درنگي بر «باد. كوه. بِه» معصومه ياري
نمايشي از تقابل نظم و آشوب
اثر «باد. كوه. بِه» از معصومه ياري در حراج تهران توجه مرا به خود جلب كرد؛ نه فقط به دليل فرم و اجرا، بلكه به خاطر مفهومي كه در پسِ آن نهفته است: تلاشي براي تصوير كردن لايههاي ذهن و معنا. اثري كه در ظاهر آرام و متين به نظر ميرسد، اما در درون خود دنيايي پرتنش از انديشه، حافظه و پرسش را حمل ميكند.
اين اثر بخشي از مجموعهاي است كه در بهمن ۱۴۰۳ در گالري بام به نمايش درآمد؛ مجموعهاي در جستوجوي تجسم معناهايي كه در ذهن انسان شكل ميگيرند، معناهايي كه در بستر زمان، تجربه و ادراك ساخته ميشوند و همواره در معرض دگرگوني، ابهام و حتي تناقض قرار دارند. ذهن در اين آثار، نه ظرفي خالي، بلكه ميداني است از جريانهاي فكري، خاطرات، دريافتها و پرسشهاي بيپايان.
در اين مجموعه تلاش شده بخشي از اين وضعيت ناپايدار و سيال ذهني در قالبي بصري و ساختاري بازتاب يابد؛ نمايشي از تقابل ميان نظم و آشوب، ميان روشنايي و ابهام، ميان ساخت معنا و بحران معنا.
شيوه ارايه و انتخاب متريال بخش جداييناپذير از مفهوم آثار است. تكهكاغذهاي بريده شده كه بر سطح تختهها قرار گرفتهاند، همچون استعارههايي از انديشهها، خاطرهها و تجربههاي پراكندهاند؛ عناصري منفك و گاه ناهماهنگ كه هر يك معنايي مستقل دارد، اما در كنار يكديگر وارد گفتوگويي پيچيده و چندلايه ميشوند. اين قطعات، همچون پازلي ناتمام از ذهن، تلاش دارند ساختاري براي فهميدن شكل دهند؛ ساختاري كه كامل، قطعي يا نهايي نيست. گاه منسجم و هماهنگند و گاه در تنش و بينظمي، بازتابي از آشفتگي ذهني انسان را به نمايش ميگذارند. فرآيند خلق اين آثار بازتاب تجربه زيسته انسان در مواجهه با جهان است؛ زيستي كه همواره با تفسير، بازسازي و بازمعنا دادن همراه است. معناهايي كه شكل ميگيرند، الزاما روشن يا پايدار نيستند؛ گاهي در سكوت، آشوب يا حتي تضاد پديدار ميشوند. اين مجموعه بارهاي ذهني انسان را به نمايش ميگذارد؛ باري كه از يكسو تلاشي براي ساختن است و از سوي ديگر، محدودكننده ادراك آزاد.
در اين ميان، اثر «باد. كوه. بِه» نقطه عطف مجموعه است. در اين اثر، طبيعت نه بهمثابه منظرهاي بيروني، بلكه به عنوان استعارهاي از وضعيت دروني انسان به كار رفته است. سهگانه «باد»، «كوه» و «بِه» هر يك نماد نيروهاي متقابل ذهن و زندگياند: باد، نشانه رهايي، حركت و ناپايداري است؛ كوه، نماد ايستادگي و ثبات؛ و «بِه» –به معناي بهتر يا مطلوبتر– بازتاب ميل انساني به رشد، كمال و تجربه متعالي. اين سه عنصر فضايي ميسازند كه ذهن در آن با جهان مواجه ميشود؛ نه از بيرون، بلكه از درون. فرمها، متريالها و فضاي فيزيكي اثر پژواكي از لايههاي دروني تجربه انساني هستند. در دل اين فضا، زيستن صرفا امتداد روزمره نيست، بلكه فرآيندي است پر از پرسش، بازتعريف و نوسان ميان بودن و شدن. اين اثر ميان آنچه هست و آنچه هنوز نيامده، ميان حضور و فقدان، تعليقي شاعرانه ميآفريند.
در نهايت، اين اثر در ادامه مجموعهاي كه به نمايش درآمده، تلاشي است براي به تصوير كشيدن روند ذهني ساخت معنا در جهاني ناپايدار؛ جهاني كه در آن معناي قطعي وجود ندارد و تنها ردپاهايي از تجربه، احساس و پرسشهايي بيپاسخ باقي ميماند. تكههاي كاغذ بر تخته استعارهاي از همين ردپاها هستند: گسسته، ناپايدار و در عين حال، عميقا انساني.