بزنگاه
ژان والژان هنگامي كه از خانه اسقف بيرون ميآمد، از هر آنچه تا آن موقع افكارش به شمار ميرفت خارج و دور بود. نميتوانست حساب كند كه در وجودش چه ميگذرد. در قبال كردار ملكوتي و در قبال كلمات دلنشين پيرمرد، سرسختي ميورزيد. «شما به من قول دادهايد كه مرد با شرفي باشيد. شما از اين پس به بدي تعلق نداريد و متعلق به خوبي هستيد. من جان شما را از شما ميخرم، آن را از جوهر فساد ميرهانم و به خداي مهربان تسليمش ميكنم.»
بينوايان- ويكتورهوگو
فلاشبك
فكرنكنيد خداوند شما رو فراموش كرده، شايد درهاي زندان به روي شما بسته باشه اما درهاي رحمت خداوند به روي شما باز است، اينقدر به فكر راههاي در رو نباشيد، خدا كه فقط متعلق به آدمهاي خوب نيست. خدا، خداي آدمهاي خلافكار هم هست. فقط خود خداست كه بين بندگانش فرقي نميگذارد. اون اِندِ لطافت، اِندِ بخشش، اِندِبيخيال شدن، اِندِ چشم پوشي و رفاقت است. مارمولك- كمال تبريزي