• 1404 شنبه 22 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6136 -
  • 1404 شنبه 22 شهريور

به مناسبت روز ملي سينما

مهردادحجتي

سال ۱۳۶۵، هنگامي كه داريوش مهرجويي پس از چندسال دوري و غربت‌نشيني به كشور بازگشت، «اجاره نشين‌ها » را ساخت. فيلم، با همه آثار پيشين او فرق داشت. اصلا كمدي بود. عبوس و جدي نبود. با نشاط و سرزنده بود. گيشه‌پسند هم بود. منتقدان هم دوستش داشتند. همه‌چيز خوب بود. جنگ در سر‌حدّات ِ غربي همچنان ادامه داشت. تهران هم قدري متفاوت از شهرهاي مرزي، زندگاني خاص خود را داشت و وضع تا حدودي البته با روزهاي نخست جنگ تفاوت داشت. با اين حال براي كساني همچون محسن مخملباف، اوضاع پايتخت هنوز مساله داشت. فيلم اجاره‌نشين‌ها آشكارا مسائل روز جامعه را - نظير گراني مسكن و اجاره‌نشيني و مافياي ساخت و ساز مسكن و دلال بازي و ... - با طنز به رخ كشيده بود و به شكلي تصويري ديگر از پايتخت آن روزگار را به دست داده بود. البته كه همه پايتخت اينگونه نبود. در محله‌هاي ديگر - خصوصا جنوب شهر، وضعيت به گونه‌اي ديگر بود. كوچه‌هايي كه حجله‌هايي براي شهدايشان بر‌پا كرده بودند و خانواده‌هايي كه هنوز عزادار فرزندان‌شان بودند. اما واقعيت اين است، جامعه نياز به نشاط هم داشت. عزاداري و ماتم مي‌توانست جامعه را يكسر، افسرده كند. وضعيتي كه براي حاكميت هم مطلوب نبود. حكومت نياز به آرامش داشت. التهاب مدام، در سال‌هاي دهه ۶۰، حكومت نوتأسيس را بسيار خسته كرده بود. موج ترورها به حكومت بسيار ضربه زده بود. هر‌چند همبستگي ميان مردم با حكومت چندان آسيب نديده بود اما، موج ترورها، بسياري از چهره‌هاي موثر در حاكميت را از بين برده بود و پشتوانه فكري حكومت را در همان سال‌هاي ابتدايي بسيار كاسته بود.
در چنين موقعيتي، در حالي كه حكومت نو‌پا، خود درصدد برخي از آزمون و خطاها براي راهبري جامعه در همه ابعاد بود، گروهي از هنرمندان مسلمان انقلابي هم در مكاني به‌نام «حوزه انديشه و هنر اسلامي » - زير پل حافظ - گرد آمده بودند تا هنري در تراز انقلاب پديد آورند. يكي از تاثيرگذارترين و فعال‌ترين چهره‌ها در آن ميان، جواني به‌نام محسن مخملباف بود. كسي كه سابقه فعاليت‌هاي چريكي در سال‌هاي پيش از انقلاب داشت. در ۱۵ سالگي با چاقو براي خلع سلاح به يك پاسبان حمله كرده بود و از ناحيه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و دستگير و زنداني شده بود. در زندان هم با چهره‌هايي مذهبي و انقلابي آشنا شده بود كه دست بر قضا همان‌ها بعدها در شمار موسسان حكومت انقلابي در آمده بودند. افرادي همچون بهزاد نبوي و محمدعلي رجايي، كه هر دو پس از انقلاب به همراه تعدادي ديگر، سازمان مجاهدين انقلاب را بنيان گذاشتند و مدتي بعد هم به دولت انقلاب راه يافتند. محمدعلي رجايي نخست وزير و سپس رييس‌جمهور شد و بهزاد نبوي معاون نخست‌وزير و مشاور رييس‌جمهور. حالا مخملباف، يكي از تأثيرگذارترين چهره‌هاي انقلابي در عرصه هنر انقلاب شده بود. نمايشنامه و فيلمنامه و داستان مي‌نوشت. فيلم مي‌ساخت و در فرصت مناسب به مسوولان نامه مي‌نوشت. از جمله نامه‌اي كه در واكنش به فيلم تازه مهرجويي - اجاره نشين‌ها - نوشت. او در ۲۲‌بهمن ۱۳۶۵ به محمدبهشتي، مديرعامل بنياد سينمايي فارابي نوشت: 
«برادر بهشتي، سلام. خسته نباشيد. انصاف حكم مي‌كند كه تلاش شما را در جهت رشد كمي سينما بستايم. اجركم علي‌الله؛ اما وجود فيلم‌هايي چون اجاره‌نشين‌ها را به چه حسابي بگذارم. بي‌دقتي شما؟، بي‌اعتقادي شما؟، در صورت آخر اعتماد پاك مهندس [ميرحسين]موسوي را به شما نمي‌توانم نديده بگيرم. برادر عزيز، از شما خيلي خوبي مي‌گويند. خيلي‌ها مي‌گويند دو سه سال پيش در محضر مهندس [ميرحسين موسوي] مرا امر به ثواب كرديد، يادتان هست؟ پس من باب ثواب مي‌گويم؛ حاجي واشنگتن را كه گردن نگرفتيد، اجاره‌نشين‌ها به گردن چه كسي است؟ اگر فيلم را نديده‌ايد، ببينيد. اگر ديده‌ايد يك بار ديگر ببينيد. شما را به همان حضرت اباالفضل، تكليف كسي چون من با شما چيست؟ ارج‌گذاري‌تان به جنگ را باور كنم يا اغماض‌تان را در مورد امثال اجاره‌نشين‌ها، اميدوارم كه همچنان ما را متحجر ندانيد كه مثلا به هنر تبليغاتي و سفارشي معتقديم يا با انتقاد مخالفيم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام يا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهين مي‌شود اگر بگويم فيلم ديدن بلد نيستيد. مي‌توانيد بنشينيد با هم اجاره‌نشين‌ها را ببينيم. مِن باب ثواب گفتم، گناه كه نكرده‌ام؟ واقع قضيه اين است كه دو ساعت پيش كه فيلم را ديدم حاضر بودم به خودم نارنجك ببندم و مهرجويي را بغل كنم و با هم به آن دنيا برويم. اما يك ربع پيش كه با قرآن استخاره كردم خوب آمد كه به شما بگويم و نه به كس ديگر. اداي وظيفه كردم؛ ثواب يا گناه؛ آخرت خودتان را به دنياي ديگران نفروشيد.»
آن روزها، هنوز مخلمباف متحول نشده بود. اوركت امريكايي مي‌پوشيد.
موتورسيكلت هوندا‌۱۲۵ سوار مي‌شد. تسبيح مي‌چرخاند. هنرمندان جوان حوزه انديشه و هنر را مدام امر و نهي مي‌كرد. چهارچشمي اوضاع فرهنگي كشور را نظارت مي‌كرد. در برخي جلسات با مسوولان مشاركت مي‌كرد. از اعمال و افكار دولتمردان به‌شدت دفاع مي‌كرد و با بسياري از هنرمندان پيش از انقلاب مخالفت مي‌كرد. او اساسا معتقد به تأسيس نهادهايي تازه براي تربيت نسل تازه هنرمندان براي ترويج انقلاب بود. او به هيچيك از هنرمندان پيش از خود هيچ اعتقادي نداشت. به همين خاطر هم در چند فيلم نخست‌اش، از هيچيك از عوامل پيشين سينما - اعم از هنري و فني - استفاده نكرده بود! همه عوامل را از ميان افراد كاملا بي‌تجربه انتخاب كرده بود و نخستين فيلمش - توبه نصوح - را ساخته بود. با بازيگري فرج‌الله سلحشور و محمدكاسبي و گروهي از بازيگران مسلماني كه بعدها چهره هم شدند. مخملباف مساله‌اش «تبديل كردن سينما، به وسيله‌اي براي تبليغ انقلاب و ترويج افكار اسلامي » بود. به همين خاطر در چهار فيلم نخست‌اش، يكراست سراغ چنين مضاميني رفته بود. در توبه نصوح، مساله دست شستن از گناه و توبه مطرح شده بود و در استعاذه مساله آخرت مطرح شده بود و در دو چشم بي‌سو پا را قدري فراتر گذاشته بود به نقد افكار چپ هم پرداخته بود، هر چند موضوع معجزه و ايمان را هم مطرح كرده بود. در بايكوت اما تمركزش را روي نقد انديشه‌هاي چريكي چپ گذاشته بود و موضوع را از زاويه‌اي كاملا ايدئولوژيك و تقابلي ديده بود. مخملباف مدعي سينمايي در تراز انقلاب بود. او البته از سوي مراكز قدرت و‌ نهادهاي حكومتي حمايت مي‌شد. به همين خاطر هنگامي كه عروسي خوبان و دستفروش را ساخت چندان مورد پرسش قرار نگرفت. فيلم‌هاي او - پس از قهر چندساله از جشنواره فيلم فجر - در آن جشنواره نمايش داده شد و جوايزي هم براي نخستين‌بار كسب كرد. اين در شرايطي بود كه حوزه انديشه و هنر دستخوش مشكلاتي در درون شده بود و گروهي به سركردگي مخملباف روبه‌روي محمدعلي زم قد علم كرده بود و آماده خروج از آنجا شده بود. مدتي بود كه حوزه انديشه و هنر، استقلال خود را از دست داده بود و زير پوشش سازمان تبليغات اسلامي به سرپرستي احمدجنتي رفته بود. احمدجنتي هم محمدعلي زم را مامور رسيدگي به آنجا كرده بود و رفته رفته سطح نظارت و دخالت خود را گسترش داده بود تا جايي كه همه هنرمندان شاغل در آنجا را وادار به زدن كارت ورود ‌و خروج و ارايه بيلان كار كرده بود! داستان‌نويس، در طول هفته بايد داستان تازه مي‌نوشت. شاعر بايد شعر تازه مي‌گفت. نقاش بايد تابلوي تازه مي‌كشيد و ... ! وضعيتي پادگاني كه چندان مطلوب به نظر نمي‌رسيد. چيزي شبيه پادگان براي هنرمندان! هنرمندان معترض بيانيه دادند و از آنجا خارج شدند. محمدعلي زم، پيش از خروج آن گروه - براي منصرف كردن‌شان - شبانه اطلاعيه‌اي به در و ديوار چسباند و به هنرمندان علاقه‌مند به ادامه كار در حوزه، وعده يك ماشين «رنو پنج » داد ! چند نفري ماندند! اما بقيه رفتند. از جمله قيصر امين‌پور، سيد حسن حسيني و محسن مخملباف. حوزه انديشه و هنر، دو پاره شد. پاره‌اي كه حالا كوچ كرده بود و لقب ياغي گرفته بود و گروهي كه مانده بود و لقب «هنرمند پرسنلي » گرفته بود (لقبي كه يوسفعلي ميرشكاك مدتي قبل از آن اتفاق، در مقاله‌اي به آن هنرمندان اطلاق كرده بود. مقاله در روزنامه كيهان چاپ شده بود و تيترش به صفحه اول هم آمده بود) .
مخملباف اما ديگر آن مخملباف سابق نبود. او به سرعت بيش از ديگر هنرمندان انقلاب، تغيير كرده بود. چنان‌كه در آثار بعديش جسارت را باز هم بيشتر كرده بود و فيلم‌هاي با مضاميني بحث برانگيز ساخته بود. «شب‌هاي زاينده‌رود » و «نوبت عاشقي »، هر دو توقيف شدند. مخملباف رنجيد. اين‌بار موضع او نسبت به سينما و انقلاب كاملا تغيير كرده بود. اما او در فيلم آشتي‌جويانه «ناصرالدين شاه آكتور‌سينما » از همه سينما، به شكلي عذرخواهي و دلجويي كرده بود و از سر تواضع با اهالي سينما حرف زده بود. پس چرا مورد بخشش و نرمش قرار نگرفته بود؟ او در پروژه‌هاي بعدي، سراغ مضامين تجريدي هم - نظير سلام سينما - رفته بود و با نگاهي غير داستاني موضوعي كاملا تجربي را طرح كرده بود. بعد هم شاعرانگي‌اش گل كرده بود و اين‌بار سراغ «گبه»رفته بود تا با قاب‌بندي‌هايي جذاب موضوعي از جنس فرهنگ را مطرح كند. او به آشتي سينمايي با فيلمسازان رنجيده از خود هم فكر كرد. پروژه «قصه‌هاي كيش » را با شش فيلمساز تهيه كرد. البته با حمايت مالي سازمان سياحتي كيش. بهرام بيضايي، ناصر تقوايي، داريوش مهرجويي، رخشان بني اعتماد و خودش در آن پروژه فيلم ساختند. يك مجموعه اپيزوديك درباره جزيره كيش. 
در ظاهر همه‌چيز به خوبي پيش مي‌رفت تا اينكه او از كشور رفت! مدتي افغانستان، مدتي تاجيكستان، بعد هم فرانسه و حالا هم انگلستان! او بعدها منتقد سرسخت حكومت شد. دورا‌دور بيانيه صادر كرد.
باز هم نامه‌نگاري كرد. در برنامه‌هاي متعدد تلويزيوني خارج از كشور حضور پيدا كرد. در وقايع انتخابات رياست‌جمهوري ۸۸ از ميرحسين موسوي حمايت كرد. دختر كوچكش، حنا، از رخدادهاي ۸۸، مستند تهيه كرد. خودش در شبكه خبري بي‌بي‌سي حرف‌هاي سياسي زد، اما هرگز از براندازي حمايت نكرد. چنان‌كه روبه‌روي مدافعان براندازي و طرفداران رضا پهلوي عليه آنها صف‌آرايي كرد. با همه اين فراز و فرود‌ها، اما سينما در تمامي اين سال‌ها، در ايران راه خود را رفت. چه با مخملباف يا بي‌مخملباف. مهرجويي اما با بازگشت به ميهن و شروع دوباره‌اش با «اجاره نشين‌ها » به سينما جان تازه داد. علاوه بر رونق دادن به گيشه، ميان سينماروها، شادابي تازه ايجاد كرد. او تصميم به احياي سينما‌ي موج نو گرفته بود. اما نه از جنس «گاو » يا «پستچي »، كه از جنس «هامون » و «بانو » و «سارا » و «پري ». سينماي ايران نشان داد، كه با تكيه به نوعي عقلانيت و خرد مي‌تواند راه خود را از ميان همه سنگلاخ‌ها بيابد و پيش برود. چنان‌كه تا امروز آمده است. نسل امروز سينماي ايران - نظير اُكتاي براهني با فيلم تازه‌اش پيرپسر - مديون تلاش‌هاي بزرگاني همچون مهرجويي‌اند. همان نسلي كه بيش از نيم قرن پيش، «موج نوي سينماي ايران » را به راه انداخت و با تحمل بسياري از مرارت‌ها، چراغ انديشه را در سينما روشن نگاه داشت.
سينما بيش از آنكه به پول و قدرت نياز داشته باشد به انديشه و خرد نياز دارد. به كساني كه مشعلي برافروزند و راهي براي برون رفت از هر سنگلاخي بيابند. 
تقديم به همه كساني كه اين مشعل را در طول ساليان - از حاجي آقا آكتور سينما - تا به امروز روشن نگاه داشته‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
دو چهره از توافق آژانس بازگشت به مسير ديپلماسي «جنگل قرن‌آباد» گلستان قرباني كوره‌هاي غيرمجاز زغال گروسي و دنياي موازي سوپرانقلابي‌ها پايتخت‌هاي خليج فارس در شوك مناقشه شركت در اسكار نفس‌هاي سنگين ماهشهر پايان تلخ «ثريا» در شعله‌هاي آتش بچه‌ها هشتاد ميليون قلب با شما است گم‌گشت راهِ مقصود شيخ هميشه خندان دفتر امام عفو نبايد خود را نقض ‌كند مذاكره قاهره و سازوكارهاي عبور از اسنپ بك به سگ مي‌گويد بگير به گرگ مي‌گويد بدو! به مناسبت روز ملي سينما مسووليت مدني ناشي از فعاليت پلتفرم‌هاي آنلاين تعليق حكمراني در ستيز تمدن‌ها سريال عمليات مهندسي، دهه‌اي پر از نفوذ و خيانت بازنگري استانداردهاي حجاب بازانديشي در روابط ايران و تركيه قرعه‌اي به نام مظفرالدين‌شاه گم‌گشت راهِ مقصود شيخ هميشه خندان دفتر امام به سگ مي‌گويد بگير به گرگ مي‌گويد بدو! مسووليت مدني ناشي از فعاليت پلتفرم‌هاي آنلاين تعليق حكمراني در ستيز تمدن‌ها
کارتون
کارتون