زني كه از دل ويرانه آبادي ميسازد
مرضيه جعفري شناسنامه فوتبال زنان است
ميگويند خدا مرضيه جعفري را دوست دارد. اما اين دوست داشتن نه از جنس آسانگيري، كه از جنس آزمونهاي سخت و طاقتفرساست. آزمونهايي كه هر انساني را ميتواند از پا درآورد اما او، زني از جنس اراده را آبديده و استوارتر ساخته است. تصور كنيد، در اوج سالهاي پختگي و موفقيت حرفهاي، سيلاب اندوهي بيرحم زندگيات را درنوردد. جعفري در سال ۸۲ پس از زلزله مهيب بم، بسياري از بازيكنان خود را از دست داد اما كوتاه نيامد و به فوتبال آمد. مرضيه جعفري ۵ سال پيش در حالي كه خاتون در حال آماده شدن براي بالا بردن هشتمين جام قهرماني خود بود، پسر نوجوان خود را كه دچار نارسايي قلبي شده بود را به دليل ابتلا به ويروس كرونا از دست داد. كمتر از يك سال بعد، افشين، برادر جوان مرضيه بر اثر ايست قلبي درگذشت و كمتر از دو سال پيش هم يكي از شاگردان دوست داشتنياش به نام مليكا محمدي به دليل سانحه رانندگي از دست رفت. مرضيه جعفري چگونه زير بار اين همه غم توانست نفس بكشد، دوباره لبخند بزند و مهمتر از همه، دوباره روي نيمكت مربيگري بنشيند و تيمش را به سوي پيروزي رهنمون كند؟ اينجاست كه معجزه ايمان و تابآوري معنا پيدا ميكند.
سالها قبل از آن، نام مرضيه جعفري با خاتون بم گره خورده بود. با ۱۱ قهرماني در ليگ برتر فوتبال زنان ايران، او نه تنها يك مربي كه شناسنامه فوتبال زنان اين سرزمين بود. با خاتون بم، شهري كه خود از دل ويراني زلزله برخاسته بود، او تيمي ساخت كه شكستناپذير مينمود. تيمي كه روحيه جنگندگي، نظم و پيروزي در تار و پودش تنيده شده بود. اين قهرمانيها، گواه توانايي بيبديل او در ساختن، پرورش دادن و از دل خاكستر، ققنوس بيرون كشيدن بود و حالا نوبت به تيم ملي رسيده است.
تيمي كه ويرانهاي بيش نبود. خسته، بيانگيزه با فدراسيوني پر از تصميمات اشتباه و بيبرنامگي. تيمي كه تا لبه پرتگاه از دست دادن حضور در انتخابي جام ملتهاي آسيا پيش رفته بود. ديگر هيچ كس اميدي نداشت. فوتبال زنان ايران در حال احتضار بود. در چنين شرايطي، مرضيه جعفري سكان هدايت را به دست گرفت. نه با وعدههاي توخالي، بلكه با ايمان و باور عميق به تواناييهاي پنهان بازيكنانش. در كمتر از چند ماه، او روحي تازه در كالبد بيجان تيم ملي دميد. نه با ورد، كه با كار سخت، با ديسيپلين آهنين و با تزريق اميد به رگهاي بازيكناني كه سالها بود طعم پيروزي واقعي را نچشيده بودند. او به آنها آموخت كه حتي در نااميدكنندهترين شرايط هم ميتوان جنگيد و پيروز شد. و معجزه اتفاق افتاد. تيمي كه كسي به آن باور نداشت، به جام ملتهاي آسيا صعود كرد. اين صعود، تنها يك دستاورد فوتبالي نبود، بلكه نمادي بود از قدرت اراده، از سر بالا آوردن در اوج نااميدي و از اثبات اينكه حتي در تاريكترين لحظات هم نوري هست.
شايد همينجاست كه ميگويند خدا مرضيه جعفري را دوست دارد. نه به خاطر اينكه زندگي را برايش آسان گرفته، بلكه به خاطر اينكه او را از جنس صبورترين و قويترين انسانها آفريده است. مرضيه جعفري، فراتر از يك مربي، نماد تابآوري، اميد و ارادهاي شكستناپذير است.