• 1404 پنج‌شنبه 26 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6094 -
  • 1404 پنج‌شنبه 26 تير

نگاهي به نمايشنامه «تابوت عهد» نوشته نيل لبيوت

تابوت حقيقت در سايه جنگ

عليرضا قزويني

 مدتي است كه جنگ تمام شده. ديگر خبري از آژير و سايه پهپاد بر شيشه پنجره‌ها نيست. اما آنچه باقي مانده، سكوت است؛ سكوتي سنگين‌تر از صداي انفجار. چشم‌هايي كه هنوز از ميان دود خاطرات به روبه‌رو نگاه مي‌كنند و ذهن‌هايي كه درگير انتخاب‌هايي‌اند كه در زمان اضطرار كرده‌اند. در همين روزهاي پساجنگ، وقتي همه‌چيز انگار به ظاهر آرام است، اما درون آدم‌ها آتش مي‌سوزد، ناگهان نامي دوباره ذهنم را روشن كرد: «تابوت عهد» نه به عنوان يك نمايشنامه، بلكه به عنوان استعاره‌اي بزرگ از حافظه، فرار و ايمان. «تابوت عهد» يا در زبان عبري «آرون هابريت»، صندوق مقدسي‌ است كه بنا بر روايت‌هاي توراتي، الواح سنگي ده فرمان را كه خداوند به حضرت موسي داد، در خود جاي مي‌داد. اين تابوت براي بني‌اسراييل نه فقط محفظه‌اي از چوب و طلا، كه نماد عهد خدا با قومش بود؛ چيزي ميان تاريخ، معنويت و قدرت. تابوت عهد، به عنوان يك شيء مقدس، قدرت جادويي و نظامي نيز داشت؛ گفته مي‌شد كه با حضورش پيروزي در جنگ‌ها تضمين مي‌شد و نبودنش نشانه قهر الهي بود.  اما در نمايشنامه نيل لبيوت، «تابوت عهد» نه صندوقي واقعي، بلكه استعاره‌اي است براي حافظه‌اي دفن شده، حقيقتي مدفون و عهدي كه شكسته شده. داگ، شخصيت اصلي نمايش، خود را در تابوتي از دروغ دفن مي‌كند؛ عهدي كه با معشوق، با دوستان، با خودش داشته را مي‌شكند و ناپديد مي‌شود و حالا، پس از گذشت سال‌ها، بازمي‌گردد، مثل روحي كه از درون تابوت بيرون آمده، براي مواجهه.  در روزهايي كه نشانه‌هاي ويراني بر در و ديوار شهر باقي مانده و عهدهاي بسياري زير فشار ترس و تصميم‌هاي شخصي از هم گسسته‌اند، بازخواني اين نمايشنامه چيزي فراتر از يك تمرين تئاتري است؛ يادآوري است از تابوت‌هايي كه خودمان براي حقيقت ساخته‌ايم.
 در يكي از همين روزها، به‌ طور اتفاقي دوباره سراغ نمايشنامه كوتاه و پرتنش «تابوت عهد» از نيل لبيوت رفتم؛ اثري كه بيش از آنكه درباره حادثه‌اي تاريخي باشد، درباره انسان است و تصميم‌هاي ناگفته‌اش. چيزي در دل اين اثر هست كه در روزهاي پس از جنگ ما هم تكرار مي‌شود: لحظه‌اي كه بايد انتخاب كنيم بمانيم يا برويم، حقيقت را بگوييم يا خودمان را در تابوتي از دروغ پنهان كنيم. 
 نويسنده‌اي از دل تاريكي‌هاي مدرن
 نيل لبيوت (Neil LaBute)، نمايشنامه‌نويس، فيلمساز و نويسنده امريكايي، متولد ۱۹۶۳، از جمله چهره‌هاي مهم در درام مدرن معاصر است. او بيشتر به خاطر آثار چالش‌برانگيزش در زمينه اخلاق، خشونت رواني و حقيقت‌هاي پنهان در روابط انساني شناخته مي‌شود. از مهم‌ترين آثارش مي‌توان به «در شركت مردان»، «شكل چيزها» و «دلايل براي خوشحال بودن» اشاره كرد. سبك او اغلب مينيماليستي، همراه مواجهه كلامي و تنش زباني است كه موجب آزار است؛ نه از جنس آزار بصري، بلكه با چنگ انداختن به وجدان بيننده.
 درباره كتاب
نمايشنامه «تابوت عهد» (The Mercy Seat) نوشته نيل لبيوت، نخستين‌بار در سال ۲۰۰۲، تنها چند ماه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، در نيويورك روي صحنه رفت و به يكي از نخستين واكنش‌هاي صريح، جسورانه و غيرقهرمان‌محور به آن فاجعه تبديل شد. اين اثر با تمركز بر انتخاب‌هاي اخلاقي در لحظه بحران، يكي از شاخص‌ترين نمونه‌هاي تئاتر روانشناسانه و مينيماليستي معاصر است. ترجمه فارسي اين نمايشنامه با عنوان «تابوت عهد» توسط فهيمه زاهدي انجام شده و از سوي نشر افراز در مجموعه نمايشنامه‌هاي روز منتشر شده است. اين كتاب شامل متن كامل نمايشنامه همراه با اطلاعات مقدماتي درباره اثر و نويسنده است و براي مخاطبان علاقه‌مند به درام‌هاي اجتماعي، ضدقهرمان‌محور و اخلاق كاو بسيار ارزشمند و تأمل‌برانگيز است.
 تابوتي در نيويورك؛ روايتِ نمايشنامه
داستان «تابوت عهد» تنها با دو شخصيت پيش مي‌رود: داگ و بث. نمايش در آپارتمان كوچكي در نيويورك مي‌گذرد، مدتي پس از حادثه ۱۱ سپتامبر. بث سوگوار داگ است؛ مردي كه فكر مي‌كرد در حمله به برج‌هاي دوقلو كشته شده. اما حالا، داگ مقابل در خانه‌اش ايستاده. زنده.
 آنچه در ادامه مي‌آيد، نه ماجرايي اكشن كه گفت‌وگويي است در مرز اعتراف و رويارويي. داگ اعتراف مي‌كند كه در آن روز به دلايلي شخصي، سر كار نرفته و بعد از حمله، از فرصت استفاده كرده تا ناپديد شود. او عمدا گذاشته همه فكر كنند مرده است. حالا، او برگشته، نه براي عذرخواهي، بلكه شايد براي بازسازي رابطه، يا شايد فقط براي اعتراف.
تم‌ها: حقيقت، فرار، مسووليت
 در بطن اين نمايش، تم‌هايي وجود دارد كه هر كدام به‌تنهايي استخوان‌سوزند. نخستين آن، فرار از هويت و مسووليت است. داگ، با زنده ماندنش، نه تنها حقيقت را پنهان كرده، بلكه مسووليت‌هاي گذشته‌اش را هم كنار گذاشته. همان‌طور كه در جايي از نمايش مي‌گويد: 
«مردم فكر كردن من مُردم، منم گذاشتم همين‌طور بمونه. انگار فرصتي بود كه ديگه هيچ‌وقت برنمي‌گشت.»
 او خودش را از زندگي بيرون كشيده تا دوباره از نو شروع كند. اما به چه قيمتي؟
 بث، كه در غم داگ زيسته، نمي‌تواند اين انتخاب را درك كند. تم گناه و بخشايش در اين نقطه خود را نشان مي‌دهد. داگ گناهكار است، اما شايد از نظر خودش نه. او به بث و همه اطرافيانش خيانت كرده، اما بازگشتش نشان مي‌دهد كه هنوز چيزي در دلش باقي مانده. در يكي از پرتنش‌ترين لحظات نمايش، بث فرياد مي‌زند:  «من براي تو عزاداري كردم. سوگ گرفتم. تو مرده بودي، داگ! مرده بودي!» اما داگ با آرامشي هولناك پاسخ مي‌دهد:  «ولي من مرده نبودم، بث. فقط نمي‌خواستم ديگه اون آدم باشم.»  در اين نقطه، مخاطب با تم حقيقت در برابر دروغ مواجه مي‌شود. آيا حقيقت هميشه نجات‌بخش است؟ آيا دروغ، اگر باعث نجات كسي شود، قابل قبول است؟ داگ به دروغ خودش، به عنوان فرصتي براي رهايي نگاه مي‌كند. ولي بث، اين دروغ را بدتر از مرگ مي‌داند.
 ميان صحنه‌هاي ويراني؛ يادآوري  يك نمايشنامه
 در روزهاي جنگ، وقتي خبر مي‌رسد كه فلان نفر، فلان دوست، فلان آشنا در بمباران كشته شده و بعد مي‌فهمي كه فقط بي‌خبر بوده، يا عمدا خاموش مانده بي‌اختيار ياد داگ مي‌افتي. جنگ، مرز بين زندگي و مرگ را كمرنگ مي‌كند و انسان، بيش از هر زمان ديگر، مجبور به انتخاب مي‌شود. دروغ بگويد تا نجات يابد؟ فرار كند؟ يا بايستد و بگويد: «من هنوز اينجام؟»  اين همان چيزي است كه «تابوت عهد» را به متني فراتر از حادثه ۱۱ سپتامبر تبديل مي‌كند. اين نمايش درباره تمام كساني است كه در لحظه بحران، انتخابي دشوار پيش رويشان است. چه در نيويورك سال ۲۰۰۱، چه در تهرانِ 1404
 قدرت سكوت و دوگانگي عشق
 يكي ديگر از تم‌هاي مهم در نمايش، عشق و خيانت است. داگ و بث رابطه‌اي داشته‌اند. عشقي كه با مرگ داگ براي بث مقدس شده بود. اما حالا كه او زنده برگشته، عشق، جايش را به نفرت داده. نمايش نشان مي‌دهد كه خيانت هميشه به معناي رابطه پنهاني نيست؛ گاهي فقط پنهان شدن از چشمان كسي است كه دوستت دارد. داگ در بخشي از گفت‌وگو مي‌پرسد:  «اگه تو جاي من بودي، چي كار مي‌كردي؟»  و بث مكث مي‌كند. شايد چون نمي‌داند. شايد چون مي‌داند كه او هم ممكن بود همين كار را بكند و اين، نقطه مياني نمايش است؛ جايي كه مخاطب ديگر مطمئن نيست چه كسي قرباني است و چه كسي خطاكار.
 پايان: حقيقتي بدون رهايي
 نمايش با خروج داگ تمام مي‌شود. بث تنها مي‌ماند، با سكوت، با خشم و با غم تازه اي كه از جنس از دست دادن نيست، بلكه از جنس فهميدن است. هيچ آشتي‌اي در كار نيست. هيچ اميدي. فقط حقيقتي تلخ و خاموش كه مثل باري بر دوش باقي مي‌ماند.  در دنياي نيل لبيوت، انسان‌ها نجات نمي‌يابند؛ فقط بيشتر خودشان را مي‌شناسند و اين شناخت، اغلب زخم‌زننده‌تر از ناداني‌ست.
 نتيجه‌گيري: تابوتي براي امروز
 در اين روزهاي جنگ، شايد «تابوت عهد» بيشتر از هر زمان ديگري به ما نزديك باشد. ما هم هر روز با انتخاب‌هايي مشابه روبه‌رو هستيم: بمانيم يا برويم؟ بگوييم يا پنهان كنيم؟ زندگي كنيم يا مرده باشيم؟ و راستش در برابر دشنه برهنه بايد تصميم بگيريم نه در محفل ترديد ميان بودن يا نبودن.
 نيل لبيوت با قلمي تيز و بي‌رحم، ما را در برابر اين پرسش‌ها قرار مي‌دهد و شايد همين، بزرگ‌ترين ارزش اين نمايشنامه باشد: نه در ارايه پاسخ، بلكه در واداشتن ما به انديشيدن، آن هم در لحظاتي كه فكر مي‌كنيم همه چيز فقط درباره بقاست.  در دنيايي كه هر لحظه ممكن است برج‌ها فرو بريزد، يا شهري زير بمباران ناپديد شود، شايد بزرگ‌ترين شجاعت، گفتن حقيقتي ا‌ست كه از آن مي‌ترسيم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون