ضرورت انسجام راهبردي كشور در تحولات اخير و جنگ تحميلي 12روزه
فرماندهي واحد؛ ضرورت عصر بحران
محمد سعيدزاده
تحولات اخير و جنگ تحميلي 12روزهاي كه عليه ايران شكل گرفت، بار ديگر ضرورت انسجام راهبردي كشور در مواجهه با بحرانهاي كلان را به نمايش گذاشت. آنچه در اين بحران برجسته مينمود، تفاوت كيفي آشكار عملكرد سه حوزه كليدي نظامي، ديپلماسي و رسانه در وضعيت اضطراري بود؛ تفاوتي كه پرسشهايي جدي در خصوص ساختار فرماندهي و هماهنگي در بزنگاه بحرانها را به همراه دارد. اين سه جبهه، ستونهاي اصلي در مديريت شرايط خاصند و هماهنگي ميان آنها، نهتنها يك انتخاب، بلكه ضرورتي امنيتي و راهبردي قلمداد ميشود.
سه حوزه نظامي، ديپلماسي و رسانهاي كشور اگرچه در طول بحران جنگ 12 روزه به خوبي فعال بودند، اما گويي هر كدام مسير جدا و متفاوتي را ميپيمودند؛ حوزه نظامي در مسير انسجام و اقتدار، حوزه ديپلماسي درگير تزاحم و چندصدايي و حوزه رسانه متاثر از انفعال و تاخير. در شرايطي كه كشور نيازمند انسجام حداكثري و صداي واحد بود، عملكرد اين سه حوزه به روشني متفاوت بود. اين تفاوت نه صرفا در لحن و موضع، بلكه در راهبرد و پيامد نيز خود را نشان داد.
حوزه نظامي: فرماندهي واحد، پيام شفاف
در نخستين ساعات پاسخ متقابل ايران، سپاه پاسداران در شرايطي كه آسيب جدي در سطوح عالي فرماندهي خود متحمل شده بود، توانست با دقت عملياتي بالا، حملاتي محدود، اما هدفمند را عليه مواضع دشمن صهيوني ترتيب بدهد. بلافاصله، ستاد كل نيروهاي مسلح كه ساعاتي پيش، سردار محمدحسين باقري، فرمانده عالي خود را از دست داده بود، با صدور بيانيهاي رسمي، مسووليت عمليات موشكي سپاه را پذيرفت، آن را در چارچوب دفاع مشروع و بازدارنده تعريف كرد و پيام روشني به جهان فرستاد مبني بر اينكه «ما آغازگر جنگ نيستيم، اما پاسخي قوي به متجاوز خواهيم داد.» اين هماهنگي عملياتي، رسانهاي و سياسي، نمونه موفقي از فرماندهي واحد در حوزه نظامي بود. سرعت واكنش، انسجام در موضع و وضوح پيام در شرايط بحراني 23 خرداد، موجب تقويت اعتماد داخلي، احياي حس خودباوري و ارسال سيگنالهاي بازدارنده به دشمنان شد. اين بخش از دستگاه حكمراني نشان داد كه وقتي همه اجزاي يك سيستم، زير يك پرچم و با فرماندهي واحد و روشن عمل كنند، نتيجه چيزي جز موفقيت و اقتدار نخواهد بود.
حوزه ديپلماسي: مواضع ناهمخوان روايتهاي مبهم
در نقطه مقابل، دستگاه ديپلماسي كشور تصوير چندپارهاي از خود بهجا گذاشت. در حالي كه وزارت امور خارجه در موضعگيري رسمي خود تاكيد كرد كه «عمليات ايران در چارچوب دفاع مشروع و طبق ماده ۵۱ منشور ملل متحد انجام شده» برخي نمايندگان مجلس در همان روزهاي نخست، با ادبياتي متفاوت از گفتمان رسمي سخن گفتند. براي نمونه اسماعيل كوثري، عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در گفتوگو با شبكه الميادين بر وجود احتمال بستن تنگه هرمز توسط ايران تاكيد كرد.
همزمان، در گفتوگويي با يكي ديگر از شبكههاي خارجي، يكي از چهرههاي سياسي پيشين ايران، اظهاراتي برخلاف لحن رسمي دولت مطرح كرد و عملا مشروعيت پاسخ نظامي ايران را زير سوال برد. اين تشتت، نهتنها در داخل ايجاد ابهام كرد، بلكه در عرصه بينالمللي نيز باعث سردرگمي مخاطبان شد و امكان بهرهبرداري سوء طرف مقابل را از اين دوگانگيها فراهم آورد. در حوزه ديپلماسي، يكصدا بودن، بخشي از قدرت نرم كشور در بحرانهاست. وقتي صداها ناهمخوان شود و در تزاحم با سياست رسمي اعلامي كشور قرار بگيرد، اعتبار موضع رسمي و بهتبع آن، قدرت چانهزني ديپلماتيك كشور دچار خدشه ميشود.
حوزه رسانه: خاموش، منفعل و راديكال
در حوزه رسانه، وضعيت نهتنها منسجم نبود، بلكه تركيبي از انفعال و افراط مشاهده شد. در نخستين ساعات بحران، در حالي كه رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور با تصاوير كنترل نشده، اخبار تاييد نشده و تحليلهاي جهتدار به روايتسازي ميدان پرداختند، صدا و سيما و خبرگزاريهاي رسمي با تاخير و سردرگمي و ابهام وارد ميدان شدند. ورود اين رسانهها به بحران جنگ تحميلي، با استفاده از همان الگوهاي خبري رايج و تكراري بود. در اين ميان، برخي رسانههاي داخلي نيز بر طبل جنگ ميكوبيدند. از سوي ديگر، نبود مديريت بحران مناسب، انفعال و اجراي الگوهاي سنتي توسط رسانههاي رسمي كشور، موجب شد تا بخشي از مخاطب ايراني هم در تله روايتسازي رسانههاي ضدملي نظير اينترنشنال گرفتار شود. در دنياي امروز، جنگها فقط در ميدان نبرد رخ نميدهند. جنگهاي مدرن در سه جبهه همزمان پيش ميروند: ميدان، ديپلماسي و عرصه رسانه. موفقيت در يكي، بدون هماهنگي با دو جبهه ديگر، ناتمام مانده و اجر زحمات ديگري را زايل خواهد كرد. تجربه بحران 12 روزه اخير يك پيام كليدي براي مديران كشور داشت: ايران نيازمند «فرماندهي واحد بحران» است؛ ساختاري كه تصميمسازي نظامي، موضعگيري ديپلماتيك و روايتسازي رسانهاي را با هم هماهنگ كرده و تا حصول نتيجه به پيش برد.
تشكيل «ستاد ملي راهبردي مديريت بحران»
به منظور حفظ هماهنگي حداكثري ميان سه حوزه اصلي ديپلماسي، ميدان و رسانه و ارسال پيام و صداي واحد از كشور در بزنگاههاي بحراني نظير جنگ، تشكيل ستاد ملي راهبردي مديريت بحران ضروري مينمايد. ستادي با عضويت نمايندگان ارشد نيروهاي مسلح، وزارت امور خارجه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، وزارت اطلاعات، شوراي اطلاعرساني دولت، صداوسيما، مجلس شوراي اسلامي و شوراي عالي امنيت ملي با اختيارات تصميمگيري، هدايت پيام و هماهنگي بيننهادي در شرايط بحران. همچنين ضرورت تدوين نظامنامه رسمي ارتباطات و رسانهها در شرايط حساس نيز خودنمايي ميكند. محدود كردن موضعگيريها به سخنگويان مجاز، الزام نهادها به تبعيت از لحن و روايت تعيين شده و تبعيت رسانههاي رسمي و مرتبط با ساختار سياسي از خط روايي رسمي كشور از جمله مواردي است كه بايد در اين نظامنامه مورد توجه قرار بگيرد. راهاندازي «اتاق عمليات رسانهاي بحران» از ديگر نكاتي است كه به منظور نيل به سياست صداي واحد و هماهنگ در شرايط بحران پيشنهاد ميشود. اين اتاق با حضور تحليلگران، روزنامهنگاران و كارشناسان جنگ رواني و جنگشناختي، ميتواند براي توليد محتوا، راهاندازي سامانههاي واكنش سريع اطلاعاتي و پاسخگويي فوري در برابر شايعات و فيكنيوز، هدايت افكار عمومي در شرايط بحراني و مقابله با مهندسي انشقاق اجتماعي توسط دشمن، نقشآفريني كند. اصلاح گفتمان و مهار و الزام رسانههاي راديكال داخلي به هماهنگي با مواضع رسمي كشور در شرايط بحراني از ديگر مواردي است كه بايد مدنظر قرار بگيرد؛ چراكه هر تيتر تند يا تحليل افراطي در شرايط بحران، ناخواسته ميتواند تبعاتي ديپلماتيك و امنيتي براي كشور به دنبال داشته باشد.
همچنين نقد رسانهاي و اعتراض به نحوه عملكرد دستگاههاي ديپلماسي و نظامي در شرايط بحراني بايد تابع اصول و ضوابطي خاص باشد؛ در شرايط وقوع بحران، لزوما جرايد و رسانهها از تمامي جنبهها و لايههاي تصميمگيري در ميدان و ديپلماسي مطلع نيستند و عدم آگاهي نسبت به رويدادها و زمينهها و دلايل وقوع آن ميتواند بسترساز طرح انتقادات و اعتراضهاي نادرست و تضعيفكننده در عرصه رسانه باشد. از همين رو رهبر انقلاب در ديدار اخير خود با رييس و مسوولان عالي قضايي و روساي دادگستريهاي سراسر كشور با اشاره به خطرات طرح چنين اعتراضاتي كه به القاي وجود چندصدايي در كشور ميانجامد، تاكيد كردند كه اعتراض به دستگاههاي نظامي و ديپلماسي بايد با لحن قابل قبول و بعد از اطلاعيابي باشد؛ وظيفهاي كه ساز و كار «اتاق عمليات رسانهاي بحران» به خوبي از عهده انجام آن، يعني پاسخگويي و اطلاعرساني درست و متقن به رسانهها در هنگامه وقوع بحران برميآيد.
در بحرانهايي از جنس جنگ تحميلي 12روزه، تنها قدرت موشك يا پهپاد نيست كه سرنوشت جنگ را مشخص ميكند؛ بلكه بخش عمده نبردها در افكار عمومي، در زبان ديپلماتها و در قاب دوربينها جريان دارد. لذا انسجام در فرماندهي، هماهنگي در روايت و يكپارچگي در تصميمگيري است كه يك ملت را پيروز ميدان ميسازد. ايران، براي عبور از توفانهاي آينده نيازمند يك صداست و اين صدا بايد در ميدان، در ديپلماسي و در رسانه، همنوا باشد. اكنون زمان آن است كه كشور سراغ ايجاد سازوكاري دائمي و هماهنگ براي مديريت بحرانهاي كلان برود. فرماندهي واحد، نه به معناي يكصدايي مصنوعي و خاموشي صداهاي ديگر، بلكه به معناي «يكپارچگي در هدف، تفاهم در روايت و انسجام در تصميم» است. جنگ آينده، بيش از آنكه در ميدان نبرد رخ بدهد، در ميدان افكار عمومي و مشروعيت كلام صورت ميپذيرد. براي پيروزي در چنين ميداني، بايد صدايي واحد، روايتي منسجم و تصميمي مشترك داشت. صرفنظر از ابعاد سياسي و رسانهاي موضوع، جا دارد تا مديران ارشد كشور به مثابه يك ضرورت ملي به اين مهم بينديشند. باشد كه در ميانه عصر بحران، شاهد انعكاس صدايي واحد از سه حوزه ديپلماسي، ميدان و رسانه باشيم.