روايت شرم فروريخته
هادي يزداني
كارل ماركس درست گفته بود: «هر آنچه سخت و استوار است، دود ميشود و به هوا ميرود. هر آنچه مقدس است دنيوي ميشود.» اين را من در مواجهه با بيمارانم طي پانزده سال گذشته به خوبي مشاهده كردهام. «شرم در مواجهه با بيماري» يكي از همان سختها و استوارها بود كه طي اين سالها دود شد و به هوا رفت. روزگاري سخن گفتن از سرطان پستان عين وارد شدن به غار دموستنس بود؛ از هر سمت كه ميرفتي خنجري به بدنت فرو ميرفت. بيمار شرم داشت از مشكلش براي پزشك بگويد، پزشك شرم داشت از بيمارش بخواهد براي معاينه آماده شود، رسانه شرم داشت حتي عنوان صحيح بيماري را بگويد و مجبور بود به آن سرطان سينه بگويد و نظام سلامت شرم داشت در برابر سنت مقاومت كند و به وظيفه ذاتياش عمل كند. هيچوقت فراموش نميكنم آن پيرزن روستايي را كه هرقدر تلاش كردم در حضور پرستار معاينهاش كنم اجازه اين كار را نداد و چند ماه بعد بر اثر متاستاز فوت كرد. آن روزها حتي نميشد براي مراجعين، كلاسهاي آموزشي گذاشت تا برايشان از خودآزمايي پستان بگوييم. پروتكلها طبق الگوريتمها و رفرنسهاي جهاني نوشته ميشد اما وقتي قرار بود به مرحله اجرا برسد كار ميلنگيد. شرم، جهل و ترس دست به دست هم ميدادند كه بيماران در مراحل آخر به پزشك مراجعه كنند و عملا نتوان براي آنها اقدام موثر انجام داد. در تمام اين سالها اما به موازات فعاليتهايي مثل فعاليتهاي مرتبط با ماه اكتبر و كمپين روبان صورتي در دنيا فعالان حوزه زنان، پزشكاني كه جز درمان بيمار دغدغههايي از جنس «مسووليت اجتماعي» داشتند و برخي از اهالي رسانه در ايران با تلاشي مستمر و پيگير و بهرهگيري از فرصتي كه شبكههاي اجتماعي و خردهرسانهها برايشان مهيا كرده بودند به جنگ اين شرم و جهل نامقدس رفتند. حالا رفته رفته ميشد از سرطان پستان حرف زد، خودسانسوري نكرد و اهميت ماجرا را براي آحاد جامعه توضيح داد. جامعهاي كه ميديد بازيگر مشهور سينماي امريكا، آنجلينا جولي به خاطر داشتن ژن BRCA1 و سابقه قوي خانوادگي مجبور به برداشتن هر دو پستان خود با عمل جراحي شده است و حالا با اين پرسش مواجه شده بود كه آيا ماجرا همينقدر جدي است؟ و ماجرا همينقدر جدي بود. كمكم ديوارهاي اين شرم ترك برداشت. در اتاقهاي معاينه ميشد با بيماران درباره ترسها و ابهامهايشان سخن گفت و آنها را ترغيب به پيگيري علمي و مطابق با پروتكلهاي تشخيصي و درماني كرد. ميشد به آنها يادآوري كرد كه سرطان پستان پايان راه نيست و با تشخيص بهموقع و درمان مناسب ميتوان كميت و كيفيت زندگي بيمار را به طرز واضحي افزايش داد. تركها به ديوارهاي اين شرم وقتي بيشتر و عميقتر شد كه شاهد آن بوديم كه گاهي بيماران خود از تجربه زيستهشان در شبكههاي اجتماعي مينوشتند. نمونهاش يكي از دوستان من است كه پس از تشخيص سرطان و عمل جراحي حالا با شجاعتي ستودني از تغييراتي كه بدن او طي اين فرآيند پيدا كرده، تجربه برداشتن يكي از پستانها و مسيري كه براي پذيرش اين واقعيت و رسيدن به صلح با بدن خود پيموده مينويسد. اين روزها بسياري از زنان و دختران جوان ياد گرفتهاند كه با خودآزماييهاي منظم غربالگري اوليه را انجام دهند. افراد در شبكههاي اجتماعي درباره اين بيماري سخن ميگويند و رسانهها براي پرداختن به اين مساله كمتر دچار خودسانسوري ميشوند. درست است كه هنوز رسانههاي بزرگ مثل صدا و سيما از اين قافله عقب ماندهاند و شارلاتانهايي تحت عناويني مثل طب سنتي و طب اسلامي سعي در مغشوس كردن فضا دارند اما آنچه روزي مقدس بود حالا ديگر دنيوي شده است. آيا اينجا نقطه مطلوب ماست؟ قطعا خير. هنوز هستند افرادي كه با شرم، ترس يا جهل فرصت طلايي تشخيص و درمان بهموقع را از خود ميگيرند. هنوز هستند رسانههايي كه اولويتهايشان با واقعيتهاي موجود در جامعه تطابقي ندارد. هنوز هستند كساني كه منافعشان در تحميق مردم است. هنوز سيستم بهداشتي و درماني كارهاي نكرده فراواني دارد و هنوز تصميماتي بايد در سطوح حاكميتي گرفته شود تا اين تلاشهاي خُرد و پراكنده منسجم و هماهنگ شود و به آگاهيبخشي مردم بينجامد. ما اما از نقطه صفر مطلق و سكوت عزيمت كردهايم. حالا ديگر ميشود بدون شرم از بيمار و بيماري گفت. حالا ميشود به آينده عليرغم سختي در روند تامين داروي بيماران و مديريت هزينههاي بيماري اميد داشت. حالا ديگر سرطان پستان، سرطان سينه نيست و اين جاي خوشحالي دارد...
پزشك عمومي و فعال رسانهاي حوزه پزشكي