نقدي بر نمايش «گزارش به آكادمي» به كارگرداني مائده طهماسبي
تردید در باورهای تثبیتشده از آزادی
محمدرضا نوروزيان
نمايش «گزارش به آكادمي» كه از ۲۵ تير در تالار هما روي صحنه رفته، برگرفته از داستان كوتاهي است كه كافكا در سال 1917 نوشته است. داستاني كه سرگذشت رد پيتر را روايت ميكند كه در آفريقا شكار شده و از زمان به اسارت گرفته شدنش آموخته است كه مانند انسانها رفتار و صحبت كند. رد پيتر سرگذشت غمانگيز خود را در كشتياي كه او را به سمت اروپا ميبرد و همچنين همرنگ شدنش با انسانها را براي آكادمي و در اينجا براي تماشاييان تئاتر هما روايت ميكند.
براساس داستان تنها شخصيت نمايش رد پيتر، كه انتخاب نام او يعني قرمز در واقع نماد يك دوران خونين است، از تحول شخصيت خود از ميمون به انسان طي يك كنفرانس علمي سخن ميگويد. اين شخصيت كه به خوبي اسيركنندگانش را زيرنظر گرفته درنهايت موفق ميشود به عنوان يك انسان ظاهر شود. آكادمي علوم مايل است گزارشي از اين فرآيند را از او بشنود، اما او احساس ميكند كه به دليل گذشت زمان طولاني و محو شدن خاطرات زندگي ميمون گونهاش از ذهنش قادر نيست آنچه را آكادمي تقاضا كرده ارايه دهد و اما تمام سخن او به هيچ روي حاكي از موفقيت و پيروزي در ارتقا از ميمون به انسان نيست، بلكه حاكي از انحطاط است. انحطاط ناشي از زندگي گلهاي تا احساس هويت انساني. او اين مسير را طي كرده و حالا دوباره خود را در گله و اينبار در گله انسانها ميبيند و در اين مسير در واقع چيزي به دست نميآورد، بلكه بالعكس چيزهاي بيپاياني را از دست ميدهد. يعني براي انسان شدن نيازمند انسانيت نيستيد فقط كافي است رفتار جامعه انساني را تقليد كنيد.
اين نمايش با طنز ايده تمدن غربي را به عنوان مكاني از آزادي به چالش ميكشد و آن را تنها به صورت روكشي سنگين از همرنگي و يكنواختي تصوير ميكند كه حتي يك ميمون نيز ميتواند آن را بياموزد. اين موضوع نشان ميدهد كه ميمون در واقع جايگاه آزادي و امنيت خود را ترك گفته و آن را در اروپا نيافته است.
نمايش كه شامل صداها و حركات بدني است القاگر صراحت يك اعتراف پس از يك تراما است. شكنندگي جسم و روح در اينجا با حركات بدن توضيح داده و تقويت ميشود. فرهاد آييش با قدرت و صلابت حيرتانگيزي طي قريب به يك ساعت به تنهايي به اجرايي بسيار ظريف و در عين حال قدرتمند چه در كلام و چه در حركات بدن پرداخته و تماشاييان را ضمن ايجاد سمپاتي نسبت به خود، تا به آخر با خود همراه ميكند.
علاوه بر اين زندگي ميمونها را ميتوان با زبان انساني بيان كرد و فرهاد آييش به خوبي از عهده اين چالش بر ميآيد: با لنگيدن ناشي از دو زخم گلولههايي كه هنگام اسارت برداشته است. گاه حركات آهسته عمدي ميمون در تقليد از رفتار انسان و گاه به مجموعهاي از حركات روان و تمرين شده از يك نمايش ميپردازد.
رد پيتر كه حالا نه يك ميمون است و نه به درستي يك انسان داستان شكار شدنش توسط شكارچيان، اخته شدن و انتقالش به كشتي را بازگو ميكند. او در قفس نشسته و به آزادي فكر ميكند، آزادي در اينجا نه صرفا با ذهن، بلكه بيشتر با بدن درك ميشود و اين بدن است كه در مقابل زندان مقاومت ميكند. او درمييابد كه ميل به خارج شدن از فضاي محدود قفس هنوز همان اراده براي آزادي نيست. او صادقانه اعتراف ميكند كه هرگز به آزادي در معناي وسيع و گستردهتر آن فكر نكرده است، چراكه تنها به اندازه قفس محدود بوده است. آزادي بيروني و دروني چگونه به هم مربوط هستند؟ آيا ميتوان يكي را از دست داد و ديگري را حفظ كرد؟ آيا ممكن است ناتواني در قدرداني از آزادي به اين معنا باشد كه ما لايق آن نيستيم؟ حركات بدن با روايتي ريتميك تماشاچيان را با انبوهي از سوالات از اين دست تنها ميگذارد.
اين اولينبار نيست كه فرهاد آييش اين نمايش را اجرا ميكند. البته اجراهاي قبلي تفاوتهاي نسبتا زيادي با نمايش حاضر دارد كه طبعا ناشي از كارگرداني مائده طهماسبي است. كارگرداني كه حالا پس از كارگرداني و اجراهاي بسيار زياد و موفق نمايشهاي گوناگون در اين زمينه بسيار صاحب تجربه شده و با ظرافتهاي آن كاملا آشناست. بهعلاوه اين دو با شناخت بسيار زياد از يكديگر موفق به ارايه اجرايي روان، دوستداشتني و بهياد ماندني گرديدهاند.