاي زُبده و فعال و دلسوز رسانهاي تبديل كنيم تا در اين روزهاي حادثهساز و تعيينكننده تصويرگر و راوي مظلوميت ما و سفاكي دشمن متجاوز و نژادپرست و اعوان و انصارش باشند؟ از زاويهاي ديگر، اين جنگ ناجوانمردانه كه در مقايسه با جنگهاي قبلي اسراييل با اعراب (فلسطين، مصر، لبنان و...) از تصاوير دِفُرمهتري از سوي نيروي تجاوزگر برخوردار بود، باعث شد كه چهره واقعي اپوزيسيون خارجي را كه كراوات زده و تمامقد در شبكههاي ماهوارهاي به كثيفترين شكل ممكن از رژيم اشغالگر تروريستي اسراييل و رفيقِ شفيق جنايتكارش حمايت ميكردند و برايشان يقه جِر ميدادند و از ايراني بودن فقط لهجه ظاهرياش را حفظ كردهاند و وطنفروشي در وجودشان موج ميزند را بشناسيم. در اين فضاي مسموم و تهوعآور رسانهاي برونمرزي، آن جماعتي كه به شاهزاده لوس و نُنُري دل خوش كردهاند كه ميتواند ناجي اين سرزمين و پادشه خوبانِ دوران «پسا جمهوري اسلامي» باشد نيز تكيهگاه قرص و محكمشان را بهتر شناختند. شاهزاده در ادامه اهداف و سياستهاي مشعشعانهاش، از تجاوز «بيبي»به خاك ايران و ترور و كشتار جنونآميز نظامي و غيرنظامي و زن و كودك و نوجوان حمايت ميكند و با اين حس سرشار ملي ميهني از مردم ميخواهد كه به كف خيابان بيايند و كار را يكسره كنند. اين همان شاهزاده همه فن حريفي است كه در آن بزم شبانه خانوادگي براي«اِبي» جاز ميزد تا او در عالم مستي يك دهن بخواند.واقعا مضحكتر از نشست خبري اخير شاهزاده در پاريس و جدي گرفتن خود و قهر كودكانهاش پس از اعلام آتشبس از سوي عمو ترامپ و آنفالو كردن او و بيبي را سراغ داريد؟ آيا چنين موجود خوش خيالِ نازك نارنجي قرار است مسيحا نفس و فريادرس آشفته حالان اينجا و آن سو باشد؟
اما مهمترين درسي كه از اين جنگ ۱۲ روزه گرفتيم، ميزان توان نظامي و تسليحاتيمان در برابر حضور مهاجم كشور كوچكي بود كه در همه ابعاد از سوي سيستم ميليتاريستي امريكا تغذيه ميشود. مانور نظامي، يك نوع عمليات جنگي فرضي و آموزشي است. ما در اين مقابله نابرابر اخير، از فرضيات عبور كرديم و با واقعيتي عريان به عنوان «جنگ مدرن» (با همه قواعد و نشانههاي غير انساني و وحشيانهاش) روبرو شديم و از نقاط ضعف و آسيبپذيري بارزمان در حريم هوايي و بخش پدافندي و ايجاد فضاي امن براي فرماندهان نظاميمان مطلع شديم. با اين تجربه تلخ و آگاهي ديرهنگام، آيا بهتر نيست حتي در شعارها و رجزخوانيهايمان تجديد نظر كنيم. در وهله اول به پُر كردن اين حفرهها و رفع هرچه سريعتر نقاط ضعفمان بپردازيم تا يكباره اينگونه غافلگير نشويم و بتوانيم هماوردطلبي را به شكل غرورآميزتري در صحنه نبرد به نمايش بگذاريم؟ بله، هر انسان آزادهاي جنگ و جنگطلبي را تاييد نميكند و آن را نسخه شفابخشي نميداند. اما اين جنگِ تحميلي و خارج از هرگونه اصول متعارف، براي ما (با همه آثار ويرانگر و فاجعهبارش) يك «توفيق اجباري» بود تا خودمان را در همه عرصههاي نظامي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، روابط و مناسبات ديپلماتيك و حوزههاي جامعهشناسي محك بزنيم و با نگاه واقعبينانه جايگاه واقعيمان را بسنجيم و بر اساس آن به تقويت خود بپردازيم و آيندهنگري روشنبينانهاي (چه در مورد پيوند و همدلي عمومي و چه مقاومت و پايداري جمعي دربرابر تهاجمات بيروني) داشته باشيم.
* وام گرفته شده از عنوان كتاب جان ريد (ده روزي كه دنيا را تكان داد) كه تحليلي است بر روند شكلگيري انقلاب اكتبر روسيه.