«اعتماد» درباره پاسداران بينام و نشان موسيقي سوگ گزارش ميدهد
سوگسرودههاي زنان سيستان در خطر خاموشي
نيره خادمي
زنان سيستان و بلوچستان، بيآنكه آموزش رسمي موسيقي ديده باشند، قرنهاست كه با رباعيها، لالاييها و «سيتك»هاي سوزناك، روح آيينهاي سوگواري منطقه را زنده نگه داشتهاند؛ آيينهايي كه نه تنها روايتگر غم و فقدانند، بلكه بخشي ارزشمند از حافظه فرهنگي و هويت قومي سيستان به شمار ميآيند و امروز در سايه مهاجرت، مدرنيته و كهنسالي حاملانشان، در معرض فراموشياند. زنان در موسيقي سوگ سيستان نقش ويژهاي دارند. آنها سوگسرودهها را سينه به سينه به نسلهاي بعد منتقل ميكنند. آنها براي اجراي مراسم سوگواري دور هم جمع ميشود و معمولا آنها كه مسنترند يا صداي بلندتر و تسلط بيشتري بر اشعار دارند، خواندن را آغاز ميكنند. رباعيها در رثاي عزيز از دست رفته خوانده ميشود و زنان ديگر به صورت پرسش و پاسخ با آنها همخواني ميكنند و در بسياري مواقع هم با دست، ضرب ميگيرند.
«نقش زنان در موسيقي سوگ اقوام سيستاني» عنوان نشستي بود كه چندي پيش در جريان سلسله نشستهاي «گفتوگوهاي سوگواران» با حضور شكوفه سادات روحاني، منصور براهيمي و احمد خالصي و با همكاري «انجمن زنان پژوهشگر تاريخ» و «باشگاه انديشه» برگزار شد. شكوفهسادات روحاني به عنوان پژوهشگر موسيقي زنان و ارائهدهنده اصلي پژوهش مرتبط با اين نشست پس از توضيحاتي درباره تاريخچه سيستان، به تقسيمبندي موضوع به بخشهاي مختلف پرداخت از جمله زمينه فرهنگي و تاريخي سيستان، نقش زنان، رباعيخواني سيستانيها و آيينها و حركات در مراسم سوگواري سيستاني؛ بررسي موسيقي بومي اقوام به عنوان بازتابي از باورها، اعتقادات و ساختارهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي هر جامعه؛ نقش زنان به عنوان يكي از بنيانهاي تاثيرگذار در تربيت خانواده و جامعه و تاثير حضور آنان در موسيقي و آيينهاي قوميتي بر بازتاب باورهاي فرهنگي آن قوم و همچنين «آيين اردهخواني» به عنوان نمونهاي از آيينهاي سوگواري در ميان اقوام سيستاني. او درباره موسيقي سيستان و سوگ سرودهها توضيحات خود را اينطور آغاز كرد: «دوبيتيها را در سيستان و به گويش سيستاني «سيتك» مينامند. اشعاري كه به صورت عاميانه و شفاهي نسل به نسل منتقل شدهاند نيز در اين دسته قرار ميگيرند. سيتكها گاهي به صورت پرسش و پاسخ خوانده ميشوند كه سيستانيها آن را «بحث و بيت» مينامند. در آيين بحث و بيت، رباعي يا دوبيتي خوانده ميشود و اغلب دوبيتيها با عنوان «سيتك» شناخته ميشوند. در حوزه سوگآواها و موسيقي سوگ، با «سوگ سرودهها» مواجه هستيم كه در حقيقت ابيات و اشعاري هستند كه شاعران مشخصي ندارند و به صورت سينه به سينه و اغلب بداهه، در مراسمهاي مختلف سروده شدهاند. اين اشعار توسط زنان در مراسم سوگواري اجرا ميشوند و بخشي از ادبيات شفاهي و ترانههاي عاميانه اقوام سيستاني به شمار ميآيند.» در اين پژوهش، تمركز بر «آيين اردهخواني» به عنوان يكي از مهمترين آيينهاي سوگواري اقوام سيستاني است و مطالعه با رويكرد «اتنوموزيكولوژي» يا مردمموسيقيشناسي انجام شده است. اين رويكرد ميانرشتهاي مرزهاي قومشناسي و موسيقيشناسي را در هم ميآميزد و موسيقي را از منظر فرهنگي و آييني تحليل ميكند. در اين چارچوب، تمامي شيارهاي فرهنگي يك قوم -ازجمله آداب، آيينها، زبان و موسيقي- به عنوان منابع تحليل مطالعه مورد توجه قرار ميگيرند.
آيينهاي سوگ سيستان
ترانههاي عاميانه و ادبيات شفاهي اغلب حامل باورها، اعتقادات و افكار مردم هستند و بازتابدهنده آنچه بر يك قوم ميگذرد و در اين ميان سوگسرودهها به عنوان ابياتي غمگين آوازي غالبا شكل پرسش و پاسخ دارند و يكي از آيينهاي مرتبط با آن اردهخواني ناميده ميشود: «سوگآواها در اين آيين به دو دسته كلي تقسيم ميشوند: سوگواري براي افرادي كه به مرگ طبيعي درگذشتهاند و سوگواري براي كساني كه بر اثر حادثه يا بيماري فوت كردهاند. محتواي اشعار در هر دو يكسان است، اما براساس جنسيت، سن و جايگاه اجتماعي فرد درگذشته، تفاوتهايي در اجرا و ميزان سوز و گداز آن وجود دارد و اغلب براي جوانان به ويژه پسران و همچنين بزرگان قوم، اشعار با تأثر بيشتري خوانده ميشود. اردهخواني در گويش سيستاني به معناي مويه و گريه كردن است و با رباعيخواني پيوند دارد.» او از واژه ديگري تحت عنوان «پرسه داري» در مراسم سوگواري سيستان، نام ميبرد كه در گويش سيستاني به معناي پرس و جو كردن، عيادت، احوالپرسي و همدردي با بازماندگان فردي است كه عزيز خود را از دست دادهاند. اين مراسم در ميان مردم سيستان «پرسهداري» ناميده ميشود.
جواد شهنازي، از پژوهشگران برجسته سيستان، در كتاب فرهنگ گويشي سيستان، دو واژه «پرسه» و «پرسهداري» را به معناي تعزيه و برگزاري مراسم عزاداري تعريف كرده است. «پرسهداري» در گويش سيستاني به معناي برپا كردن مراسم عزاداري براي فرد درگذشته است. در آيين زرتشتي نيز، در سومين روز پس از درگذشت عزيز، مجلسي برگزار ميشود كه «پرسه» نام دارد. اين پيوندهاي واژگاني و زباني ميتواند قدمت تاريخي منطقه سيستان را نشان دهد. به نظر ميرسد واژه «پرسهداري» از ريشه «پرسه» و از مصدر «پرسيدن» گرفته شده است. در لغتنامه دهخدا نيز اين واژه به معناي احوالپرسي، عيادت، تسليت و ديدار با بازماندگان آمده است.»
نقش پر رنگ زنان
زنان سيستاني در مراسم سوگواري يا «اردهخواني» نقش پررنگي دارند و اگر اغراق نباشد اين مراسم به طور كلي در سيستان توسط زنان برگزار ميشود همانطور كه در ميان زنان تاجيكستان هم رواج داشته است.
زنان سيستاني اما به گفته اين پژوهشگر، سوگسرودهها را در قالب متعارف رباعي و عموما بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» اجرا ميكنند؛ دور هم به طور دايره جمع ميشوند و رباعيها را در رثاي عزيز از دست رفته ميخوانند: «اين آثار را به سختي ميتوان در چارچوب دستگاههاي موسيقي ايراني گنجاند، با وجود اين، به دليل لحن سوزناك و آوازي، گاهي ميتوان آن را در آواز دشتي قرار داد.»
او حتي چندي پيش در يكي از اين مراسمها هم حضور داشته و آيين سوگواري زنان سيستاني را از نزديك ديده است: «از طريق فضاي مجازي و انتشار اطلاعيههايي، فردي مرا به بانويي معرفي كرد كه سن بالايي داشت و از حاملان و انتقالدهندگان اين آيينها بود. قرار بود زماني كه ايشان براي مراجعه به پزشك به تهران ميآيند، ملاقاتي با هم داشته باشيم، اما متاسفانه پيش از آن، درگذشتند. اتفاقي توانستم در مراسم سوگواري او شركت كنم؛ اينگونه آيينها مخصوص زنان سيستاني است و تنها يك پژوهشگر زن ميتواند در آن حاضر شود. بسياري از اقوام سيستاني، به دليل خشكساليهاي چند دهه اخير (بهويژه در پنجاه سال گذشته)، ناگزير به مهاجرت شدهاند و در شهرهايي همچون گرگان در استان گلستان، سرخس در خراسان جنوبي و كرمان ساكن شدهاند و اين زن هم در گرگان زندگي ميكرد.»
روحاني مشاهدات خود از حضور در مراسم سوم اين زن سيستاني كه مدتها آيين سوگ را در خود حفظ كرده بود، اينطور بيان ميكند: «با مهماننوازي بسيار بالايي از سوي آنها مواجه شدم. با وجود اينكه غريبه بودم و از قوم آنها نبودم، به عنوان يك پژوهشگر با استقبال زيادي روبهرو شدم. علاقه بسياري داشتند كه در مورد خودشان صحبت كنند و شنيده شوند. برايشان جالب بود كه فردي براي ثبت و ضبط مراسمشان حضور يافته است و زنان مسن علاقه فراواني به بيان و اجراي آن اشعار داشتند.»
زنان در اين آيينها نه تنها حاملان اصلي سنتها هستند، بلكه با ابراز احساسات و اجراي سوگسرودهها، فضاي احساسي مراسم را شكل ميدهند و در واقع يكي از اركان اصلي سوگواريهاي سيستاني به شمار ميآيند. او در پژوهشهاي ميداني خود درباره مراسم سوگ سيستانيها البته به موضوع جديدتري نيز رسيده است؛ اينكه برخلاف بسياري از مراسم، مردان در بخشي از مراسم وارد سالن ميشدند و در اطراف آن ميايستادند، سپس زنان به صورت صف به آنها تسليت ميگفتند و پس از آن مردان سالن را ترك ميكردند و مراسم ادامه مييافت: «زنان، همانند بسياري از اقوام، حاملان فرهنگ بومي در سيستان هستند. آنان به ويژه در مراسم سوگواري، مجريان اصلي و برانگيزاننده احساسات و عواطف جمعياند. اين نقش را ميتوان در اقوامي همچون بختياري، لر و كرد نيز مشاهده كرد كه سوگواريهاي آنان پيشينهاي كهن دارد. اين حضور فعال، بازتابي از توانمندي زنان در ايجاد همدلي و برانگيختن احساسات جمعي است.»
اما همانطور كه در روند اين پژوهشها هم تجربه شد، نگرانيهاي زيادي درباره از بين رفتن اين آيينها وجود دارد، چراكه اغلب زنان اجراگر اين مراسمها مسن هستند و به عنوان انتقالدهندگان اين آيينها و حاملان ادبيات شفاهي به مرور زمان از ميان ميروند و اگر آيينها و اشعارشان ثبت و ضبط نشود، بخش بزرگي از هويت فرهنگي كشور از بين خواهد رفت.
«در مورد سوگواري، در برخي اقوام، چنگ زدن به صورت و ايجاد جراحتهاي سطحي براي نشان دادن شدت غم رواج دارد كه حتي در شاهنامه نيز به آن اشاره شده است؛ مانند سوگ سياوش كه زنان در مراسم سوگواري خنج ميزدند. اين رسم در خوزستان، هرمزگان و بوشهر نيز ديده ميشود و مادربزرگ من نيز در مراسم عزاداري چنين عمل ميكرد. اين رسم در اقوام لر نيز مشاهده ميشود اگرچه اين نوع سوگواري در سيستان كمتر مشاهده است.» روحاني در بخش ديگري از سخنان خود به لالاييها اشاره كرد كه در آن سوگواريهايي وجود دارد بهطوريكه زنان حتي در قالب لالايي با نوزادان خود درد دل ميكنند و به ويژه زماني كه همسران خود را به جنگ فرستادهاند يا از دست دادهاند، با مرثيهخوانيهاي طولاني، سوگ خود را ابراز ميكنند. در اين لالاييها نقش مذهب خيلي پر رنگ است و خيلي وقتها هم اين لالاييها با تفاوت چند كلمه يا لهجه در اقوام ديگر از جمله اقوام بختياري ديده ميشود.
فيلمهاي ضبطشده از اين مراسم نشان ميدهد كه زنان سيستاني حين اجراي لالايي يا رباعي، با حركات بدني خاصي همچون ضربه زدن بر پا يا دست، احساسات خود را ابراز ميكنند.
اين يادآور «مويه» در ميان بختياريهاست كه در آن گاه با حركات شديدتر، مانند خراشيدن صورت، همراه است. «اولين نكتهاي كه بايد در اين باره بدانيم اين است كه آيا اصلا منطقهاي به نام سيستان به درستي شناخته شده است يا خير؛ چراكه جايگاه سيستان در حافظه جمعي و فرهنگي ما بسيار كمرنگ است. ما بايد بتوانيم در دنياي مدرن حركت كنيم و در حفظ آيينها نيز رويكرد مناسبي داشته باشيم. اگر به اصرار چيزي را به نسل جديد تحميل كنيم، نتيجهاي جز خستگي و عدم پذيرش نخواهد داشت.»
در بخشي از نشست اين پرسش مطرح شد كه آيا اين آيينها عمدتا توسط افراد مسن برگزار ميشود يا نسل جوانتر نيز در آنها مشاركت دارند؟ روحاني در پاسخ به اين سوال به مشاهدات خود اشاره كرد كه طي آن، نسل جوان در اين مراسم حضور ميداني دارند اما در برخي آيينها مانند رباعيخواني حضور ندارند و اغلب اشعار و محتواي آيين به آنها منتقل نشده است، چراكه با گسترش مدرنيته، انتقال اين سنتها دچار چالش شده است.
نقش سوگ آواها در زنده نگه داشتن فرهنگ بومي و مذهبي
به طور كلي نقش زنان در موسيقي سوگ به ويژه در ميان اقوام لر و سيستاني قابل كتمان نيست. مطالعه تطبيقي نقش زنان در موسيقي سوگ اقوام بختياري و سيستاني كه با تاكيد بر بررسي آيينهاي سوگواري گاگِريوه و اردهخواني انجام شده هم اين موضوع را تاييد ميكند. نتايج اين مطالعه به روش كتابخانهاي و بررسي مقالات منتشر شده و مصاحبه از چند تن از اقوام بختياري و سيستاني انجام شده، مهر سال ۱۴۰۳ در فصلنامه علمي مطالعات تطبيقي هنر منتشر شده است. در چكيده آن آمده است: «با توجه به يافتههاي انجام شده، به نظر ميرسد، زنان در هر دو قوم به عنوان اجراكننده سوگ آواها، نقش مهمي را در زنده نگه داشتن فرهنگ بومي و مذهبي اين اقوام ايفا ميكنند و در مجموع داراي وجوه مشتركي در محتوا و مفاهيمي نمادين چون روايي بودن و شيوه اجراي موسيقي سوگ، وزن و قالب ابيات سوگ سرودها هستند.
پژوهش در راستاي موسيقي بومي و مكتوب نمودن آنچه به عنوان باورهاي يك قوم در قالب موسيقي بيان ميشود، ميتواند سبب حفظ و گسترش موسيقي اقوام شده و از نابودي آداب و رسوم، باورها، فرهنگ اصيل و زبان بومي هر قوم، جلوگيري كرده و سبب ماندگاري هويت بومي و فرهنگي و تاريخ شفاهي آن اقوام شود.»
در كتاب اردهخواني و كاربردهاي آن در آيين سوگواري سيستان هم در اين باره توضيح داده شده است: اردهخواني در سيستان در سه مرحله انجام ميشود؛ مرحله اول سه روز اول خاكسپاري متوفي است كه مراسم اردهخواني يا همان رباعيخواني به وسيله زنان بر سر مزار متوفي برگزار ميشود. زنان به صورت حلقهوار در اطراف مزار جمع ميشوند و همانطور كه قبلتر گفته شد، يكي از زنان بزرگ خاندان با خواندن مصرعي از رباعي و بر سر و صورت زدن و مويه و ناله و زاري مراسم را آغاز ميكند و گروه زنان با تكرار ترجيع بند رباعي به صورت آواز دسته جمعي، او را همراهي كرده، عزاداري ميكنند، سپس مردان به صورت دايرهوار به عزاداران اضافه ميشوند و براي فرد از دنيا رفته از خداوند طلب مغفرت ميكنند. مرحله دوم رباعيخواني در روز بيست و يكم متوفي برگزار ميشود و در ميان مردمان سيستاني به مراسم «سرسفته» كه همان سر سه هفته است، معروف است. اين مراسم بازهم با حضور زنان خاندان و ابتدا در خانه متوفي و سپس در مزار او انجام ميشود. مرحله سوم مراسم رباعيخواني توسط زنان خاندان در روز چهلم و سالگرد فوت فرد متوفي با همان ترتيب گفته شده صورت ميگيرد.
تفاوت موسيقي سوگ در ميان زنان و مردان
مراسم عزاي زنان در سيستان ظاهرا بيشتر نالهوار است و حزن سنگيني دارد؛ معمولا خودجوش و بداهه اتفاق ميافتد درحالي كه عزاداري مردانه ريتميك، سنگين و قدرتمندتر است و بيشتر جنبه همخواني و جمعي دارد. در موسيقي مردانه، شعرها بيشتر به شجاعت و حماسه ميپردازند و اغلب روايتگر قصه هستند؛ يعني بيشتر سوم شخص يا روايتياند. مثلا شعر معروف «اي اهل حرم، مير علمدار نيامد» نمونهاي از اين حالت است. اما در موسيقي زنانه، شعرها غالبا اول شخص است؛ يعني زنان به طور مستقيم احساسات و دردهاي شخصيشان را بيان ميكنند. در شعرهاي زنانه بيشتر توصيف فرد متوفي و جايگاه اوست و بيان احساس فقدان و دوري اما در مورد محرم و عزاداريهاي مردانه بيشتر حماسه و شجاعت برجسته ميشود. نكته مهم اين است كه در موسيقي عزاداري زنانه كمتر به بيان اندوه شخصي پرداخته شده، بلكه بيشتر به توصيف فرد متوفي و نقش او در داستان عزاداري توجه ميشود. در ديگر اقوام، در موسيقي عزاداري معمولا مرگانديشي و تذكر به فناپذيري دنيا وجود دارد اما در سيستان اين جنبه كمتر ديده ميشود. نكات ديگري هم در اين نشست در مورد موسيقي و عزاداري زنان در سيستان مطرح شد از جمله اينكه؛ مهاجرت سيستانيها به مناطق جديد، به ويژه گرگان، باعث شده كه موسيقي عزاداري زنان در اين مناطق تغييراتي را تجربه كند. ظاهرا اين موسيقي در منطقه جديد سادهتر و آرامتر شده است. اين موضوع البته نياز به بررسي دقيق دارد تا تفاوتها ميان موسيقي عزاداري زنان در روستاهاي بومي سيستان و در مناطق مهاجرتي مشخص شود. ممكن است ساكنان جديد بهدليل تطابق با عرف منطقه مقصد، به صورت ارادي يا غيرارادي تغييراتي در اين آيينها ايجاد كرده باشند. موضوع ديگر درباره نقش زن و مرد در اين فرهنگهاست، بهخصوص در مناطقي مانند گرگان كه سيستانيها حضور چشمگيري در آن دارند. نقش فرهنگي زنان در اين جوامع بسيار مهم است، زيرا زنان از طريق نقش مادري، سنت شفاهي و هويت فرهنگي را منتقل ميكنند. مثلا لالاييها و ساير اشكال شفاهي سنتي توسط مادران به كودكان منتقل ميشود كه اين امر نقشي اساسي در حفظ زبان و فرهنگ دارد. اصطلاح «زبان مادري» به همين دليل مطرح ميشود و اين نشاندهنده نقش بسيار حياتي زنان در انتقال هويت فرهنگي و زبان است. در مناطق شمالي كشور مانند مازندران، نوعي «زنسالاري» مشاهده ميشود كه ناشي از نقش محوري زنان در اقتصاد كشاورزي منطقه است به اين معنا كه زنان در مازندران مسووليت مديريت كامل زمينهاي كشاورزي، شامل كاشت، داشت، برداشت و فروش محصولات را برعهده دارند. اگرچه زحمت اين فعاليتها بر دوش زنان است، اما مديريت و تصميمگيريهاي كليدي نيز به عهده آنهاست؛ از جمله تصميم درباره نوع كشت، ميزان آن و زمانبنديها. اين نقش محوري زنان باعث شكلگيري نوعي زنسالاري به معناي توانايي مديريتي در اين منطقه شده است كه در بسياري از اقوام ديگر كمتر ديده ميشود.
در ادامه، منصور براهيمي، پژوهشگر، مدرس، نويسنده و مترجم هم در اين نشست نكات كلي درباره فرهنگ، هويت ايراني، موسيقي عزاداري زنان و مردان در سيستان مطرح كرد. او نظر خود را درباره فيلمي كه از عزاداري زنان سيستان در اين جلسه نمايش داده شد، اينگونه بيان كرد: مشابه اين مراسم عزاداري را در عزاداري سنتي مسيحيان كاتوليك ايتاليايي و مسيحيان ارتودوكس يونان ديدهام. البته نميشود گفت چون ظاهرشان شبيه هم هست، پس آيينهاي سوگواريشان هم دقيقا مثل هم هستند. مثلا در فيلمي كه درباره يونانيها ديدهام، همه نشسته بودند و لباسهاي كامل سياه بر تن داشتند، كه اين هم در مراسم ما وجود دارد. پس شايد بتوان گفت بخشي از هويت ما به نوعي با آنها مشترك است.
رسانهاي قدرتمند براي انتقال فرهنگ
پژوهشي كه در اين نشست درباره آن گفتوگو شد از پاييز ۱۴۰۲ آغاز شده و در راستاي شناخت بهتر ساير آيينها، آداب و رسوم و موسيقي اقوام سيستاني همچنان هم ادامه دارد. اما چه دغدغهاي باعث شد كه اين پژوهشگر سراغ چنين موضوع برود؟ اين سوالي است شكوفه سادات روحاني در پاسخ به آن به «اعتماد» ميگويد: «در جريان بررسيهاي اوليه، متوجه شدم كه پژوهشهاي مرتبط با موسيقي بومي و موسيقي سوگواري، بهويژه با محوريت نقش زنان، در ايران و به طور خاص در منطقه سيستان بسيار محدود است و به اين ترتيب اين خلأ پژوهشي، انگيزهاي جدي براي ورود به اين حوزه در من ايجاد كرد؛ چرا كه ثبت و تحليل اين ميراث نه تنها به تبيين جايگاه زنان در فرهنگ و جامعه كمك ميكند، كه به حفظ بخش مهمي از هويت فرهنگي ما منجر ميشود، به ويژه وقتي كه سخن از اقوام كهني همچون اقوام سيستان به ميان ميآيد، ضرورت پژوهشهايي از اين دست، دو چندان به نظر ميرسد. بر همين اساس، تصميم گرفتم با بهرهگيري از منابع كتابخانهاي و مصاحبههاي ميداني، اين حوزه را با دقت و عمق بيشتري مورد مطالعه قرار بدهم.»
از ديدگاه او، موسيقي بومي صرفا يك قالب هنري نيست، بلكه رسانهاي قدرتمند براي انتقال تاريخ، فرهنگ، احساسات و عواطف يك قوم به ديگر جوامع است كه همانند پلي ميان نسلها و حتي ميان ملتها عمل ميكند و در معرفي فرهنگ، گسترش تعاملات و حتي توسعه گردشگري ميتواند نقشي موثر داشته باشد. «بسياري از پژوهشهاي پيشين اصلا به اين موضوع نپرداختهاند و به نظر ميرسد منطقه سيستان به عنوان يكي از مناطق كهن ايران با ويژگيهاي فرهنگي منحصر به فرد متاسفانه به ندرت مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است و حين پژوهشها مشخص شد كه در اكثر پژوهشهايي كه تا به امروز در اين زمينه انجام شده دو قوم سيستان و بلوچستان به خاطر مرزهاي جغرافيايي با هم يكي درنظر گرفته شدهاند. اگرچه همجواري جغرافيايي سيستان و بلوچستان سبب پيوندهاي فرهنگي و تاريخي زيادي شده، اما تفاوتهايشان در آداب، رسوم، باورها و حتي موسيقي، تصويري متنوع و ارزشمند از فرهنگ بومي را نشان ميدهد. به علاوه مهاجرتهايي كه به خاطر خشكساليهاي اخير در منطقه سيستان اتفاق افتاده كمي دسترسي به اين اقوام و پژوهش در راستاي آيينهاي قومي سيستان رو دشوار ميكند.»
دستهبندي موسيقي زنان سيستان و بلوچستان
فارغ از موسيقي سوگ، زنان در سيستان و بلوچستان در ساير زمينههاي موسيقي منطقه هم فعاليت دارند. به گفته هوشنگ جاويد، پژوهشگر موسيقي نواحي، به خوانندگان زن آيينها نازينك و به آوازهاي موسيقي وار زنان، بانگه واز ميگويند. به طور كلي موسيقي در ميان زنان بلوچ از لحاظ اجرايي به دستههاي مختلفي تقسيم ميشود از جمله سپتها كه به معناي ستايش و تمجيد كه شاخهاي از آوازهاي ستايشي ايرانانيان در ديرباز تاريخند.
وزبتها ديگر گونه موسيقي زنان بلوچ و بيشتر ترانههاي توصيفي آييني است. لالوها (لار) ترانه ستايشي نياشياند در جهت شگرگزاري از خداوند است و ليلوها: به معناي لالايي است كه ارتباط مادر و فرزند در ميان بلوچها را خلاصه ميشود. ليكوها، ترانههاي عاميانه و بداهه گونه است كه براساس ذوق و احساس در موضوعات مختلف اجرا ميشود و اين سبك از موسيقي در فرهنگ عامه بلوچستان بيشتر جنبه سرگرمي و تفريحي داشته و امروزه كمتر به آن توجه شده است. زهيروك هم به نوعي موسيقي فراق است كه در گذشته توسط زنان خوانده ميشد، ولي امروزه اين موسيقي توسط مردان با ساز اجرا ميشود. آوازهاي جمعي زنان لالوها نام دارد كه در زمينههاي گوناگوني چون حنابندان، حمام و رخت پوشي عروس و داماد اجرا ميشود. موسيقي سهت و سينگار هم توسط گروهي از زنان بلوچ و با استفاده از زيورآلات به جاي ادوات معمول موسيقي اجرا ميشده است. اين آوازها، كه شامل ترانههاي عاشقانه، حماسي و آييني هستند، نقش مهمي در حفظ و انتقال فرهنگ شفاهي اين منطقه دارند. علاوه بر جزيياتي كه درباره آواز زنان در سيستان و بلوچستان بيان شد آواهاي زنان بلوچ به هنر سوزندوزي، حصيربافي، كار با آسيب دستي، گليم و قاليبافان و به طور كلي كار آنان گره خورده است: «گل بانو نشسته در خانه/ مشغول سوزندوزي است/ هر روز سوزندوزي ميكند...»
سرزمين اسطورهها و حماسههاي پهلواني ايران
سيستان در جنوب شرقي ايران و شمال استان سيستان و بلوچستان است و شامل پنج شهر اصلي زهك، زابل، هيرمند، هامون و نيمروز ميشود كه به گفته شكوفه سادات روحاني از نظر پيشينه تاريخي، مذهب، گويش، زبان، موسيقي بومي و باورهاي آييني با اقوام بلوچ داراي تفاوتهاي اساسي است. از نظر مذهبي، اقوام بلوچ عمدتا پيرو مذهب اهل سنت هستند، در حالي كه جامعه سيستاني از پيشينه و باورهاي متفاوتي برخوردار است. سيستان، كه در متون كهن ايراني و شاهنامه با نام «زابلستان» از آن ياد شده، سرزمين اسطورهها و حماسههاي پهلواني ايران است. بخش مهمي از داستانهاي شاهنامه در اين ناحيه روايت شده و قدمت آن به دوران هخامنشيان و ساسانيان بازميگردد. پس از ورود اسلام به ايران، اين منطقه توسط مسلمانان فتح شد و نخستين حكومت ايراني مهم پس از اسلام، يعني حكومت صفاريان، در اين منطقه شكل گرفت. يعقوب ليث صفاري با بنيانگذاري اين دودمان، رونق چشمگيري در عرصه فرهنگي و اقتصادي ايران پديد آورد. در ادوار بعد، حكومتهاي سامانيان، غزنويان و سلجوقيان نيز بر اين منطقه حاكم بودند و تغييرات قابل توجهي در قلمرو و ساختار جغرافيايي سيستان ايجاد كردند. حمله مغولها ضربهاي سنگين به سيستان وارد آورد و تخريب گسترده زيرساختها، ازجمله نابودي سدها، از پيامدهاي آن بود. در دوره تيموريان و صفويان نيز تغيير مرزهاي جغرافيايي ادامه يافت. در زمان صفويان و با دخالت بريتانيا، سيستان بزرگ به دو بخش تقسيم شد: «سيستان خاص» كه جزو خاك ايران ماند و محدوده كوچكي را شامل ميشد و «سيستان خارجي» كه به افغانستان تعلق گرفت. سيستان در طول تاريخ نامهاي گوناگوني داشته است. نخستين نام شناختهشده آن «هيرمند» بوده كه در كتاب اوستا آمده است. در كتيبههاي هخامنشي از اين منطقه با نامهاي «زرنگه»، «زرنگها» و «زرنگ» ياد شده است. از قرون دوم و سوم هجري به بعد، نام «سيستان» براي اين منطقه رايج شد. اقوام سيستاني به گويش «زابلي» سخن ميگويند؛ گويشي كه يكي از هفت لهجه زبان فارسي در دوران باستان و از چهار زبان منقرض شده شاخه پارسي به شمار ميرود.
به گفته او سيستان امروزي بخشي از استان سيستان و بلوچستان است و در شماليترين نقطه اين استان، هممرز با افغانستان قرار دارد. اين منطقه از شمال با خراسان جنوبي و از جنوب با استان كرمان مرز مشترك دارد. براساس تحقيقات «رابينسون» خاورشناس بريتانيايي، اقوام سيستاني از كهنترين نژادهاي آريايي خالص هستند و از بازماندگان اقوام سكايي به شمار ميآيند و سيستان در دوران باستان يكي از مراكز مهم تمدني ايران بوده است.