• 1404 سه‌شنبه 31 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6098 -
  • 1404 سه‌شنبه 31 تير

یادداشت ابوالفضل فاتح درباره جوامع مختلف به ویژه ایران

زيست راهبردي؛ بازخواني يك حكمت در هندسه نوين قدرت

ايران ما نيازمند گفت‌وگو و تعامل و همزيستي انساني و تكاپوي مصلحت و اصلاح براي صلح دروني است

ابوالفضل فاتح

در جهان پرتنش و پيچيده وسريع امروز، حفظ تنوع هويتي و «چگونه ريشه دواندن» اهميتي ويژه يافته است. اين نوشتار مي‌كوشد مفهومي به نام «زيست راهبردي» را صورت‌بندي كند. در اين چارچوب، زيست اقليت‌ها اعم از ديني، قومي و تمدني در بستر پر گسل جوامع، ديگر صرفا مساله‌اي اجتماعي يا فرهنگي نيست، بلكه به مساله‌اي راهبردي براي بقا و بالندگي بدل شده است. در شهريور 1391، در يكي از سفرها به عتبات عاليات و توفيق ديدار با مرجع عاليقدر حضرت آيت‌الله سيستاني در نجف اشرف، دغدغه‌هايي در خصوص آينده شيعيان مهاجر به لحاظ استراتژي بلندمدت و اهتمام به علم و ايمان و اقتصاد و ديگر مولفه‌هاي ماندگاري در غرب مطرح شد. ايشان مضاميني ژرف بيان داشتند كه هنوز در ذهن طنين‌انداز است:  ايشان فرمودند: معلوم نيست آينده چه بشود. بايد شيعيان مراقب باشند؛ اولا، هويت خودشان را حفظ كنند، ثانيا، سعي كنند كه مرتبه و جايگاه مناسبي داشته باشند. بايد حرمت شيعه محفوظ بماند.  و ثالثا، به گونه‌اي زيست كنند تا نتوانند همچون عضوي عاريتي هر وقت خواستند آنها را منقطع كنند.  اين بيان راهبردي، در بطن خود حامل حكمتي عميق و مسوولانه و برگرفته از تجربه، شناخت زمانه و عمق بينش تاريخي و از رموز ماندگاري تشيع است: اقليت‌هاي ديني و به‌طور كلي اقليت‌هاي مهاجر، براي تداوم زيست موثر و راهبردي در جوامع ميزبان، بايد «عنصري ضروري و بلكه عضوي حياتي» باشند نه آنكه خدايي ناكرده «عنصري مزاحم يا زائد يا مهاجم» تلقي شوند. در منطق زيست راهبردي، اين يعني جايگزيني نيازآفريني با ترس‌آفريني؛ و تبديل عنصري مصنوعي يا مصرفي با عضوي مولد و حياتي، يعني طراحي سلوك و سيره‌اي كه جامعه ميزبان را به حفظ و حمايت از حضور آن اقليت وادارد، نه دفع آن.  با اين مقدمه، مفهوم زيست راهبردي در اقليت بودگي را از چند منظر به بحث مي‌نشينيم. 

مسلمانان و شيعيان در غرب: 
نخست: در سال‌هاي اقامتم در غرب، مفهوم اقليت بودگي را نه در قالب مفهومي انتزاعي كه با گوشت و پوست و استخوان حس كرده‌ام. چرا كه نه تنها يك اقليت ملي، بلكه بخشي از يك اقليت بسيار كوچك مذهبي، قومي به لحاظ عددي بوده‌ام. به‌راستي شيوه درست زيستن در چنين محيطي بايد از چه مانيفستي تبعيت كند؟ چه در حوزه ازدواج و تحصيل فرزندان تا حيات هويتي و تعامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي. متاسفانه هنوز جامعه ايرانيان، يا مسلمانان يا شيعيان به رويكرد منسجم و هدفمندي براي آينده و تدبير نسل‌هاي بعد در غرب نرسيده‌اند، گرچه به‌طور كلي نسبت به مهاجران از مليت‌ها و مذاهب ديگر در موقعيت نگران‌كننده‌اي نيستند. شنيده‌ام جامعه يهوديان براي هر تصميمي ولو محله سكونت، تحصيلات مقدماتي و عاليه فرزندان، اخذ كرسي‌هاي علمي و اقتصادي و سياسي و تعامل با ديگران از يك دكترين منسجم تبعيت مي‌كنند.   در اين ميان، هر‌گاه شاهد اجتماعات يا اعتراضات بزرگ و علني مسلمانان در قالب مراسم ديني يا تجمعات اعتراضي سياسي بودم، اين پرسش در ذهنم شكل مي‌گرفت كه آيا اين اجتماعات، در بلندمدت به سود منافع راهبردي مسلمانان يا شيعيان خواهد بود؟ تجربه زيسته‌ام نشان مي‌داد كه چه بسيار رفتارهاي هويتي مسلمانان از جمله بازنمايي علني پررنگ آداب و مناسك مذهبي يا سياسي يك اقليت كوچك اسلامي، در غياب زمينه‌سازي و فرم هوشمندانه، مي‌تواند در ذهن نهادهاي سياسي يا امنيتي يا افكار عمومي جوامع ميزبان به‌مثابه تهديد نرم بازخواني شود و به‌تدريج ميزبان را به سمت تنظيم‌گري‌ و انقباض سوق ‌دهد و عرصه را بر اقليت مسلمانان مهاجر درميان اكثريت جامعه مسيحي يا غير مذ‌هبي تنگ ‌سازد. وقتي در مركز لندن يك گروه چند هزار نفري يا بيشتر با شيوه‌هاي عربي يا ايراني اقدام به مراسم يا مناسكي مي‌نمايند، تصوري كه در ذهن مخاطب غير مسلمان مسيحي شكل مي‌گيرد چگونه است؟ آيا آنها تصور تهديد فرهنگي از اين حضور مي‌كنند يا نمي‌كنند؟ بسياري از ملت‌ها در غرب كارناوال‌هاي متنوع راه‌اندازي مي‌كنند. البته آن كارناوال‌ها بيشتر از نوع شادي مطلوب جوامع غربي است كه با كارناوال‌هاي مناسكي - مذهبي متفاوت است به ويژه كه اين كارناوال‌ها از خميرمايه‌هاي ايدئولوژيك و سياسي نيز برخوردار است. براي درك بهتر مساله، تصور كنيد تاثير يك اجتماع سيصد هزار نفري از افغانستاني‌هاي مقيم ايران در تهران بر نگراني‌هاي جامعه ايران و نظام سياسي، حتي جريانات حقوق بشري ايران چه خواهد بود؟ طرفه آنكه افغان‌ها برادران و خواهران مسلمانند و از نظر ديني در جامعه ما در اقليت نيستند و صرفا يك اقليت ملي و قومي محسوب مي‌شوند.  از اين روي چه بسا ضرورت داشته باشد كه شيوه‌هاي حضور فردي و جمعي در فضاي عمومي غرب چه برمبناي مصلحت بلندمدت چه بر مبناي تقيه فردي، مورد تامل و مرور قرار بگيرد. بايد ديد چه مي‌توان كرد كه راهبرد اصلي، تبديل جامعه مسلمانان به عنصري حياتي از نظر علمي، اقتصادي، اخلاقي و فرهنگي در غرب باشد بگونه‌اي كه اين جوامع خود را نيازمند به اين اقليت مسلمان و شيعه بدانند. اقليت‌هايي كه در بالاترين سطوح بدرخشند تا جايي كه هيچ ساختار يا سياستي نتواند حضورشان را انكارپذير، حذف‌پذير يا عاريتي تلقي كند.
اشتباه استراتژيك اسراييل؛ اقليت مهاجم
دوم: همين مساله در سطحي ديگر در خصوص اسراييل مصداق دارد. يهوديان در جهان يك اقليت كوچك و در منطقه خاورميانه يك اقليت كوچك‌ترند. از اين رو صرف نظر از موضع شخصي و تنش‌ها و گذشته‌هاي تاريخي، رفتار تهاجمي و جنايت‌بار اسراييل صهيوني به عنوان سيستم مدعي يهوديت، نسبت به مسلمانان و كشورهاي منطقه از منظر زيست راهبردي براي من تعجب‌برانگيز بوده است. اينكه با وجود اقليت بودگي و ناهمگوني تاريخي و جمعيت جمع‌آوري شده از سراسر جهان، رهبران رژيم اسراييل كوشيده‌اند از رهگذر راهبرد هراس‌افكني بدون تكيه بر عمق اجتماعي و فرهنگي، سلطه‌اي ناشي از خشونت بي‌مرز، قدرت تسليحاتي و نابودگري و نسل‌كشي بر محيط پيرامون سرزمين‌هاي اشغالي برقرار سازند.  روشن است كه حفظ سلطه‌اي كه فاقد نفوذ فرهنگي و مقبوليت اجتماعي باشد، در بلندمدت محكوم به فرسايش است. آورده اسراييل براي منطقه‌اي كه در آن اقليت است، چه بوده است؟ تا كي مي‌توان با منطق اشغال، نابودگري و كشتار و با شكستن دل‌ها و پاره‌پاره كردن جگر‌ها به اتكاء قدرتي هزاران مايل دورتر، نسبت به اكثريت اعمال سلطه كرد؟ هيچ قدرتي در تاريخ نتوانسته است اقليتي كوچك را براي هميشه با ستم‌پيشگي، بر اكثريتي گسترده تحميل كند. اسراييل كه بماند، در يك قرن گذشته چندين امپراتوري فرو شكسته‌اند و در قرن آتي نيز تكرار اين تجربه بعيد نيست. مگر مردم نسل‌هاي آينده، نسل‌كشي‌هاي اين دوران را فراموش مي‌كنند؟ عجيب است از مراكز تحقيقاتي اسراييل كه مي‌دانند به نسبت جمعيت مسلمانان منطقه تا هزار سال ديگر هم اقليتي بسيار كوچك خواهند بود و در اين حال، شيوه‌هايي را در تعرض به مردم منطقه به كار مي‌بندند كه در تعارض قطعي با ريشه دواندن و زيست راهبردي بوده و نتيجه‌اي جز بد‌عاقبتي نخواهد داشت. ولو امروز قدرتنمايي كنند، چهل يا پنجاه يا صد سال ديگر چه؟ آيا تا ابد قدرت مردم مناطق هم‌جوار در اين تراز باقي خواهند ماند؟ آيا تا ابد مقاومت‌هاي مردمي را مي‌توان محاصره يا سركوب كرد؟. اسراييل كه چون عضوي بيگانه در يك جراحي خونبار به منطقه پيوند زده شده، بايد براي سازگاري با منطقه طرحي ديگر مي‌ريخت نه آنكه در ساحت يك اشغالگر سرزمين‌هاي فلسطيني را اشغال و به عناصر اصلي تمدني منطقه از جمله مصر و ايران و لبنان و سوريه، تهاجم كند! داستاني كه هفتاد سال است بي‌وقفه ادامه دارد و يك روز لوله تفنگ‌ها خاموش نشده و تنش‌ها پايان نيافته است. چرا؟ چون رهبران جماعت مهاجر به سرزمين‌هاي اشغالي، نرم‌زيستي و سودمندي براي منطقه را از عناصر حياتي زيست خود نشناخته‌اند. آنها «زيست تهاجمي» را برگزيده‌اند. به عكس اسراييلي‌ها، به عنوان مثال، اقليت ارمنيان مهاجر به ايران در دوره‌هاي مختلف هستند. چنان كه مشهور است، جامعه ارمني از ابتداي حضور خود در ايران به عنوان اقليتي كوچك در قياس با جمعيت كشور تلاش داشته از خود جامعه‌اي سازگار، قابل اعتماد، سودمند و بي‌حاشيه معرفي كند، كه حضوري مولد و موثر و بي‌تنش و هم‌افزا در بطن جامعه دارد و از همين روي با «نرم زيستي» ريشه دوانده است. آنها مي‌دانستند، اقليت هوشمند، عضو حياتي واقعيت امروز و آينده است.
 ايران در منطقه و جهان: 
سوم: اما درباره ايران؛ ايرانِ ما با همه بزرگي در هندسه جهان، نيز در موقعيت يك اقليت البته بزرگ است؛ چه از نظر مذهب در جهان اسلام و چه از نظر رويكرد سياسي در جهان قدرت. آري از نظر تمدني تلفيق «نوروز و عاشورا» قدرتي مضاعف و كم رقيب به ايران مي‌بخشد و بسيار مغتنم و «ممد حيات» است، اما با اين همه مي‌دانيم و شاهديم كه سرمايه‌گذاري ديگران بر تفاوت‌هاي مذهبي با آسياي ميانه و قفقاز و مسائل نژادي – مذهبي غرب آسيا و ديگر رقابت‌هاي ژئوپليتيكي در ناسازگاري يا خنثي كردن اين قدرت در منطقه به ميدان مي‌آيد و جهان صليبي و غرب نيز بر اين گسل خيمه زده و اسب خود را مي‌تازد. راه‌حل چيست؟ وفاداري به مولفه‌هاي زيست راهبردي از جمله سودمندي و اثبات برادري. البته در منطقه‌اي كه از دور و نزديك و از هر سو تهديد مي‌بارد، زيست راهبردي بدون «خطر آگاهي» و پايداري محقق نمي‌شود. به عنوان يك بازيگر و اقليت بزرگ در هندسه قدرت منطقه و جهان، نيازمند يافتن راه‌حلي بينابيني هستيم كه از يك سو بتوان تا رسيدن به مرحله بازدارنگي موثر و فراتر از آن قوي شد و در صورت تهاجم به ويژه وجودي، تمام‌قد ايستاد و پشيمان ساخت و از سوي ديگر، رويكردي در حوزه علم، فرهنگ، تكنولوژي، و اقتصاد و محيط زيست و انرژي و سياست خارجي اتخاذ نمود كه جهان و به ويژه منطقه هر چه بيشتر نيازمند به ايران باشد تا هراسمند از آن.  مساله اصلي غرب به ويژه امريكا و اسراييل با ايران، قدرت، منابع، و استقلال ايران است. در اين حال، بخش مهمي از هراسي كه از ايران در دل منطقه و جهان مي‌افكنند، با بهره‌برداري از بروز و ظهورها و سياست‌ها و اهداف اعلامي كشور براي منطقه و جهان است. در منطق زيست راهبردي، بايد مولفه‌هاي قدرت را حفظ و پديد آورد و در اين حال، صراحت و شفافيت بيش‌ازحد در نمايش دارايي‌هاي بازدارنده، و حتي بسياري از مانورهاي نظامي و تريبون‌ها و اظهارنظرها و شعارها و تهديدها، و اعلان رسمي وابستگي‌ها و حمايت‌هاي گروه‌هاي منطقه‌اي و ... نه‌تنها بر قدرت ايران نمي‌افزايد، بلكه قدرت‌هاي رقيب و معارض را در اقناع افكار عمومي و اتخاذ راهبرد مقابله و وفاق بر آن متحد مي‌سازد. هر روايتي كه شكيب و پايداري و نقش‌آفريني متوازن‌كننده، ثبات‌آفرين و خير عمومي و تمدن‌ساز ايران را منعكس كند درست، و هر روايتي كه ايران را تهديدي سخت و مهاجم براي منطقه و جهان جلوه دهد، نه تنها مبتني برزيست راهبردي نيست بلكه بستر ذهني كنترل يا تهاجم به ايران را تمهيد يا تسهيل مي‌كند. علاوه، اگر كساني اين را باور ندارند لابد مي‌دانند كه صبر استراتژيك، مصلحت و در جايي تقيه تنها يك تاكتيك موقت نيست؛ بلكه نوعي رويكرد چندلايه به قدرت و زيست راهبردي است. اين هنر سياست‌سازان و متخصصان سياست خارجي است كه اين رويكردها را در ظرف ديپلماسي و راه‌حلي بينابيني سنجيده و پيشنهاد دهند. 
ايران در درون: 
چهارم: چنان كه پيشتر عرض شد، از كوزه همان برون‌ تراود كه در اوست. زيست راهبردي در منطقه، نيازمند وفاداري به مولفه‌هاي زيست راهبردي در درون است و اين هم متوجه حاكميت و هم منتقدان و معترضان است.
 چنان كه مي‌فهميم، مساله غرب با ايران بر سر نقاط قوت كشور است، و مساله ما با هم بر سر نقاط ضعف كشور و حكمراني. دعواي ما در درون بر سر آزادي، حق تعيين سرنوشت، كارآمدي، عدالت و اخلاق و انسانيت و مبارزه با فساد و تماميت‌خواهي است، اما دعواي غرب با ايران بر سر هسته‌اي و موشك‌سازي و سلول‌هاي بنيادي و هوا فضا و نانو و معادن و منابع و ديگر مولفه‌هاي قدرت از جمله نفوذ منطقه‌اي در حوزه ايران تمدني و جهان شيعي. چنان كه براي آنها مهم نيست كه بشار اسد برود و جولاني بيايد و مردم در هر حالت هيچكاره عالم باشند. براي آنها مهم است كه دمشق قدرتي نداشته باشد.  در منطق زيست راهبردي درون، اگر بنا باشد هر روز چه از تريبون‌هاي حاكميتي يا از تريبون منتقدان پيام تهديد يا تضعيف به يكديگر يا منطقه و جهان صادر شود، دسترسي به نتيجه مطلوب چه در داخل و چه در خارج براي كليت «ايران به ما هو ايران» بسي دشوار خواهد بود. در تعامل حاكميت و جريانات سياسي نيز، پذيرش چند‌ضلعي بودن جريانات سياسي و تنوع جامعه يك ضرورت است و رويكرد «يا تسليم يا جنگ» بي‌معناست، چنان كه در منطق بيروني نيز چنين منطقي صرفا از نتانياهو و ترامپ بر مي‌آيد و وجهي ندارد.  در منطق دروني زيست راهبردي، مردم همه كاره‌اند و رضايت قاطبه جمهور نه اقليتي محدود، «مفرح ذات و ممد حيات» جامعه و حكومت است. حفظ مردم، اوجب واجبات است و هر جريان يا فردي كه مردم را ناديده بگيرد يا بر توزيع قدرت و فرصت‌ها و تريبون‌ها في‌مابين حلقه بسته خود همچنان كودكانه پاي بفشارد، و حاضر نشود به نفع مردمي به گستردگي و تنوع ملت ايران تنزل كند (چنان كه متاسفانه اين روزها به رغم وعده‌هاي تغيير همچنان شاهديم و دعا مي‌كنيم كه بيدار شوند)، هم خود را در اقليت قرار داده و هم اقليتي است كه از مولفه‌هاي اصلي زيست راهبردي فاصله گرفته است.  ايران ما نيازمند گفت‌وگو و تعامل و همزيستي انساني و تكاپوي مصلحت و اصلاح براي صلح دروني است و البته «صلح درون»، ضامن «صلح بيرون» نيز خواهد بود. سخن از بي‌عملي يا پذيرش انظلام نيست كه بي‌ترديد مردود است. سخن از درك متقابل شرايط، كاستن از گسل‌ها و تنش‌هاي كم فايده است. مراقبت كنيم ما كه در كليت منطقه و جهان در اقليتيم، با قطعه‌قطعه كردن خود، كوچك نشويم و پيام ضعف به جهان صادر نكنيم و تهديدات را دست كم نگيريم كه «تهاجم زيستان» لحظه‌اي در بلعيدن ما اگر بتوانند درنگ نخواهند كرد. چنان كه در حوادث اخير، انگيزه‌هاي پليد خود را آشكار ساختند و ساده‌انديشي است اگر گمان بريم كه از برنامه‌هاي خطرناك خود دست شسته‌اند.  در سايه معنويت، خرد و كرامت انساني، و بر بنياد اصول زيست راهبردي، ايران به عنوان يك كليت، حاكميت به عنوان نگهبان تماميت، اقتدار و پيشرفت ملي، و مخالف و معترض به عنوان اوپوزسيون وفادار به آينده و يك‌پارچگي و تعالي ايران، در درون و بيرون چنان عمل كنيم كه نه تضعيف شويم و نه تحميل، بلكه «سودمندي، توازن، تعامل موثر و رشد تمدني» به جاي هر‌گونه سلطه‌پذيري يا سلطه‌گري دليل وجوديمان باشد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون