حكايت همچنان باقيست
عباس عبدي
۲۵ سال پيش يادداشتي با عنوان «مرد و نامرد » نوشته وگفتم؛ دوگانههاي چپ- راست، مذهبي- غيرمذهبي، اصلاحطلب- اصولگرا، سنتي- نوگرا... گرچه مصداق و معنا دارند ولي مهمتر از آنها، دوگانه مرد و نامرد است كه در همه اين دوگانهها هستند و مادر همه طبقهبنديها در ايران است. آن يادداشت بازتاب زيادي داشت. ۶ سال بعد هم به درخواست شخص محترمي آن را به روز و دوباره منتشر كردم. امروز هم پس از ۲۵ سال گويا؛ «حكايت همچنان باقي است. » و بايد مهمترين معيار تقسيمبنديها را همين دوگانه تعريف كرد. در آن يادداشتها نوشته بودم؛ مردي و نامردي در هر نقشي خود را نشان ميدهد. حتي كارشناسان هم مرد و نامرد هستند. كارشناسِ مرد، به واسطه تعريفي كه از نقش خودش دارد و مزدي كه ميگيرد، ملتزم به حقيقت، و بر خلاف كارشناس نامرد است، كه به قول معروف نوكر بادنجان نيست بلكه نوكر اعليحضرت است! لذا به راحتي زير هر نظر غيركارشناسي و مخالف مصالح ملت را به اسم كارشناس امضا ميكند. مردها هنگامي كه روزگار برگردد رعايت مخالفان و منتقدان خود را ميكنند، اما نامردها وقتي كه روزگار عوض شود حتي رعايت ولينعمتهاي خود را هم نميكنند، و در دشمني با آنان براي چسبيدن به ولينعمتهاي جديد، گوي سبقت را از هر نامرد ديگري ميربايند. يكي از تفاوتهاي مهم مرد و نامرد در رفتار سياسي و نحوه برخورد آنان با افراد زيردست و بالادست است. مرد در برابر بالادستيها، حريت و استقلال خود را حفظ ميكند، به انسانيت و آزادگي افراد زيردست خود احترام ميگذارد. اما نامرد همان قدر كه در برابر بالادست و قدرتمندتر از خودش، ذليل و خوار است، در برابر زيردست خود، پرخاشگر و تحقيركننده ظاهر ميشود. مرد رابطهاش را با ديگران برحسب سلايق و علايق و انسانيت برقرار ميكند و كاري به قدرت آنان ندارد، اما از نظر نامرد، ديگران چيزي جز گوشت و استخواني نيستند كه حامل قدرت سياسي يا مادي است، لذا براي مرد فرق نميكند كه فرد مقابلش صاحب يا فاقد قدرت است، اما براي نامرد مساله اصلي دارايي و قدرت فرد مطرح است و نه خود او. ۳۰-۳۵ سال پيش اگر انتقاد محترمانه و منطقي هم از آقاي هاشمي ميشد افرادي بودند كه رگ گردنشان بادكرده و غيرتي ميشدند و روزگار منتقد را سياه ميكردند، البته صاحبان قدرت هم از اين غيرتمندان خوششان ميآمد و حمايتشان ميكردند غافل از اينكه اين حمايت نه عقلاني است و نه اخلاقي؛ روزي كه دنيا برگردد، آنان به صغير و كبير و زنده و مرده پيشينيان رحم نخواهند كرد، چون آنان بيش از اينكه نوكر بادنجان و در بند حقيقت و اخلاق باشند نوكر قدرت و در بند منفعت هستند و اين چيزي است كه افراد صاحب قدرت هنگامي كه در سرير قدرت هستند، بايد متوجه آن شوند كه نميشوند.
مردي و نامردي در همه جا و هر نوع رفتاري هست. چه در مخالفت و موافقت با ولينعمتان گذشته و امروز و چه در نقد موضوعات گذشته. كساني كه پيشتر جلوي برخي صاحبان قدرت تا اجازه نميگرفتند به خود جرات نشستن هم نميدادند و براي سخن گفتن نزد آنان ابتدا بايد مجيز مفصلي ميگفتند و هيچگاه جرأت نقد هم نداشتند، ولي امروز و در فضاي عمومي، آنان را مسخره ميكنند و دعا ميكنند كه مثل آنان نميرند!! البته بخشي از اين رفتار تقصير همان صاحبان قدرت است كه يا متوجه اين دوروييها نبودند يا بودند و از كارشان خشنود بودند و در اين صورت بايد امروز را پيشبيني ميكردند. برخي ديگر هم در پايان عمر به نقد پديدههايي ميپردازند كه بارها و بارها نان آن را خورده و ديگران را ذيل آن حذف كردهاند و موجوديت خودشان در گرو آن پديده است و اكنون در پيرانهسري ياد جدايي از گذشته افتادهاند و بهجاي نقد خويش، به قول حافظ؛ «چنان بيرحم زد تيغ جدايي/كه گويي خود نبودست آشنايي. »
من در نقد آقاي هاشمي زياد نوشتهام و بخش مهمي از مشكلات كشور را ناشي از سياستهاي وي ميدانم و يك نمونه آن هم پر و بال دادن به كساني است كه امروز مرگش را دستمايه تمسخر قرار دادهاند، همه انتقاداتم نيز در دسترس و قابل ارزيابي است. البته در كنار نقد هميشه هم سعي ميكردم نظرات و پيشنهادهاي تحليلي خود درباره ايشان را كه مفيد ميدانم بنويسم و منتقل كنم و آنها هم منتشر هم شدهاند، حيف كه هيچكدام را نشنيدند، ولي پس از فوت ايشان عليرغم تقاضاهاي زياد جز در موارد اندكي حاضر به تكرار بحثهاي گذشته نشدم چون از حريت به دور ميدانم. ولي در خاطرات آقاي هاشمي فراوان ديدهايد كه چه كساني مجيز ايشان ميگفتند، تا امتيازي كسب كنند و برخي از آنان امروز چگونه رفتاري عليه او دارند. جالب است برخي از طرفداران دوآتشه و برخي نزديكان هم امروز از زاويهاي ديگر نگاه ابزاري به ايشان دارند و در جهت مقاصد انتقادي خود مورد استفاده قرار ميدهند.