• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3360 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۴ مهر

بخش دوم روايت‌هايي از مديريت راديو دهه 60

جعفري جلوه تند و تيز بود، علي مطهري نويسنده

محمدعلي ابطحي

صبح روز معارفه، هيچ شناختي از كار راديو نداشتم؛ 24 سالم بيشتر نبود و جواني بودم كه از شهرستان به تهران آمده بودم و هنوز خانواده‌ام، همسرم در مشهد بود و به تهران نيامده بود. همه اينها را درنظر بگيريد تا شرايط آن روزگار مرا درك كنيد. شب را در منزل آقاي محمد جواد حجتي كرماني ماندم. مشاور فرهنگي رييس‌جمهوروقت، آيت‌الله خامنه‌اي بود و من هم ارادت ويژه‌اي به او داشتم. صبح با محمد هاشمي، ‌مديرعامل سازمان، به ميدان 15 خرداد كه ساختمان توليد راديو بود، رفتيم. تازه آنجا با واژه «سردبير» آشنا شدم. قبل از انقلاب تهيه‌كنندگان راديويي مسوول هر برنامه بودند. بعد از انقلاب گروهي از انقلابيون كه به راديو رفته بودند تهيه‌كنندگان را مسوول برنامه‌سازي شكلي راديو كرده بودند. انتخاب موزيك، و نظارت بر ضبط و مجري كار آنها بود. لب كلام‌شان آن بود كه به تهيه‌كنندگان اعتماد وجود ندارد يا خوشبينانه‌اش اينكه آنها اطلاعي از محتواي راديوي بعد از انقلاب ندارند. به همين دليل راديو به دو گروه مهم تقسيم شده بود؛ يكي تهيه‌كنندگان و عوامل فني توليد كه تنها تمايزشان با ديگران اين بود كه از قبل از انقلاب در راديو بودند. ساختمان آنها هم جدا بود، ساختمان توليد. به اصطلاح رايج آن روزها طاغوتي بودند. گروه ديگرهم انقلابي‌ها بودند كه تركيبي از نويسندگان و سردبيران بودند. اين شغل سردبير بعد از انقلاب به وجود آمده بود. كارشان نويسندگي و نظارت بر محتواي مطالب بود كه بعد از آماده شدن تكست‌ها را به تهيه‌كنندگان مي‌دادند و آنها بايد از نظر شكلي آن را آماده مي‌كردند. بعد از توليد هم واحد نظارتي بود كه وابسته به تيم انقلابيون بود كه نوارهاي توليد شده را بعد از ضبط بايد بازشنوايي مي‌كردند كه مبادا توسط تهيه‌كنندگان شيطنتي به كار رفته باشد. طبعا در اين شرايط فاصله و اخم و بي‌اعتمادي و اهانت، ديوار بزرگي بين تهيه‌كنندگان و سردبيران و مديران انقلابي راديو ايجاد شده بود. در راديو به دليل اينكه نيروهاي انقلابي مركب از جناح راست آن روز بودند و مذهبي‌تر و شايد افراطي‌تر نسبت به تلويزيون و خبر بودند اين فاصله عميق بيشتر حس مي‌شد. تغيير مدير راديو و مخالفت جناح مديران بعد از انقلابي آن روز با محمد هاشمي، به صورت طبيعي مديران را دلخور و جناح تهيه‌كنندگان را وادار مي‌كرد با احتياط به اين حوادث برخورد كنند. به همين دليل مديران گروه قبلي كه در راديو بودند، هيچ‌كس حاضر نشده بود كه برنامه معارفه را برگزار كند. آقاي انصاري نامي كه مسوول هماهنگي در راديو بود، تنها كسي بود كه آقاي هاشمي توانسته بود با ايشان تماس بگيرد و بگويد: «10 صبح روز شنبه به استوديو 8 مي‌آييم براي معارفه.» كارمندان راديو اصلا باور نمي‌كردند كه اين كار عملي باشد و به سرعت آقاي هاشمي بتواند مدير راديو را عوض و من را جانشين كند. از مديران كسي به جلسه معارفه نيامد، اما كارمندان راديو و به خصوص بخش تهيه‌كنندگي و فني حسابي استقبال كردند و جمعيت زيادي آمد. معارفه من در واقع يك‌جور ضدكودتا بود به ماجراي عزل محمد هاشمي. مراسم هم سريع برگزار شد؛ آقاي هاشمي سخنراني كرد و از اين تعارفات معمول مديران و بعد حتي به طبقه بالا هم نيامد و برگشت ساختمان اصلي جام‌جم. من ماندم و راديو. به دفتر تازه‌ام رفتم و آقاي انصاري گفت كه جلسه‌اي بگذارم با مديران اصلي راديو. آقاي ارگاني كه عنوان رسمي مديريت راديو را داشت، قائم مقامي داشتند به نام محسن نبوي كه گرداننده اصلي راديو بود و نظريه‌پرداز سياسي خط‌مشي راديو، جواد ياسيني مدير پخش راديو. آنها در جلسه معارفه و جلسه اوليه خودمان نيامدند. سردبيران آمدند و به خاطر تغييرات ناگهاني و بازگشت آقاي هاشمي و حضور من، فضاي جلسه به‌شدت متشنج و عصبي بود. من هم جوان، شبيه يك گنجشك ترسيده نشسته بودم توي جلسه با مديراني كه همه از من بزرگ‌تر و البته عصباني‌ از انتخاب من بودند. در اين ميان آقاي محسن ميري كه خدابيامرزدش و يك‌جورايي بزرگ جمع بود، جمله اول را گفت: «آقاي ابطحي، من عصر عازم سفر حج هستم، شما تا عصري استعفا مي‌دهيد، يا شما را مجبور به استعفا كنيم؟» البته تعدادي از سردبيران نيز كه در آن دسته‌بندي‌ها نبودند، روش معتدل ونسبتا حاميانه‌اي از من داشتند. در پخش راديو هم آقاي خزايي بود كه قائم‌مقام پخش بود و برخلاف آقاي ياسيني گرايش‌هاي سياسي نداشت و به اعتدال معروف بود و پشتوانه خوبي براي پخش راديو به حساب مي‌آمد.

اما با وجود همه اينها من جوان شهرستاني، ترسيدم و كمي بعد كه فضا آرام‌تر شد، گفتم: «آمده‌ام كه كار كنم و هركسي دوست دارد بماند، بماند». مديران جوان‌تري بودند مثل آقاي فتح‌آبادي كه گروه جنگ، آقاي نوري كه شهيد شد و گروه اقتصاد، آقاي گيلاني‌نژاد، آقاي جعفري جلوه مدير نمايش (كه نسبتا جزو جناح تند و تيز بود)، آقاي علامي كه سخنراني‌هاي ساعت 2 را تنظيم مي‌كرد همه در مجموع در اين جلسه بودند. آقاي انصاري در جلسه مانده بود كه آيا ماندني است يا نه؟ داشت معادلات را بررسي مي‌كرد و در همان فضا گفت: « من ديشب تا صبح فكر كردم و نهايتا به اين نتيجه رسيده‌ام كه بايد از مجموعه جديد حمايت كنم. آنقدر خوشحال شدم كه خوابيدم و نماز صبحم را نخواندم». همين باعث شد تا مديران جلسه، اين جمله را «دست» بگيرند و بگويند: «مدير جديد چپي كه آمده، اينها نماز هم نمي‌خوانند». اينها حرف‌هايي بود كه بعدتر از جلسه بيرون آمد و پشت‌سر گفته مي‌شد.

اما قبل از تمام اينها، آقاي هاشمي به من گفته بودند: «نخستين اولويت پخش باشد، چون ممكن است در پخش هر برنامه‌اي را كه بخواهند روي آنتن ببرند و بهتر است كنترل را از پخش شروع كني».

جلسه كه تمام شد، تصميم گرفتم مدير پخش را انتخاب كنم، تعدادي از دوستان آقاي علي مطهري را معرفي كردند كه در پخش راديو نويسنده بود. شناخت شخصي نداشتم. با آقاي مهدي فيروزان از قبل دوست بودم و زنگ زدم كه بيايد و مدير پخش شود. ايشان وقتي دانشجو بود در مشهد و زماني كه مدير برنامه‌هاي راديو و تلويزيون مشهد بودم، در گروه اقتصادي ما مي‌نوشت. قبول كرد و نخستين حكمي كه دادم هم همين حكم ايشان بود. آقاي هاشمي هم آقاي فيروزان را مي‌شناخت، آن موقع آقاي زروق مدير مجله «سروش» بودند و نسبتي هم با آقاي فيروزان داشت و آقاي فيروزان در مجله سروش هم بود و همه اين ارتباطات باعث شد تا آقاي فيروزان را انتخاب كنم. بعد از آن در همان روز آقاي انصاري، آقاي كدخدازاده و خانم فيروزه اميرمعز، به نمايندگي از تهيه‌كنندگان و اصحاب فني آمدند سراغ من كه شما از نظر توليد نگران نباشيد و ما حمايت مي‌كنيم و هستيم. بعد از اين جلسات آقاي انصاري را خواستم و از او تمام «چارت» راديو را پرسيدم تا بدانم كار در راديو چطور اتفاق مي‌افتد و فهرست همه را گرفتم و گذاشتم روي ميز. ديگر كار مديريت راديو شروع شد و اين ورود پرهيجان و سنگين من، در آن مديريت بسيار تاثيرگذار بود و پيامدهاي توفاني داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون