• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3360 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۴ مهر

هيچ كس فتح‌الله بي‌نياز را آقاي مهندس صدا نزد

فرشاد اسماعيلي/ يك سالي مي‌شد كه ليسانس حقوقم را از دانشگاه تهران گرفته بودم و هنوز باد در غبغب داشتم كه احتمالا روزي آقاي وكيل صدايم خواهند كرد. اما هنوز ستون‌نويس روزنامه‌هاي تهران بودم. مدام به خودم مي‌گفتم كافكا هم حقوق خوانده بود و روزنامه‌نگار بود. اما بعد از مدتي درد بي‌پولي به استخوان زد و پدر و مادر هم مدام نگران بودند و غر مي‌زدند كه روزنامه‌نگاري هم شد شغل آخر و ما هم به غرورمان برخورد و تصميم گرفتيم كه پيگير يك كار آبرومندانه باشيم. در نخستين قدم پدر زير پايم نشست كه در تهران پسرخاله‌اي پولدار دارم و كارخانه‌دار است و ال است و بل است و خلاصه توي شرم پدر و پسري گير افتاديم و تصميم گرفتم بروم پيش پسرخاله و ببينمش كه پدرم فكر نكند پا روي پا انداخته‌ام ؛گفتيم برويم پيش پسرخاله. اسم پسرخاله را سرچ كرده و رفتيم ببينيم واقعا آدم حسابي است يا نه. چارت شركت را داشتم نگاه مي‌كردم كه ديدم يك آدم عجيب و غريب مشاور پسرخاله در اين شركت مهندسي مصالح ساختماني است. البته خود آن آدم عجيب غريب نبود. اما هيچ‌وقت فكر نمي‌كردم كه اسم اين آدم را به عنوان مشاور اول يك شركت مصالح ساختماني ببينم. اين آدم فتح‌الله بي‌نيازبود. خب من بي‌نياز را از مجلات و ماهنامه‌هاي ادبي مي‌شناختم. از مقالات جدي و دقيقش و نقد‌هاي پررفرنس‌اش به سينما و ادبيات روسيه. خلاصه رفتيم پيش پسر خاله و گفتم بي‌نياز اينجا چه مي‌كند. گفت مشاور شركت است و كلي از بي‌نياز تعريف كرد و گفت كه من هم كاري به كارش ندارم و آزادش گذاشته‌ام كه بنويسد و بخواند و هر وقت عشقش كشيد بيايد شركت و نكشيد هم نيايد. خلاصه بي‌نياز را بي‌نياز از حضور مي‌دانم. بعد از آن روز ديگر كلي با فتح‌الله بي‌نياز رفيق شدم و چندتايي گفت‌وگو با هم داشتيم و كلي درباره سينما و مفصل‌بندي‌اش با ادبيات حرف‌هاي دقيق زد. ديروز سر كاربودم. يكي از سايت‌ها را كه باز كردم ديدم تيتر زده است فتح‌الله بي‌نياز درگذشت. مي‌دانستم مهندسي خوانده بود اما تازه فهميدم بي‌نياز ليسانس برق صنعتي شريف بوده است. شايد بي‌نياز هم يك روز بعد از اينكه ليسانش را از شريف گرفته است باد در غبغب داشته است و فكر مي‌كرده است قرار است آقاي مهندس صدايش بزنند و بعد از چند سال كه كارد بي‌پولي به استخوانش رسيده است رفته است در يك شركت مهندسي و مشاور شده است. كافكا مشاور حقوقي يك شركت بيمه‌اي حوادث كارگران بود و هيچگاه كسي او را حقوقدان صدا نمي‌زند و همه او را كافكاي مسخ و يك نويسنده حرفه‌اي مي‌شناسند. فتح‌الله بي‌نياز رفته است اما فكر نمي‌كنم هيچ كس او را مهندس صدا بزند. فتح‌الله بي‌نياز را همه يك منتقد ادبي مي‌شناسند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون