ماه ايران در خسوف
علي آهنگر
يكشنبه شب ۱۶ شهريور ۱۴۰۴ قرص كامل ماه گرفته شد. قديميان باور داشتند زحل كه نحس اكبر است چهره ماه را پوشانده است. در فرهنگهاي عاميانه ميگفتند ماه را «زحيل» گرفته است كه همان اشاره به زحل بود. ماه، همواره در آسمان فرهنگ ايرانيان از شعر شاعران گرفته تا قصههاي عاميانه روستايي، جايگاهي ويژه داشت. ماه روشنايي شب است، نشاني از زيبايي، آرامش و هدايت. اما همان ماه گاهي در خسوف فرو ميرود، سايهاي سنگين بر چهرهاش ميافتد و جهانيان او را نه درخشندگي كه سرخفام و مبهم ميبينند. اگر به ژئوپليتيك امروز ايران بنگريم، اين استعاره معنايي عميق پيدا ميكند: ايران، ماهي است كه در خسوف فرو رفته است. در جغرافياي سياسي جهان، ايران هميشه نقشي تعيينكننده داشت. موقعيت جغرافيايي، شاهراههاي تجاري، منابع عظيم انرژي و گذرگاههاي حياتي ميان شرق و غرب آن را به بازيگري يگانه بدل كرده بود، بهويژه در عصر انرژي نفت و گاز، ايران همان نوري بود كه مانند ماه بر تاريكيهاي جهان ميتابيد. حالا اما درست همانند خسوف، سايهاي بر چهره اين ماه افتاده است. اين سايه، لايهلايه است. لايه نخست، سايه تحريمها و فشارهاي بينالمللي است كه مسير تعامل طبيعي ايران با جهان را مسدود كرده است. لايهاي ديگر، سايهافكنيهاي داخلي است؛ بياعتمادي، ناهمگرايي و كشاكشهاي سياسي دروني كه مانع از بهرهبرداري از فرصتهاي ژئوپليتيك ميشود. جنگ نيز سايه ديگري است كه بر اين چهره افتاده است. نتيجه آن است كه (ماه ايران) در چشم جهانيان ديگر درخشنده نيست كه گرفته و سرخفام ديده ميشود. همانگونه كه در خسوف، نور خورشيد از خلال جو زمين بازتاب مييابد و ماه را خونين مينماياند، ايران نيز در رسانهها و نگاه جهاني، بيشتر با چهرهاي بحراني و پرخون ديده ميشود تا با جلوههاي تمدني و توانمنديهاي واقعياش. اما همانطور كه خسوف پديدهاي دايمي نيست، ژئوپليتيك ايران هم محكوم به ماندن هميشگي در اين سايههاي زحلگونه كه نحس اكبر دانسته ميشوند، نيست .
تاريخ نشان داده است كه سايهها گذرا هستند، خسوف ميگذرد و چهره ماه شفافتر، سفيدتر، نورانيتر و صيقليافتهتر از پيش از ( زحيلگرفتگي) نمايان ميشود. به فرهنگ عاميانه ايراني اگر توجه كنيم، زدودن زحيل از چهره ماه اما به فعاليت ما زمينيان وابسته است. در قديم وقتي ماه را زحيل ميگرفت، مردمان بيكار نمينشستند؛ بر حلب ميكوفتند، آوازهاي حزين سر ميدادند تا زحل بهراسد و نحسي خود را از چهره ماه بردارد.
ايران بارها و در طول سدهها از دل بحرانها برآمده و دوباره درخشيده است. پرسش اصلي اين است: آيا ايران امروز ميخواهد و ميتواند دوباره نور خود را بازيابد؟
براي اين كار، ايران نيازمند دو انتخاب راهبردي است: نخست، انتخابي در سياست خارجي؛ حركت از مسير تقابل دايمي به سمت تعامل هوشمندانه. اين تعامل هرگز به معناي تسليم يا چشمپوشي از منافع نيست، بلكه به معناي بازيگري فعال و خلاق در نظام بينالملل است. درست همانطور كه كشورهايي چون تركيه يا هند توانستهاند از ميان قدرتهاي بزرگ راه خود را بيابند، ايران نيز ميتواند به جاي تكيه صرف بر يك راهبرد بيرون از نتيجه، راهبردهاي هوشمندانه ديگري در روابطش با جهان تعريف كند.
زدودن خسوف خونبار از چهره ژئوپليتيك ايران به تغيير راهبرد، به از خود گذشتگي، شايد به نوعي ايثار نيازمند است. مگر جز آن بود كه رزمندهاي با ايثار جان، خود را بر ميدان مين ميافكند تا ديگر همرزمان عبور كنند و در پشت ميدان مين زمينگير نشوند؟ مردان ديپلماسي و سياست نيز امروز به چنين ايثارهايي بايد تن بسپارند. ديدار در نيويورك يا ديدار در تهران همان ميدان ميني است كه مرد سياست، امروز بايد جان سياسي خود را به آن بسپارد. خسوف امريكا بر چهره ماه ايران جز از مسير يك ايثار زدوده نخواهد شد و آن ايثار يك ديدار است: يا در نيويورك، يا در تهران.
دوم، انتخابي در سياست داخلي: تقويت اعتماد ملي، بازسازي اقتصاد و ايجاد شفافيت است. بدون اين پايه دروني، هيچ سياست خارجي پايداري شكل نخواهد گرفت. ايران زماني ميتواند بدرخشد كه زخمهاي درونياش التيام يابد و ظرفيتهاي اقتصادي و اجتماعياش فعال شوند.
ويژگي ديگر خسوف اين است كه هنگام وقوع، همه نگاهها به ماه دوخته ميشود. ايران نيز اكنون در كانون توجه جهاني است. چه در بحران انرژي اروپا، چه در مسيرهاي ترانزيتي چين، چه در كشاكشهاي امريكا با خاورميانه. اين توجه، فرصتي است كه اگر درست مديريت شود، ميتواند آغاز روشنايي تازهاي باشد.
از اين رو، «ماه ايران در خسوف» تنها يك تصوير از خاموشي نيست، بلكه هشداري است درباره طولاني شدن سايهها و همزمان اميدواري و تدبير براي پايان آن. سايهها گذرا هستند، اما اگر دراز شوند، نسلها را در تاريكي فرو ميبرند. تصميم امروز ايران ميتواند تعيين كند كه اين خسوف، يك گرفتگي كوتاهمدت باشد يا به رويت نسلي طولاني بدل شود. سرنوشت ايران، همچون ماه، ميان سايه و نور در نوسان است. انتخاب با ماست كه اين خسوف را كوتاه كنيم و روشنايي را دوباره به آسمان ژئوپليتيك ايران بازگردانيم.