اسلام ما و اسلام آنها
سيد علي ميرفتاح
معروف است كه معاويه مردماني خوشقيافه و آراسته و خندهرو و مهربان را ميفرستاد شهر تا به بچهها ميوه و شيريني بدهند و دلشان را به دست بياورند. آنها به بچههاي طفل معصوم از همه جا بيخبر ميگفتند كه معاويه اين هدايا را براي شما فرستاده و سلامتان رسانده و... پشتبند اينها مرداني خشن و سياهپوش و بداخلاق و كريهالمنظر را ميفرستاد تا به نام علي(ع) هديهها را از بچهها بگيرند و سر اين بچهها داد بزنند كه مال معاويه حرام است و شما غلط كردهايد كه از او هديه گرفتهايد. جنگ نرم همين است كه مردم را بفريبند و نسبت به اسلام بدبين كنند و تخم كينه و قهر را در دلشان بكارند. مردم از همهجا بيخبر پاريس چه ميدانند كه حقيقت اسلام چيست و خداوند به پيامبرش چه دستوراتي داده است؟ آنها چه تصويري از رحم و شفقت و برادري و مواسات و همدلي و خيرخواهي دارند؟ آنها طي اين ساليان چه نصيبي از برّ بردهاند؟ چيزي كه آنها ميبينند و ميشنوند خون و خشونت و بمب و تير و ترقه است. خودتان را بگذاريد جاي آنها. دركي كه آنها از اسلام دارند همين صداي مهيبي است كه رسانهها تشديدش ميكنند. آنها داعش را ميبينند و از پسش طالبان و القاعده و چچنيها و بوكوحرام و... هيتلر هم به اسم عيسي آدم ميكشت اما جز او صداهاي ديگر مسيحي هم بلند بود. اما حالا صدايي جز خشونت و جنگ را نميگذارند كه شنيده شود. 40 شب كه به شبكههاي خبري عادت كنيد در ضميرتان نقش ميبندد كه - نعوذبالله- «اللهاكبر» مترادف است با سربريدن و تير انداختن و چيزي و جايي را آتش زدن. حتي ما كه نسبتا از سيطره رسانههاي فراگير دوريم اگر «اللهاكبر» را با لهجه رعبآور داعشيها بشنويم ترس و دلهره به جانمان ميافتد. ما با صداي اسلام بزرگ شدهايم اما نه با صداي خشونتطلبان بيشفقت سلفي بلكه با صداي عارفان مهربان دوستداشتني. پيرمردان خوشخلق و دلرحم وقتي هنوز طفلي خرد بوديم در گوشمان اذان و اقامه گفتهاند.الله اكبر و لااله الاالله و الحمدلله را از زبان پدر و مادري شنيدهايم كه همه وجودشان خيرخواهي و مودت بوده و دلشان ضعف ميرفته اگر ميشنيدند خاري در پاي كافري فرو رفته. مادرم چادر سفيد سر ميكرد و زير گلويش گره ميزد و روي سجادهاي معطر به عطر بهشت، پر از گلهاي ياس و محمدي، آرام و متواضع و خاشع ذكر ميگفت. معلمين دينداري ما سعدي و حافظ و مولانا و عطار و سنايي بودهاند. ما از اسلام چيزي جز عشق و رحمت و مواسات و خيرخواهي نديدهايم. معلم ما به ما ياد داد كه اسلام يعني اينكه حتي براي دشمنت نيز دل بسوزاني و برايش دعا كني تا به راه راست برگردد. بيادبي محروم از لطف رب، به امام باقر(ع) جسارت كرد و گفت «بقر». اطرافيان خواستند مداخله كنند و بيادب را تنبيه كنند. امام اما نگذاشت و از در صلح و آشتي درآمد و گفت «من باقرم نه بقر». باز جسارتش را ادامه داد و گفت كه مادرت رختشو بوده. امام گفت چه خوب كه آلودگيها را از جامه مردم پاك ميكرده. خاكم به دهن، پا فراتر گذاشت و به مادر امام هتاكي كرد. امام گفت اگر اينطور بوده خدايش ببخشد و اگر نه خدا تو را ببخشد. ما را با اين داستانها بزرگ كردهاند. به ما آموختهاند كه حضرت امير(ع) بر جنازه دشمناش نيز نماز خواند و آنها را مقدم بر ياران شهيدش كفن و دفن كرد. ما اسلام را از طريق داستانهايي آموختيم كه يكي مثل مالك اشتر به مسجد ميرود و براي دشمنش نماز ميخواند و از خداوند براي او طلب مغفرت ميكند. ما كجا بيچاره اين مردم از همهجا بيخبر اروپا كجا؟ اينها به خود آمدهاند، ديدهاند يكي به اسم دين به خاك و خونشان درغلتانده. نه اذان موذنزاده اردبيلي را شنيدهاند و نه ربناي شجريان را و نه دعاي كميل شهيد دستغيب را. اينها نه فرج بعد از شدت خواندهاند، نه سيرت رسولالله شنيدهاند، نه شرفالنبي ديدهاند و نه با آموزههاي صوفيانه آشنا شدهاند. براي همين وظيفه ماست كه در اين شلوغي و ازدحام، صداي مهرباني و شفقت اسلام را به گوششان برسانيم و يادآوريشان كنيم كه اسلام و داعش برهم منطبق نيستند و گوهر دين ربطي به سلفيها و افراطيون و انتحاريها ندارد. گوهر دين كجا؟ عربستان و بوكوحرام كجا؟ به رسانههاي غربي حرجي نيست. اصلا آنها ماموريتشان همين است كه بر آتش كينه و نقار ديني و قومي بدمند. اما ما كه نبايد فريب رسانهها را بخوريم. ما كه نبايد داخل در بازيها غربي شويم. وقتي تيتر ميزنيم «بفرماييد شام» زيرش هم يك جنازه اروپايي را ميخوابانيم يعني كه دانسته، ندانسته داريم بر طبل خشونت ميكوبيم. در اينكه سردمداران غربي خطا كردهاند ترديدي نيست اما ما كه از كشته شدن مردم بيگناه اروپا ذوق نميكنيم. ما كه از بدنام شدن آيينمان هيجانزده نميشويم. تيتري بزنيم، چيزي بنويسيم، موضعي بگيريم كه اگر فرداي قيامت رودرروي رسولالله شديم از خجالت آب نشويم و در خاك محشر فرو نرويم.