زخمي پنهان در روح جامعه
شايد امروز بيش از هر زمان ديگر، نياز داريم يادمان بيايد كه بازسازي اعتماد، تنها كار دولت يا نهادها نيست؛ وظيفهاي جمعي است: از رفتار روزمره ما با يكديگر تا تصميمهاي كلان حاكميتي، زيرا جامعهاي كه اميد را از دست بدهد، آيندهاش را نيز از دست داده است. راهكارهاي اصلي براي كاهش نااميدي اجتماعي شامل افزايش شفافيت و پاسخگويي نهادها، مشاركت دادن فعال جوانان در تصميمسازيها، تقويت فعاليتهاي جمعي و داوطلبانه براي ايجاد احساس اثرگذاري، نقشآفريني مسوولانه رسانهها در ارايه روايتهاي متعادل و اميدبخش و در نهايت اقدامات فردي مانند شكل دادن حلقههاي كوچك اعتماد، مديريت مصرف اخبار منفي و تقويت مهارتهاي رواني است؛ مجموعهاي كه ميتواند به تدريج اعتماد و اميد را به جامعه بازگرداند. از نگاه جامعهشناساني مانند دوركيم، پوتنام و هابرماس، ريشه نااميدي اجتماعي در ضعف همبستگي، كاهش سرمايه اجتماعي و نبود حوزه عمومي گفتوگويي است. بنابراين بخشي از راهحل در تقويت شبكههاي ارتباطي، حمايت از گروهها و انجمنهاي مدني، شفافيت در تصميمگيري و فراهم كردن فضاي امن براي گفتوگوي آزاد و محترمانه ميان مردم و نهادهاي مسوول است. هر اقدامي كه مشاركت واقعي و حس «ديده شدن» را افزايش دهد، به بازسازي اعتماد كمك ميكند. از سوي ديگر، نظريهپردازاني چون گيدنز و بورديو بر اهميت امنيت آينده و عدالت اجتماعي تاكيد ميكنند. كاهش نابرابريها، بهبود دسترسي به آموزش و خدمات عمومي، سياستگذاري قابل پيشبيني، حمايت از جوانان و ايجاد فرصتهاي شغلي پايدار ميتواند احساس كنترل و امكان برنامهريزي براي آينده را تقويت كند. در كنار آن، احياي روايتهاي اميدبخش، تقويت سرمايه فرهنگي و آموزش مهارتهاي ارتباطي و تفكر انتقادي نيز به ترميم رواني و معنايي جامعه كمك ميكند. نتيجه آنكه بازسازي اميد، نيازمند تلفيق اقدامهاي ساختاري و فرهنگي است.
دانشجوي دكتراي جامعهشناسي فرهنگي