به ياد باران در حسرت بارش
جعفر گلابي
سالها پيش، ساعتي پس از ظهر يك روز پاييزي جلوی در خانهمان منتظر دوستم براي رفتن به دبيرستان شاهد باراني تند و رگباري بودم و در كوچه هيچ كس نبود. به صورت عجيبي محو در باران حال خوشي پيدا كردم. احساس بيسابقهاي از باريدن در روح و روانم جاري شد، چندانكه متوجه آمدن دوستم نشدم. در آن لحظات همه وجودم را به باران سپرده و زلال و سبك گويي از دنيا و هياهويش منعزل شده بودم. از آن زمان با باران انس پيدا كرده هنگام بارش جانم را به ابرها ميسپارم و آرزويي عميق در ضميرم فوران ميكند كه در باران با دو پاي كودكانه در دشتي سر سبز بدوم، بشنوم رازهاي زندگاني، خيس شوم از ترنم، از طبيعت، پاك شوم از تصنع و آلودگي، عبور كنم، از ديوارها، با درختها و كوهها و سبزهها و درياها نفسي كه ممد حيات است فرو برم و چون برآورم مفرح ذات شود. اما حالا پس از آن همه بارانها و خاطرات خوش باريدن، ماههاست كه باراني نيامده است. همه چشم به آسمان داريم. نكند ديگر باران نيايد؟ اگر باران نيايد ميميريم، مهمتر آنكه درختها و گلها و سبزهها و رودخانهها و درياچهها و حيوانات بيگناه هم ميميرند! راستي دنيا بدون باران چه ارزشي دارد؟ دنيا بدون باران، زرد و زشت ميشود و شايد عصر خشكبندان فرا برسد! ديگر شك نكنيم كه آسمان با ما قهر كرده است، حسي عجيب و سترگ وراي همه قواعد علمي در گوش دلمان نجوا ميكند كه آسمان به ما پشت كرده است، ابرها از ما و رفتارمان دلگيرند و شايد ما را نامحرم پنداشتهاند:
جمله ذرات عالم در نهان/ با تو ميگويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هُشيم/ با شما نامحرمان ما خامُشيم
در طول تاريخ، بشر با طبيعت رابطه روحي و رواني و حتي عاطفي داشته است. بيدليل نيست كه در همه اديان و آيينها و فرق و حتي بسياري از نظامات فلسفي غير از ماترياليسم و نچراليسم براي طبيعت شخصيت و حتي درك و شعور قائل بودهاند و حالا هم با همه پيشرفتهاي علمي در جاي جاي جهان گويي حتي خداناباوران در عمق وجودشان احساسي به آسمان و زمين داشته و دارند. نه تنها در ميان مسلمانان كه در همه اديان الهي و غيرالهي، توحيدي و غيرتوحيدي هنگام انواع حوادث طبيعي ازجمله خشكسالي رو به آسمان ميگذارند و با مراسم مختلف براي به مهر آوردن فلك تلاش ميكنند.
شايد در عمق وجود انسان چيزي وجود دارد كه از علم و منطق عبور و با پشت ديوار هستي ارتباط برقرار ميكند. اگرچه اكنون علم هم ثابت كرده كه تغييرات اقليم نتيجه ناهنجاري در برخي رفتارها و رابطههاي انسان با طبيعت است ولي علم نميتواند اثبات كند كه ميان كليت اخلاق ما با عكسالعمل طبيعت هيچ ارتباطي وجود ندارد.
يك احساس قوياي كه از هيچ قاعده فلسفي و علمي پيروي نميكند در انسان وجود دارد كه گويي آسمان و زمين و كوهها و دشتها و درياها چشم و گوش دارند و ما و اخلاقمان را حس ميكنند!
ظاهرا اين حس در انسان وجود داشت و بعدها در اديان مدون شد و اين حس اختراع اديان نبوده است.
بگذريم، اصلا بياييد عوامي كنيم و دل به آسمان بسپاريم، امتحانش ضرر ندارد، دروغ نگوييم، ستم نكنيم، اموال مردم را محترم بشماريم، دزدي نكنيم، بخيل نباشيم، ضعيف نكشيم، مهر بورزيم، نجابت كنيم، دست افتادهاي بگيريم، اختلاسگران براي مدتي هم كه شده دست نگه دارند، اگر افاقه نكرد و بازهم باران نيامد وضع فعلي را از نو آغاز كنيم و از خشم طبيعت ترسي به دل راه ندهيم.
شايد حالا كه هوا بس ناجوانمردانه خشك است قدر آب و باران را بدانيم و لازم باشد كه از اسرافهايمان توبه كنيم. آب از وفور انواع ميوههاي الوان در دهها هزار مغازه در سراسر كشور مهمتر است. كاش دولت به سوي واردات گسترده انواع محصولات كشاورزي حركت كند و منابع ناچيز آبي را زودتر نجات دهد.
آب و باران نعمت بيبدليلي هستند كه قدرشان را نشناختيم و اگر باز هم نشناسيم ابربحراني بنيانكن و دهشتناك به سراغمان خواهد آمد. نفرين بر حفركنندگان و اجازهدهندگان چاههاي غيرمجاز.
بگذريم، دوستي تعريف ميكرد وقتي باران نميآمد در روستاي ما رسم بود كه بزرگترها بچهها را جمع ميكردند و با اعتقاد به پاكي دل كودكان آنها را راه ميانداختند و آنها با دستمالي در دست در كوچههاي ده ميچرخيدند و يكصدا فرياد ميكردند ..هار هار هارونكي، خدا بزن بارونكي و قسم ميخورد كه موثر بود!
خدايا! بر ما رحم كن و باران را كه در لطافتِ طبعش خِلاف نيست از ايران دريغ مدار.