درباره نمايش «بالزي» به كارگرداني رضا كرميزاده
پيچيدهنمايي موقعيت نه چندان غامض
محمدحسن خدايي
اين از بختياري مخاطبان نمايش «بالزي» است كه به هنگام دريافت بروشور، متوجه شوند متن نمايشنامه در اختيارشان است و ميتوانند سر فرصت و در صورت نياز، رجوعي به اين كتابچه پر از كلمات و گفتوگو كنند و با اندكي جستوجو و كنار هم قرار دادن اطلاعات، سر از كار شخصيتهاي نمايش و همچنين ساز و كار نمايشنامهنويس درآورند. رضا كرميزاده در مقام كارگردان در اجراي «اسبهاي انباري» كه مدتي پيش در مجموعه تئاتر شهر بر صحنه آمد به همين كار مفيد اهتمام ورزيد و متن نمايشنامه را در اختيار تماشاگران قرار داد. پيشنهادي قابل اعتنا در احترام به شأن تماشاگر و سنت خوب نشر نمايشنامه. در رابطه با نمايش بالزي با آنكه كتابچهاي كه منتشر شده باید بهتر از اين چاپ ميشد و فيالمثل نكات ويرايشي همچون رعايت نيمفاصلهها و تصحيح اغلاط چاپي مدنظر قرار ميگرفت اما با تمامي اين حرف و حديثها، بايد از گروه اجرايي ممنون بود بابت كار خوبي كه انجام داده و قدمي رو به جلو برداشته. به هر حال با تماشاي نمايش «بالزي» ميتوان اين واقعيت را مطرح كرد كه با اجرايي روبهرو هستيم كه چندان سر به زير نيست و دوست دارد چموشي كند و هماورد بطلبد. بالزي ساختار روايياش كمابيش ديرفهم و سختياب است و يادآور اجراهايي كه مسير دشوار را انتخاب ميكنند. بنابراين با ارجاع به متن نمايشنامه و دقت در روابط شخصيتها و شكل حضورشان بر صحنه، تا حدودي ميتوان پيچيدگي روايت و همچنين مناسبات آدمهاي نمايش را به قضاوت نشست و در باب موفقيت يا شكست اجرا به نتايجي رسيد.
مطالعه نمايشنامه بالزي به نويسندگي احمد حسنزاده، آشكاركننده اين واقعيت است كه با درامي مواجه هستيم كه حال و هواي روانشناختي دارد و به نوعي بازتابي از وضعيت نابسامان اين روزهاي شخصيت اصلي نمايش. اما نكته اينجاست كه در پايان كار و مشاهده پيدا و پنهان اجرا، ميشود اين گونه نتيجه گرفت كه شوربختانه در مقام عمل، نمايش نتوانسته جهان ذهني شخصيت اصلي را در نسبت با واقعيت عيني زندگي روزمره به درستي رويتپذير كند. براي كنكاش اين مساله به قصه نمايش بپردازيم كه در رابطه با مردي است با نام خسرو كه مابين بازجويي و درمان سرگردان است. خسرو بازجويي ميشود چون به قتل همسرش «نازي» متهم است و توأمان درمان ميشود چرا كه روانش فروپاشيده و واكنشي خارج از عقل سليم از خود نسبت به ديگران بروز ميدهد. او در تلاش براي اثبات بيگناهياش است تا شايد در صورت امكان كارگرداني يك نمايش را بر عهده بگيرد. گويا خسرو قبل از اين كارگردان تئاتر بوده و 12 بار اجراهايش به محاق رفته و توقيف شده است. بنابراين جاي تعجب ندارد كه اين روزها گرفتار آشفتگي ذهني باشد و تجربه سركوبشدگي و ناديده گرفته شدن را مدام بر زبان آورد. جهان ذهني خسرو در اين فضاي كابوسوار با حضور نابهنگام حيواناتي چون كلاغ و سگ همراه است و پيدا شدن سر و كله آدمهايي همچون هملت، نازي و حيدري. با آنكه در طول اجرا لحظاتي قابل اعتنا و تماشايي از امر دراماتيك ساخته ميشود و رويكرد سوررئاليستي روايت با فضاي اكسپرسيونيستي اجرا تلاقي مييابد، اما با عنايت به ديالكتيك جز به كل، ميتوان اين جهان هيبريدي و التقاطي را ناكام دانست. اينجا منظور از امر جزیي تمامي آن چيزهايي است كه خسرو بر صحنه به نمايش ميگذارد و به آنها ارجاع ميدهد، همچنان كه امر كلي را ميتوان وضعيتي دانست كه خسرو ذيل آن هويت اجتماعي مييابد و تحت يك نظام سياسي و اجتماعي صورتبندي ميشود. در غياب تعين يافتن امر كلي كه نظم سياسي يك دوره تاريخي را عيان ميكند لاجرم اجراي بالزي به اتمسفري گنگ تقليل مييابد كه بيش از آنكه پيچيده باشد و بازتابي از ذهنيت فروپاشيده خسروي تحت سلطه يك نظم نمادين، پيچيدهنمايي نالازم و تصنعي از زندگي شخصي يك فرد به اصطلاح مجنون است.
اجرا به مثابه آشي درهمجوش كه به تازگي طبخ شده بيآنكه گرسنگي را رفع كند اشتها را كور ميكند. به شكل استعاري ميتوان گفت ضيافتي برپاست كه به جاي كيفور شدن مهمانان از آنان ميخواهد قدم در مسيري ناآشنا بگذارند و راه خود را در اين راه دشوار بيابند كه سختياش مربوط است به پيچيدهنمايي غيرضروري جناب نويسنده و كارگردان. با نگاهي تاريخي به جريان تئاتر كشور، عوامل اجرايي بالزي كافي بود به نمايشنامه درخشان «آرامسايشگاه» بهمن فرسي نگاهي از سر دقت بيندازند و فرق يك وضعيت پيچيده را با يك موقعيت ساده اما پيچيدهنماييشده متوجه شوند. البته نبايد از لحظات خلاقانهاي غفلت كرد كه فيالمثل خسرو در مقابل بازجو - روانكاوي چون حيدري مينشيند و از همسرش نازي ميگويد كه تبديل به پرنده شده و به دست سيستم يا همان شهرباني يا آتشنشاني از بين رفته است. نمايشنامهنويس ميتوانست بر همين مكانيسم خلق موقعيتهاي درست نمايشي تكيه كند و بهجاي شلوغي بيش از اندازه روابط انساني و ورود و خروج لاينقطع آدمها، آرمان سادگي را پاس بدارد و پيچيدگي جهان نمايش را با ساختاري دقيق به سادگي معطوف كند. ارجاع به نمايشنامه مدئا، همچنين نظرورزي در باب باور هستيشناسانه كانتور به آيين و حضور گاه و بيگاه هملت و ليدي مكبث و... همان استفاده ابزاري از ميراث گذشته تئاتري و شلوغ كردن فضايي است كه خلوتي و سادگي ميطلبد.
به لحاظ طراحي صحنه، فضا چنان ساخته شده است كه حسي از تجربه در قفس بودن پديدار شود. با توجه به اينكه رضا كرميزاده پيش از اين به كار طراحي صحنه مشغول بوده و در اين عرصه مهارت دارد در اين پروژه اجرايي به همراه وحيد شفيعي، صحنه را خود طراحي كرده و به نسبت موفق است. درهاي ورودي در طرفين فنزهاي فلزي، ميزي كه در وسط صحنه قرار داده شده و بنا بر ضرورت اجرايي جابهجا ميشود به همراه وان حمامي كه مرگ تكرارشونده شخصيت نازي را موكد ميكند، شاكله چيزي است كه ميتوان آن را فضاسازي از يك محيط تركيبي دانست كه شامل زندان و تيمارستان است. از اين منظر ميتوان صحنهآرايي نمايش بالزي را از نقاط مثبت اجرا و در خدمت سياست اجرايي كارگردان دانست. همچنانكه نور و موسيقي از مولفههاي تاثيرگذار اين اجرا محسوب ميشود.
از منظر بازيها، مهران رنجبر به خوبي توانسته ذهنيت پارانوئيك خسرو را بازي كند. او كه از ابتدا تا به انتها در صحنه حضور دارد تلاش دارد تناقضات شخصيتي خسرو را به ميانجي اغراق در بعضي صحنهها و سركوبشدگي در صحنههاي ديگر به نمايش بگذارد. ايمان سلگي كه قبل از اين هنرنمايي او را در نقشهاي متفاوت به تماشا نشسته بوديم اينجا نقش حيدري را ايفا كرده و با نمايشي از اقتدار و همراهي، نماينده نظم نمادين و مستقر است. ديگر بازيگران اين نمايش نازنين نادرپور كه نازي را بازي ميكند و به نسبت توانسته از پس نقش نازي، مدئا و ليدي مكبث برآيد. همچنانكه ميثم يوسف، پوريا نيك اقباليان و بهنام مهديپور، در نقش كلاغ و هملت و ديگر ملازمان بر صحنه حاضر شده و از پس نقش خويش برميآيند. از اين باب ميتوان گروه بازيگران را در خدمت استراتژي كلان كارگردان دانست و از تماشاي بازيهايشان لذت برد.
در نهايت ميتوان گفت كه تجربه كارگرداني نمايش «بالزي» نسبت به «اسبهاي انباري» چندان موفق نيست و متن رضا گشتاسب در «اسبهاي انباري» در خلق يك موقعيت رازورزانه خانوادگي، موفق عمل كرده و توانسته مخاطبان را همراه كند. رضا كرميزاده اگر ميخواهد مسير كارگرداني را ادامه بدهد باید در انتخاب متن نمايشنامه و نسبتي كه با اينجا و اكنون ما برقرار ميكند، دقت بيشتري مبذول دارد. از ياد نبريم كه چگونه پناه بردن به فضاهاي ذهني شخصيتهاي تكافتاده اين روزها همچون امكاني براي دور زدن «امر اجتماعي» و سياستزدايي از فضاهاي اجرايي عمل ميكند. از قضا امر ذهني در نسبت با امر اجتماعي و سياست است كه امكان خروج از انزوا و عزيمت به سوي ساختن يك اجتماع پيشروي انساني را مهيا ميكند. به بوف كور هدايت نگاهي دوباره اندازيم و ديالكتيك جز به كل او را از نو قرائت كنيم. شايد راهي براي خروج و ايده رهايي يابيم.