اوسيك با ناكاوت دوبوا بر قله بوكس سنگينوزن ايستاد
خشم يك قهرمان بزرگ
گروه ورزش
اولكساندر اوسيك پرچم اوكراين را دور خود پيچيد و مشتهايش را بر گردن دنيل دوبوا گره زد.
هيچ بوكسوري تا به اين اندازه نماينده كشورش نبوده است: اوسيك تجسم زندهاي از ايستادگي ملت خود در برابر تهاجم روسيه است.
شايد چشمگيرترين بخش از خشم كنترلشدهاي كه به اين مبارزه سنگينوزن پايان داد، نه مشت راست كوتاه يا ضربه چپ كوبندهاي بود كه دنيل دوبوا را در ميانه راند پنجم به زمين انداخت، بلكه لبخند اوسيك قبل از زدن دومين ضربه بود. شايد بهتر است آن را نيشخند يا به نمايش گذاشتن گارد دندانها بناميم، چرا كه دوبوا دستانش را پايين انداخته بود و به اوسيك اين فرصت را داد تا لحظه را منجمد كند، نيرو بگيرد، هدف بگيرد و ضربهاي بلند و مستقيم با دست چپ به كنار فكش بزند كه باعث شد دوبوا فرو بريزد، پاهايش زيرش خم شود و پدرش، استن، حوله را به نشانه تسليم به وسط رينگ پرت كند.
اين شب براي هر دو بوكسور اتفاق بزرگي بود. براي دوبوا، اين يك فرصت بيسابقه بود: متحد كردن كمربندهاي سنگينوزن در خاك بريتانيا در برابر ۹۰ هزار تماشاگر. اما براي اوسيك، فرصتي ديگر بود براي اثبات بزرگياش، براي ورود به رينگ با سه كمربند و خروج با چهار تا، و در عين حال ادامه ماموريت هميشگياش: نمايندگي اوكراين در دوران جنگ.
اوسيك اكنون دو بار قهرمان بلامنازع سنگينوزن جهان شده است. عجيبتر از همه اينكه او با هر مبارزه، عمق جديدي از اراده، كنترل و خشم تمامكننده را در خود مييابد. شايد بهترين بخش اين مبارزه اين بود كه دوبوا توانست برنامهاش را اجرا كند، تيز ظاهر شود، چند راند را به سختي ببرد و با اعتباري كه اگر تقويت نشد، دستكم حفظ شد، رينگ را ترك كند، در حالي كه به طرز خشونتآميزي مغلوب شده بود. روبهرو شدن با اوسيك در اين سطح، بايد مثل اين باشد كه همزمان هم از شدت ضربات به زمين كوبيده شوي، هم در شطرنج سهباره مات شوي، هم در «كلودو» شكست بخوري و هم بازي دومينو را ببازي.
در پايان، اوسيك گفت: «ميخواهم استراحت كنم.» اما او نه آن طور به نظر ميرسيد كه بخواهد استراحت كند، نه نيازي به آن داشت، و نه حتي به نظر ميرسيد كه اصلا بداند استراحت يعني چه. او از تايسون فيوري، درك چيسورا و آنتوني جاشوا نام برد. انگار ميتواند در يك شب همهشان را به مبارزه دعوت كند. به سبكهاي متفاوت. با ورودي متفاوت به رينگ، و شايد فقط با يك توقف براي رفتن به دستشويي!
اين شب، باز هم شب ديگري بود كه «فصل رياض» به ومبلي آمد. شبهاي مبارزه در اينجا حالوهواي فستيوال دارند، چمن زمين به مجموعهاي از بخشها و صحنهها تبديل ميشود، راهروها پر از جمعيت است. تماشاگران در صندليهاي ويژه ستارهها بودند: جيك پال با علامت صلح، جيسون استاتهام با عينك آفتابي. نزديك رينگ، دربار آشناي اينفلوئنسرها، چهرههاي عجيب، نمايشگرها، اهلمعامله، كارچاقكنها و پولخرجكنها ديده ميشدند.
با نزديك شدن به مبارزه اصلي، ومبلي حس يك انبار گرم و مرطوب استوايي را داشت كه با ميدان پرشكوهي از زرقوبرق رويداد و هيجان عنوان قهرماني در هم آميخته بود. آميزهاي از وگاس و يكشنبهشب جشنگونه جمعي بود، سرود «Sweet Caroline »، ليوانهاي آبجو در هوا، و در ميان همه اينها، مسائلي مثل ميراث، ورود به تالار مشاهير، پرچمهاي جنگ، ۲۰۰ ميليون دلار جايزه و پروژه ميزباني سعودي. مايكل بافر با تاكسيدوي رسمي خود آمد تا نقش جارچي شهر را اجرا كند. ناديا دوروفيوا، خوانندهاي كه شبيه شرل كول اوكرايني است، سرود قهرماني بسيار تأثيرگذاري خواند. سرود ملي بريتانيا نيز با همخواني جمعيت به اجرا درآمد. ومبلي پرشكوه و زنده به نظر ميرسيد، نورپردازي هيجانانگيز بود، جمعيت همراه با موسيقي Chase & Status تكان ميخورد و دوبوا با تيشرتي سياه كه گردن عضلانياش را به نمايش گذاشته بود، در ميان شعلهها و آتشبازي وارد رينگ شد.
دوبوا مشت در هوا تكان داد و متمركز به نظر ميرسيد. اما هميشه يك عدم توازن انرژي بنيادي ميان اين دو مبارز وجود دارد. اوسيك يك جنبش يكنفره است. او پرچم جنگ است، تجسم زندهاي از ايستادگي ملت خود در برابر تهاجم روسيه. هيچ بوكسوري تا اين حد نماينده كشورش نبوده، در حالي كه هنوز جنگي خونين در جريان است، با پرچم كشورش به سراسر دنيا سفر ميكند. اين وضعيتي خارقالعاده است.
اما دوبوا چه چيزي را نمايندگي ميكند؟ چگونه ميتواند با اين نماد يكنفره جنگ روبهرو شود؟ داستانش چيست؟ حتي تايسون فيوري هم توانست براي خود پايهاي دستوپا كند: مبارزه با مشكلات رواني، تصوير مردانه عميق و مرد جنگلي. دوبوا نميتواند نقش منفي را داشته باشد. او آدم خوبي است. در واقع، او يك پروژه شخصي است، يك فرد مستقل. او نماينده سختكوشي، زندگي سالم و نظارت پدرانه است. او توانايي زدن پنجهزار شنا را دارد.
اوسيك با هو كردن جمعيت ميزبان و تشويق طرفداران اوكرايني وارد رينگ شد. او واقعا به موسيقي و داستانسرايي نيازي ندارد. فقط كافي است در ميان آن همه هياهو بايستد؛ يك مركز سرد و آرام، با حسي زيبا از تهديد، فقط در نحوه حركتش. در وزنكشي، دوبوا گردن عضلانياش را مانند سمندر غولپيكر برآورد. اوسيك فقط ايستاده بود، ۱۶ پوند سبكتر، آراسته به زيورآلات، تجسمي از ميراث، حضور و اطمينان.
دوبوا همانطور كه وعده داده بود، كار را آغاز كرد: مركز رينگ را گرفت، پشت ضربات مشت جلوييش كار كرد و كمي جلو آمد. شروعي برابر و بسيار پرتنش از هر دو طرف بود. دوبوا سخت كار ميكرد و اوسيك را به فكر وا ميداشت. او هميشه شبيه يك بندباز است. اوسيك در حالي كه حريف جلو ميآيد، او را تحليل ميكند، حركاتش را رمزگشايي كرده و الگوهاي ضدحمله خودش را ميسازد.
دوبوا با سرعت و پرخاشگري و براي طلب مبارز آمده بود. اما حس ميشد كه او در حال خرج كردن انرژياش است، در حالي كه اوسيك آن را جذب ميكند و وارد مناطق خطرناكتري ميشود. تا راند پنجم، دوبوا كند شده بود. اوسيك او را در دايرههاي عقربهساعتي محاصره كرده، با تركيب ضربات شكار ميكرد.
اوسيك با استانداردهاي امروز يك سنگينوزن كوچك به حساب ميآيد (او دقيقا هماندازه محمد علي است)، اما اشتباه است اگر اين را ضعف بدانيم. اين در واقع نقطهقوت اوست: سرعت، چابكي و قدرت شگفتانگيز. آنچه در اينجا بيشتر از همه خودنمايي كرد، خشم كنترلشده و مرگبار او هنگام ضربه نهايي بود؛ خشم قهرماني واقعي.
دوبوا سزاوار تحسين است كه آماده مبارزه با هر كسي در مقابلش است. در اين آمادگي نوعي آزادي وجود دارد. اين شكست هم او را در سطح بالاي جدول نگه ميدارد و هم مسيرهاي بازگشت به اين سطح را برايش حفظ ميكند. اما اوسيك در فضايي كاملا متفاوت قرار دارد: بينهايت انعطافپذير، از نظر جسمي دستنخورده، مردي كه گويي با نوري در اطرافش مبارزه ميكند.