غزه؛ سلاح گرسنگي: جنايت طراحي شده و سكوت جهاني
سيدمحيالدين حسينيمقدم
در غزه همه چيز كم شده؛ نان، آب، دارو، سقف، سايه و حتي صداي خنده. اما مرگ، زياد شده. آنقدر زياد كه ديگر حسابش از دست همه در رفته. اينجا جنگ با گلوله و توپ و خمپاره و موشك و پهپاد و جنگندهها نيست. گرسنگي هم شده يك سلاحِ بيصدا، بيهشدار اما مرگبار. وقتي آرد نميرسد، وقتي كاميونهاي كمكرسان پشت مرزها خاك ميخورند، وقتي شيرخشك حتي قاچاق هم نميشود، كودكي ميميرد نه با شليك گلوله كه با خالي بودن سفره و شكم خالي.
چه دردناك و زجرآور است وقتي ميبينيم در جباليا زن جواني كنار ديواري سوخته، كودكش را در آغوش گرفته، كودك پلك نميزد، ساكت بود. زيادي ساكت. كودك شيرخواري كه دو روز چيزي نخورده و مادري كه به صورت معصومانه كودكش زل زده.
چه ميشود گفت؟ هيچ چيز. فقط ميشود نگاه كرد. مثل همان كاري كه دنيا دارد ميكند: نگاه.
اين فراتر از يك بحران كه يك فاجعه انساني است. اين گرسنگي طراحي شده است. سياستي كثيف از رژيم صهيونيستي براي از پا درآوردن مردم غزه، بدون اينكه صداي انفجاري بلند شود.
اينجا همه چيز فراتر از آمار است. ميگويند نيم ميليون نفر در غزه در وضعيت فاجعهبار غذايي هستند. ميگويند كودكان زير پنج سال دارند از سوءتغذيه ميميرند. اما هيچكس نميگويد مرگ بچهاي كه از گرسنگي ميميرد، چگونه است؟ اين روزها همه از قاب تلويزيون ميبينيم كه در بيمارستان شهداء الاقصي، دختربچهاي را آوردند كه فقط پوست و استخوانش مانده بود و پزشكش زير لب گفت: براي ما اين يعني پايان كار. حتي اگر الان زنده باشد، مغزش ديگر غذا نميگيرد...
آيا اين فقط تقصير اسراييل كودككش است؟ بيترديد، بله. اما سهم ما چيست؟ سهم من كه اينجا نشستهام و فقط مينويسم؟ سهم آن سازمان بينالمللي كه فقط بيانيه صادر ميكند؟ سهم آن دولتهايي كه كمك ميفرستند، اما هر بار دير ميرسند؟ يا اصلا نميفرستند؟ سهم رسانههايي كه در تيترها مينويسند: درگيريها در غزه ادامه دارد... اما نمينويسند: يك نسل دارد با شكم خالي از نفس ميافتد.
ما در دورهاي زندگي ميكنيم كه ميشود ماهواره را به مدار مريخ فرستاد اما نميشود يك بسته آرد به اردوگاه رفح رساند.
اين فاجعه غزه نيست. اين فاجعه وجدان بشر است.
من يك خبرنگارم، شايد نه با دوربين، نه با شبكه، نه با تريبون، اما با قلمي كه هنوز از درد خالي نشده.
و اگر نتوانم چيزي تغيير دهم، دستكم ميتوانم بنويسم. براي آن نوزادي كه در خواب از فرط گرسنگي جان داد چون هيچكس برايش بيدار نماند.
دنيا نگاه ميكند، اما يك روز تاريخ هم نگاه خواهد كرد و خواهد نوشت كه در قرن ۲۱، آدمهايي بودند كه ديدند و كاري نكردند. ديدند كه گرسنگي به ابزار جنگ تبديل شد و باز هم ساكت ماندند.
و اما اين را بدانيم كه پايان وجدان است اگر فراموش كنيم. اگر هنوز چيزي در ما زنده مانده، بايد يادمان بماند كه نان، حق است و گرسنگي، اگر از روي سياست باشد ديگر گرسنگي نيست، جنايت است.
كارشناسارشد مطالعات فرهنگي و رسانه