دروغگوي خوش برخورد
مهدي خاكيفيروز
يك روز صبح، عدد 561 با كراواتي مرتب و كفشهايي برقزده به سمت در ورودي باشگاه اعداد اول رفت. قدمهايش آرام و مطمئن بود، انگار كه ميخواست همه نگاهها را به خود جلب كند. نگهبان باشگاه كه تجربه سالها حضور و همصحبتي با اعداد مختلف را داشت، فوري جلويش ايستاد و با نگاهي تيزبين پرسيد كه مدارك ورودش چيست؟
561 با لبخندي مطمئن گفت كه آزمون فرما را گذرانده و هيچ مشكلي براي ورود ندارد. اما نگهبان كه بيشتر از ظاهر به رفتار اعداد توجه ميكرد، سري تكان داد و نگاهش به 561 كمي شكبرانگيز شد. او از همان لحظه فهميد كه اين عدد، بيشتر از آنچه ادعا ميكند، با خود داستان دارد. 561 با قدمهايي سبك و مطمئن به سمت ميز پذيرش رفت و تلاش كرد با ادعاي آزمون فرما، خود را معتبر نشان دهد. اما نگهبان همانطور كه كارت شناسايي را بررسي ميكرد، فهميد كه فقط ظاهر و اعتمادبهنفس كافي نيست. او به آرامي پرسيد كه 561 چگونه آزمون را گذرانده و كدام روشها را به كار برده است؟ 561 شروع به توضيح دادن كرد، از پايههاي آزمون فرما حرف زد، اما هر چه جلوتر ميرفت، جزييات بيشتر نشان ميداد كه چيزي در پشت ظاهرش مخفي است.
نگهبان به آهستگي سرش را تكان داد و گفت كه او هميشه منتظر چنين چهرههاي خوشبرخوردي است كه ميخواهند بدون بررسي دقيق وارد شوند. 561 با كراوات و كفشهاي برقزده، تمام سعياش را كرد كه جذاب و مطمئن به نظر برسد، اما هيچ كاري نميتوانست اين حقيقت را مخفي كند كه او در واقع يك عدد مركب است. در باشگاه، ديگر اعداد با كنجكاوي به 561 و نگهبان نگاه ميكردند. صداي قدمهاي 561 در سالن انعكاس مييافت و گويي فضا پر از يك هيجان نامریي شد. او با اعتمادبهنفس از جلو عبور ميكرد و گاهي با نگاهي كوتاه به اعداد ديگر لبخند ميزد، انگار كه ميخواست بگويد: «نگران نباشيد، همهچيز تحت كنترل من است.»
نگهبان با دقت و آرامش، بررسي خود را ادامه داد و بالاخره ثابت كرد كه 561 يك عدد كارمايكل است. عدد مركبي كه ميتواند با آزمون فرما خود را عدد اول جا بزند. 561 براي لحظهاي مكث كرد، دستهايش را روي ميز گذاشت و نگاهش به سقف باشگاه رفت. بعد لبخندي زد؛ لبخندي كه نشان ميداد فهميده كه در دام افتاده و لو رفته است.
باشگاه ساكت شد و اعضا نفسشان را حبس كردند. حتي اعداد تازهوارد هم فهميدند كه امروز يك صحنه خاص را شاهد بودند. صحنهاي كه در آن ظاهر، فريبنده و جذاب بود، اما حقيقت هرگز پنهان نميماند.
561 با همه تلاشش، اجازه ورود پيدا نكرد و مجبور شد از درِ اصلي باشگاه بيرون برود. نگهبان با آرامش و نگاهي عميق، در را بست و دوباره به بررسي كارتهاي ديگر اعداد پرداخت. صداي قدمهاي 561 كه دور ميشد، همچنان در سالن ميپيچيد و انگار خاطرهاي از اعتمادبهنفس فريبنده و لبخند جذابش براي هميشه در باشگاه باقي ماند.