• 1404 شنبه 22 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6136 -
  • 1404 شنبه 22 شهريور

قرعه‌اي به نام مظفرالدين‌شاه

مرتضي ميرحسيني

تپانچه‌اش گير كرد. شليك نكرد. تصميم به كشتن مظفرالدين‌شاه داشت. نتوانست. بعدها قصه‌هايي درباره نقش همراهان شاه در نجات جان او گفتند و صحنه ترور را متفاوت با چيزي كه واقعا بود روايت كردند. اما آن ماجرا قهرماني نداشت. شاه از آن حمله جان به در برد، چون فرانسوا سالسون - كه قصد جانش را كرده بود و مي‌گفتند از آنارشيست‌هاست- اين كاره نبود. ابراهيم حكيمي كه در آن سفر از همراهان شاه بود، در جايي از خاطراتش مي‌نويسد «من براي ملاقات دايي تاجدار خود به قصر پاله‌سورن رفته بودم. شاه كه مرا ديد گفت ما امروز به ورساي و كارخانه چيني‌سازي سه‌ور مي‌رويم، تو هم بيا.» سه كالسكه را پر كردند. حكيمي در سومي نشست. «هنوز به كالسكه‌چي دستور حركت نداده بودم كه ديدم در اوايل كوچه ازدحام غريبي شد و بعد شنيدم كه مي‌گويند شاه ايران را كشتند. دنيا دور سرم چرخيد. هنوز از بهت خارج نشده بودم كه ديدم كالسكه شاه به طرف قصر مراجعت مي‌كند و لحظه‌اي بعد با كمال خوشحالي شاه را ديدم كه از كالسكه پياده مي‌شود. همين كه مرا ديد گفت نزديك بود بي‌دايي بشوي.» سالسون را همان‌جا دستگير كردند. كمي دست‌وپا زد. با مشت و لگد آرامش كردند. بعد به قصر بردند تا بازجويي‌اش كنند. «چند نفر پليس فرانسوي موي سر جواني را گرفته بودند و او را كشان‌كشان توي باغچه پاله‌سورن آورده بودند و در قفسي كه مال طيور بود انداختند و همان‌جا هم از او استنطاق كردند. پرسيدند به چه نيت مي‌خواستي شاه را بكشي؟ گفت من مدتي بود كه حتم كرده بودم يك سلطاني را بكشم و همين كه شرايطش مهيا شد قرعه به نام شاه ايران افتاد.» پرسيدند پس چرا شليك نكردي؟ گفت «من از روي بي‌اطلاعي نوك چخماق را مخصوصا ساييدم تا گلوله كاري‌تر شود، ولي همين كارم ماشه تفنگ را خراب كرد.» حكيمي اضافه مي‌كند «بنا به گفته سالسون كه من با دو گوش‌هايم شنيدم او آن روز اسلحه را چكيده بود منتها كار خدا بود كه به همان علتي كه خودش گفت گلوله از كاليبر خارج نشود. پس اينكه مي‌گويند و مي‌نويسند فلان دست قاتل را گرفت و بهمان به سينه او زد مزخرف است.» (البته مزخرف نيست. منتها، بعد از اينكه معلوم شد تفنگ سالسون گير كرده است و شليك نمي‌كند دستش را گرفتند). روزنامه امريكايي سن‌فرانسيسكو كال، فرداي آن روز (سوم اوت 1900) در گزارشي كوتاه نوشت «پنج دقيقه پيش از آنكه هفت‌تير به طرف قلب شاه نشانه رود، نامه‌اي دريافت كرده بود كه در آن به او هشدار داده مي‌شد زندگي‌اش در خطر است. با اين‌همه، توجهي به اين موضوع نشد، چون پيش‌تر نيز نمونه‌هايي مشابه براي چنين شخصيت‌هايي پيش آمده بود... شاه بي‌آنكه تشويشي به خود راه دهد، نامه را به مامور حفاظت داده، به كالسكه دستور حركت مي‌دهد. دروازه كاخ گشوده شده، كالسكه پادشاه در ميان انبوه تماشاچيان مشتاق نمايان مي‌شود و در آن هياهو مردي با لباس ساده كارگري شتابان از ميان دو خودرو پيش مي‌آيد و با واژگون كردن پليس دوچرخه‌سوار، به سوي كالسكه سلطنتي يورش مي‌برد. در آن هنگام، بي‌درنگ بر ركاب كالسكه مي‌پرد و با دست چپ درب آن را گرفته، با دست ديگر هفت‌تيري به سوي شاه نشانه مي‌رود.» گويا هم تپانچه‌اش شليك نكرد، هم اينكه او مظفرالدين‌شاه را از همراهانش، از سه نفر ديگري كه در كالسكه نشسته بودند تشخيص نداد. درنگ كرد. فرصت را از دست داد. دستگيرش كردند. بعدتر هم دادگاهي و به ده سال حبس محكوم شد. به يك سال نرسيده، در زندان مُرد. نيز ناگفته نماند كه آن سوءقصد، برنامه روزانه شاه را تغيير نداد. هم به ورساي، به ديدن رييس‌جمهور فرانسه رفت و هم چند ساعتي را به تماشاي گوشه ديگري از نمايشگاه جهاني پاريس- كه آن سال در اين شهر برگزار مي‌شد- گذراند. به روايت حكيمي «شركت شاه بلافاصله پس از واقعه سوءقصد در مراسمي كه قبلا تعيين شده چه انعكاسي در فرنگستان پيدا كرد بماند، همين‌قدر خوب است بدانيد كه اين اقدام شجاعانه يك شخصيت افسانه‌اي به شاه ايران بخشيده بود و مردم پاريس روح سندباد بحري را در كالبد پادشاه كشور هزار و يك شب مي‌ديدند!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
دو چهره از توافق آژانس بازگشت به مسير ديپلماسي «جنگل قرن‌آباد» گلستان قرباني كوره‌هاي غيرمجاز زغال گروسي و دنياي موازي سوپرانقلابي‌ها پايتخت‌هاي خليج فارس در شوك مناقشه شركت در اسكار نفس‌هاي سنگين ماهشهر پايان تلخ «ثريا» در شعله‌هاي آتش بچه‌ها هشتاد ميليون قلب با شما است گم‌گشت راهِ مقصود شيخ هميشه خندان دفتر امام عفو نبايد خود را نقض ‌كند مذاكره قاهره و سازوكارهاي عبور از اسنپ بك به سگ مي‌گويد بگير به گرگ مي‌گويد بدو! به مناسبت روز ملي سينما مسووليت مدني ناشي از فعاليت پلتفرم‌هاي آنلاين تعليق حكمراني در ستيز تمدن‌ها سريال عمليات مهندسي، دهه‌اي پر از نفوذ و خيانت بازنگري استانداردهاي حجاب بازانديشي در روابط ايران و تركيه قرعه‌اي به نام مظفرالدين‌شاه گم‌گشت راهِ مقصود شيخ هميشه خندان دفتر امام به سگ مي‌گويد بگير به گرگ مي‌گويد بدو! مسووليت مدني ناشي از فعاليت پلتفرم‌هاي آنلاين تعليق حكمراني در ستيز تمدن‌ها
کارتون
کارتون