پوري سلطاني، بانوي كتابداري ايران درگذشت
زينب كاظمخواه/ آخرين باري كه پوري سلطاني در يك مراسم عمومي حضور يافت، 17 خرداد 94 بود در شبي كه به بهانه بزرگداشت بانوي پيشكسوت كتابداري ايران برگزار شد. بعد از آن چند ماه گذشت و او از سوم آبان به خاطر مشكلات قلبي و انسداد روده در بيمارستان بستري بود و چند هفته بعد در 16 آبان در يك صبح پاييزي، مرگ، او را با خود برد.
او نزديك به نيم قرن در حوزه كتابداري فعاليت كرد و دهها متن مرجع كتابداري مستقيما يا با همكاري يا راهنمايي او تدوين و تاليف شد. پوري سلطاني اما به خاطر يك چيز ديگر هم معروف بود؛ همسر مرتضي كيوان، يكي از تاثيرگذارترين چهرههاي فرهنگي در دهههاي 20 و 30 كه به دست رژيم پهلوي كشته شد. احمد شاملو بارها در شعرهايي كه به ياد مرتضي كيوان گفته است از پوري ذكر كرده است (مثلا در سالمرگ مرتضي، سال اشك پوري) . پس از كشته شدن مرتضي كيوان، پوري سلطاني مدتي از پا درآمد و چند سال خارج از ايران زيست اما باز به ايران برگشت و پس از مدتي مركز ملي كتابداري را پايهگذاري كرد و به عضويت هيات علمي آن درآمد. او همچنين عضو هيات علمي دانشگاه تهران و استاد گروه كتابداري كتابخانه ملي ايران بود و جايزه ترويج علم ايران را هم از انجمن كتابداري و اطلاعرساني گرفته بود.
شايد او در همان مراسم بزرگداشتش در نيمه خرداد، آخرين حرفهايش را زد. بانوي كتابداري ايران در آن شب گفت كه در تمام اين سالهاي سخت و پرتلاطم آنچه به او قوت ايستادگي داد، عشق به مردم اين سرزمين بود و حالا هم كه ناتوان و رنجور در حضور مهربان آنها ايستاده، خوشحال است كه نقشي هر چند كوچك، در پيشرفت كتابداري ايران داشته است.
او گفت كه كتابخانه ملي را مثل بچهاش دوست داشت و هنوز هم دلش براي آنجا ميتپد و شور ميزند.
سلطاني گفته بود: «كتابخانهها، به ويژه كتابخانه ملي كه مادر ساير كتابخانهها محسوب ميشود، پشتيبان همه فعاليتهاي فرهنگي و آموزشي هر كشور است. افسوس كه هنوز اين مساله براي بسياري از مسوولان ما نامفهوم است. همه دوستان دستاندركار شاهدند كه چگونه توانستيم زيربناهاي كتابداري نوين را با دستهاي خالي در ايران بسازيم و آنچنان موفق عمل كرديم كه بارها از طرف مجامع بينالمللي كتابداري جهاني مورد تشويق و تمجيد قرار گرفتيم.»
او در آن شب همچنان اميدوار بود واز انتظاراتش گفت. «انتظار دارم جواناني كه رشته كتابداري را به عنوان حرفه خود انتخاب كردهاند، بدانند در چه راه مقدسي قدم گذاشتهاند و آرزو دارم با عشق و آگاهي و بردباري، موانع را از سر راه بردارند و مديرانِ موفقي براي مبارزه با جهل و بيعدالتي باشند.»