از چاه فريب مذاكرات تا تصور رمانتيك جنگ
علي ودايع
وضعيت آتشبس نيمبند بين ايران و اسراييل همراه با ادامه نبرد در منطقه خاكستري يك وضعيت شكننده براي بازگشت به مدار جنگ محسوب ميشود.سناريوهاي متنوعي درباره احتمالات در آينده نزديك و آينده دور طراحي و تدوين شده است. آنچه كه از رفتار طرفين ميتوان استنباط كرد اين است كه «انگشتها همچنان روي ماشه است.» گزينه امكان از سرگيري سناريوي پينگپنگ يا حتي جنگ تن به تن لابهلاي مباحث قابل مشاهده است. بحث ديپلماسي به موازات گزينههايي كه درباره جنگ احتمالي مورد بحث قرار ميگيرد، داغ شده است. ديپلماسي ابزاري هوشمند در راستاي اعمال قدرت است كه در تاريكترين لحظات جنگها و تنشها بين قدرتهاي بزرگ و كوچك مورد توجه قرار گرفته است. نگاه داخلي در ايران به فرآيند مذاكرات، كاملا دوقطبي است. يك گروه، با استناد به تجربههاي گذشته (مانند برجام)، مذاكره را بيفايده و حتي مضر ميدانند. در مقابل، گروه ديگر، مذاكره را تنها راه براي خروج از بحرانهاي اقتصادي و سياسي ميدانند. واقعيت اين است كه هر دو ديدگاه افراطي هستند. «مذاكره يا عدم مذاكره» در فضاي پساجنگ با اسراييل يك وضعيت پارادوكسيكال با منافع و تهديدهاي متعارض است. در اين ميان، دو ديدگاه افراطي در داخل همچنان بر فضاي سياسي غلبه دارند: يكي، گروهي كه به مذاكره با امريكا به عنوان تنها راه نجات مينگرد و ديگري، گروهي كه تنها راه را در تقابل نظامي ميداند. نگاه داخلي در ايران به فرآيند مذاكرات، بهشدت دوقطبي و متأثر از تجربيات تاريخي و همچنين فضاي سياسي-ايدئولوژيك حاكم است. اين ديدگاهها بهطور كلي به دو گروه اصلي تقسيم ميشوند كه هر يك، دلايل و استدلالهاي خاص خود را دارند.
فريب مذاكره در سايه تهديد
اين كه بگوييم «ديپلماسي ميتواند مانع جنگ شود» گزينهاي است كه در عين درست بودن، غلط است. اميدواري صرف و غيرواقعبينانه به مذاكره، به ويژه در شرايط پساجنگ با اسراييل و در ميان مذاكرات احتمالي با امريكا، تهديدات جدي براي ايران ايجاد ميكند. مذاكره، ابزاري در دست قدرتهاي بزرگ براي پيشبرد منافع ملي خود است. امريكا در اين شرايط، نه به دنبال منافع ايران، بلكه به دنبال كنترل و مهار قدرت منطقهاي است. اميد واهي به مذاكره ميتواند منجر به امتيازدهيهاي يكطرفه، تضعيف قدرت بازدارندگي و افزايش فشارها از سوي امريكا شود. به عبارت ديگر، مذاكره بدون پشتوانه قدرت، به جاي اينكه فرصت باشد، به يك تهديد تبديل ميشود.
در فرآيند مذاكرات ديپلماتيك، قدرت چانهزني در ميز مذاكره، مهمترين عامل براي كسب امتياز است. اميدواري افراطي به مذاكره، به اين معني است كه يك طرف، مذاكره را به عنوان يك هدف فينفسه ميبيند و نه ابزاري براي تأمين منافع خود. اين رويكرد، به طرف مقابل (در اين مورد امريكا) اين پيام را ميرساند كه شما به هر قيمتي به دنبال توافق هستيد. نتيجه اين امر، تضعيف موقعيت ايران در مذاكرات و در نهايت، امتيازدهيهاي يكطرفه است. واقعيت غيرقابل كتمان فرآيندهاي روابط بينالملل بر اين اصل استوار است كه دولتها در نظام بينالملل بر اساس منافع ملي خود عمل ميكنند. بنابراين، انتظار اينكه مذاكرهكنندگان امريكايي به دنبال يك راهحل «منصفانه» باشند، يك تصور غيرواقعي و خطرناك است. در عين حال، مذاكره بدون پشتوانه قدرت، ميتواند منجر به تسليم در برابر فشارهاي طرف مقابل شود. به عنوان مثال، اگر در مذاكرات، ايران از توانمنديهاي دفاعي و هستهاي خود به صورت يكطرفه عقبنشيني كند، در مقابل، ممكن است تعهدات طرف مقابل اجرا نشود و ايران در نهايت از نظر امنيتي در موقعيت ضعيفتري قرار گيرد. اين امر ميتواند قدرت بازدارندگي كشور را كه از اصليترين ابزارهاي بقا در نگاه رئاليستي است، تضعيف كند. در شرايط حساس كنوني كه ايران در يك فضاي پساجنگ با اسراييل قرار دارد، اميدواري صرف به مذاكره ميتواند باعث غفلت از راهبردهاي جايگزين شود. در چنين فضايي، لازم است ايران بهطور همزمان، هم توانمنديهاي دفاعي خود را تقويت كند و هم از ديپلماسي براي مديريت تنش استفاده كند. تمركز مطلق بر مذاكره، ميتواند ايران را در برابر حملات احتمالي آسيبپذير كند و به طرف مقابل اين فرصت را بدهد كه با استفاده از ابزار نظامي، امتيازات بيشتري در مذاكره بگيرد.
جنگ ديپلماتيك براي بقا در روابط بينالملل
نگاه واقعبينانه به هيچ عنوان نميتواند نافي اهميت جنگ ديپلماتيك باشد. جدال ديپلماتها ارزشي همرديف نبرد ميدان دارد. جنگ ديپلماتيك فرآيندي است كه در آن كشورها از ابزارهاي ديپلماتيك (مذاكره، تحريم، ائتلافسازي، پروپاگاندا) براي تضعيف حريف و تقويت موقعيت خود استفاده ميكنند. در اين فرآيند، مذاكره تنها يكي از ابزارهاست و نه هدف نهايي. اهميت جنگ ديپلماتيك در اين است كه به كشورها اجازه ميدهد بدون درگير شدن در جنگ نظامي پرهزينه، به اهداف خود برسند. از اين رو، يك دولت رئاليست، همواره به دنبال تقويت قدرت چانهزني خود در اين جنگ است تا بتواند در ميز مذاكره، امتيازات بيشتري به دست آورد. جنگ ديپلماتيك فرآيندي است كه در آن كشورها از ابزارهاي ديپلماتيك براي تضعيف موقعيت حريف و تقويت جايگاه خود استفاده ميكنند، بدون اينكه به درگيري نظامي مستقيم روي بياورند. اين فرآيند در چارچوب فكري رئاليسم، يك ميدان نبرد غيرنظامي است كه در آن قدرت چانهزني حرف اول را ميزند.
مذاكره به معني تسليم و پذيرش خواستههاي طرف مقابل نيست، بلكه يك نبرد هوشمندانه براي كسب امتياز است. هر طرف تلاش ميكند با استفاده از تهديد، ترغيب يا تطميع طرف مقابل، منافع خود را به حداكثر برساند.در نبرد ديپلماتيك صرفا دستگاه سياست خارجي مسوول نيست؛ يعني يك فرآيند حاكميتي با حضور اركان مختلف در اعمال رويكردها به دنبال رسيدن به يك نقطه مطلوب است.
جنگ 12روزه با اسراييل نشان داد كه استفاده از رسانهها و ابزارهاي اطلاعاتي براي تخريب وجهه حريف در افكار عمومي جهان و تضعيف روحيه داخلي آن، بخش مهمي از جنگ ديپلماتيك است. اين كار با هدف افزايش فشار اجتماعي و سياسي بر دولت حريف صورت ميگيرد. در عين حال نبايد ناديده بگيريم كه اعمال تحريمهاي اقتصادي، مالي و تجاري يكي از مهمترين ابزارهاي جنگ ديپلماتيك است. هدف از تحريم، وارد كردن فشار به كشور هدف براي تغيير سياستهاي آن است. اين كار بدون درگيري نظامي و با هزينه كمتر، يك اهرم فشار قوي ايجاد ميكند.
رژيم صهيونيستي ظرف حداقل 2 دهه اخير بخش بزرگي از راهبردهاي ديپلماتيك خود را معطوف به ائتلافسازي كرده است. كشورها با ايجاد ائتلافهاي منطقهاي يا بينالمللي، قدرت خود را در برابر حريف افزايش ميدهند. اين ائتلافها ميتوانند نظامي، اقتصادي يا سياسي باشند. ديپلماسي همسايگي، گسترش تراكنشهاي ديپلماتيك، حضور در مجامع بينالمللي و در نهايت حضور در ائتلافهاي ساختارشكن شرقي همانند سازمان همكاريهاي شانگهاي يا بريكس اقدامات متناسب تهران بوده است.در كل فرآيندي كه ترسيم شد؛ پروپاگاندا و جنگ رواني در قلب رسانهها يك وضعيت پيچيده است.
روياسازي از جنگ
منتقدان فرآيند مذاكرات معتقدند كه تهاجم اسراييل نشان داد كه به طرف مقابل نميتوان اعتماد كرد. اين گروه بهشدت نافي اهميت جنگ ديپلماتيك هستند اما نكته اينجاست كه گذاره ترك مذاكرات و حضور در مجامع بينالمللي هم نوعي بازي در زمين دشمن است. انزواي سياست خارجي ايران و ترك نبرد ديپلماتيك منجر به تبعات ناخوشايندي ميشود كه منتقدان افراطي به آن توجه نميكنند. گرفتاري ايران در انزواي مطلق يك وضعيت تهديدآميز است كه براي حملات احتمالي دشمن ايجاد مشروعيت در عرف بينالملل ميكند. اسراييليها در ميان حملات ديپلماتيك و فشار سخت در منطقه خاكستري دنبال ايجاد ائتلاف تهاجمي براي فشار به تهران هستند. تهديد فوري اين است كه ائتلافسازيهاي جديد ميتواند منجر به فعالسازي مكانيسم «اسنپبك » (بازگشت تحريمهاي سازمان ملل) و افزايش فشار سياسي بر ايران شود. درباره مكانيسم ماشه نبايد بزرگنمايي كرد اما نبايد آن را هم ناديده گرفت. ماشه نتيجه وضعيتي است كه ساختار نظام بينالملل را كاغذپاره ميخواند و فضاي تنفس براي دشمنان ايران ايجاد كرد.
در جنگ ديپلماتيك اگر طرف مقابل احساس كند موازنه قدرت را تصاحب كرده است؛ در ميدان نيز با جسارت بيشتري اقدام به رفتارهاي تخاصمآميز و تهاجمي ميكند. اين درست است كه ساختار بهشدت آنارشيك روابط بينالملل و عرف حقوقي جامعه جهاني بهشدت تضعيف شده است اما نميتوان واقعيتهاي آن را ناديده گرفت. در حالي كه مذاكره با دست پر ميتواند فرصتهاي زيادي براي ايران ايجاد كند، امتناع از آن به معناي از دست دادن هرگونه تأثيرگذاري بر تصميمات بينالمللي است. در اين شرايط، ايران به جاي اينكه يك بازيگر فعال باشد، به يك بازيگر منفعل تبديل ميشود كه مجبور به پذيرش تصميمات ديگران است.
اروپاييها با اينكه در گذشته تلاشهايي براي حفظ برجام انجام داده بودند، اما در عمل نتوانستهاند در برابر فشار امريكا مقاومت كنند. با اين حال، در صورت شكست كامل مذاكرات، اروپا نيز ممكن است با امريكا همراه شده و تحريمها را تشديد كند. فراموش نكنيم كه اروپا كاتاليزور پرونده اتمي ايران روي ميز واشنگتن است. در قلب وضعيتي كه ترسيم شد؛ در غياب كانالهاي ديپلماتيك، سوءتفاهمها و بحرانها ميتوانند به سرعت به درگيريهاي نظامي تبديل شوند. اسراييل در اين وضعيت با بازي پروپاگانداي رسانهاي به دنبال ايجاد مشروعيت تهاجم عليه ايران حركت خواهد كرد.
لزوم واقع گرايي در ميدان و ديپلماسي
از چاه فريب مذاكرات تا تصور رمانتيك جنگ شايد فاصله ادبياتي زياد باشد اما در حقيقت دو روي يك سكه هستند كه واقعيتهاي ميدان و ديپلماسي را ناديده ميگيرد. نكته جالب توجه اينجاست كه هر دو اردوگاه واقعيتهاي موجود را يا ناديده ميگيرند يا قرائتهاي كاريكاتوري ارايه ميدهند. براي رسيدن به يك چارچوب رفتاري منسجم اول بايد بدانيم كه در جريان تهاجم اسراييل در آستانه دور ششم مذاكرات ايران و عمان چه اتفاقاتي رخ داده است تا به پاسخ دقيقتر برسيم. تهاجم اسراييل به ايران و فرآيند مذاكرات با واشنگتن يا حتي هدف قرار گرفتن تاسيسات اتمي توسط امريكا، بخشي از يك بازي بزرگتر براي تثبيت موازنه قدرت منطقهاي است. در اين بازي، هر بازيگر (دولت) بر اساس منافع ملي خود و به دنبال افزايش قدرت و امنيت خود عمل ميكند.
امريكا ميخواهد در ناآرامي ساختار نظام بينالملل، همچنان قدرت هژمون باقي بماند. اسراييل هم گمان ميكند كه هرگز فرصتي براي تضمين امنيت سرزمين اشغالي به چنگ نخواهد آورد. نكته اينجاست كه اگرچه ضربات تاكتيكي وارد شد اما تقابلهاي ژئوپوليتيكي فعلا استراتژيك نيست. اينكه امريكا همچنان به دنبال توسعه تنش است يا به سمت كنترل آن حركت ميكند، به محاسبات قدرت بستگي دارد. به نظر ميرسد امريكا در حال حاضر به سمت كنترل تنش حركت ميكند تا بتواند تمركز خود را بر رقابت با چين و روسيه بگذارد. اما اين به معناي كنار گذاشتن گزينه نظامي نيست، بلكه به معناي استفاده از آن به عنوان يك ابزار بازدارنده در كنار مذاكره است.
حضور علي لاريجاني در شوراي عالي امنيت ملي ايران در ظاهر نشاندهنده يك تغيير تاكتيكي است اما در عمل ميتواند منجر به تغيير ساختاري در فرآيند مذاكرات هستهاي با غرب شود. انتصاب اين چهره پراگماتيست نشاندهنده اين است كه ايران به دنبال اتخاذ يك رويكرد عملگرايانهتر در تقابل با غرب است. نوع واكنشها در طرف مقابل نشاندهنده ترديد امريكا، خوشبيني اروپا و خشم اسراييل است. بررسي رسانههاي اسراييلي نشان ميدهد كه آنها از ديپلماسي هوشمندانه و موثر ايران هراس دارند. اسراييل ترجيح ميدهد كه ايران در انزواي كامل قرار داشته باشد و هرگونه تحرك ديپلماتيك كه به خروج ايران از اين انزوا منجر شود را تهديد ميداند. در كل فرآيندي كه ترسيم شد؛ مذاكره و تهاجم، دو روي يك سكه در بازي قدرت هستند و هر دو ابزارهايي براي پيشبرد منافع ملي بازيگران محسوب ميشوند. نكته اينجاست كه از تهران بايد يك سيگنال واضح و مشخص درباره ديپلماسي از موضع قدرت براي جهان مخابره شود. توجه همزمان به جنگ و صلح ذيل دكترين بالانس، بزرگترين فرصت را براي ايران فراهم ميكند. اين رويكرد، همان چيزي است كه ديپلماسي از موضع قدرت را تامين ميكند. با اين رويكرد، ايران ميتواند هم قدرت نظامي خود را براي بازدارندگي تقويت كند و هم از ابزارهاي ديپلماتيك براي تأمين منافع ملي خود بهره ببرد. اين همان چيزي است كه يك سياست خارجي واقعگرايانه و هوشمندانه را شكل ميدهد.
كارشناس روابط بينالملل