• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3397 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۸ آبان

علامه طباطبايي ساكن شهري ديگر

مهدي كمپاني‌زارع٭


علامه طباطبايي را به عناوين متعددي مي‌شناسيم. از همه آنها مشهورتر سه عنوان است: فيلسوف، مفسر و عارف. او در حكمت و فلسفه هرچند مشي صدرايي دارد، اما تصريحا و تلويحا به نقادي صدرالمتالهين مي‌پردازد و در بند تقليد نمي‌ماند و نوآوري‌هاي بسياري را در حكمت نظري و عملي ارايه مي‌كند. آنچه وي درباره ادراكات اعتباري گفته از مشهورترين نوآوري‌هاي فلسفي اوست. در مقام مفسر با توجه به مقدمه‌اي كه بر الميزان نگاشته مي‌توان دانست كه از تفسير نقلي، عرفاني، باطني، فلسفي و نظاير آن دل خوشي نداشته و راهي به قرآن از طريق خود قرآن مي‌جسته و هرچند در مقام تبيين از همه دانش‌ها بهره‌مند شده، اما ملاك نهايي‌اش سياق و سبك قرآن و تحليل در سايه صدر و ذيل كلام باري بوده است. در مقام عارف متعلق به مكتب عارف صمداني حسينقلي همداني بوده و برخوردار از استاد برجسته اين مكتب سيد علي آقاي قاضي. علامه طباطبايي از برجسته‌ترين شاگردان اين عارف شگفت بود و هرگاه به صورت مطلق «استاد» مي‌گفت، او را مراد داشت. پس از تمام شدن ايام تحصيل و بازگشت به ايران علامه هم در احياي حكمت اسلامي كوشيد و هم در تفسير قرآن گام بزرگي را برداشت، اما در وادي عرفان به تعبير استاد حسن‌زاده آملي «كتوم» بود و جز به ضرورت چيزي را بيان نمي‌كرد.
 از اين رو است كه شاگردان وي در حكمت و تفسير ده‌ها نفرند و نام‌هاي‌شان آشكار و شناخته است، اما در عرفان جز معدودي آن هم به اشارت از عرفان وي سخن نمي‌گويند. به گواهي همين شاگردان معدود شناخته شده، علامه اصرار به كتمان داشت و به عكس برادر بزرگوارش آيت‌الله حسن الهي طباطبايي در اين وادي «بذول» نبود. او خورشيد بينشش را همواره در پشت دانش صوري و درس و بحث حكمت و تفسير پنهان مي‌كرد و مجال بروز و تابش بدان نمي‌داد. اهل عرفان براي استاد و پير دو تاثير عمده قايلند؛ يكي تكويني و ديگري تشريعي. در تاثير تكويني، استاد هم در حوزه نظري و هم در حوزه عملي مي‌تواند در شاگرد خود تصرف كند. در حوزه نظري، چيزي را به او مي‌نمايد، بي‌آنكه مراتب سلوكي وي به‌گونه‌اي باشد كه خود بتواند بي‌مدد استاد چنين دانشي را بيابد. در حوزه عمل نيز پير طريقت قادر به تصرف است. مولانا مي‌گويد اولياي الهي در درون خود صد قيامت را به صورت نقد دارند و از اين رو هركس در حضور ايشان قرار گيرد، كمترين كاري كه مي‌كنند، حال و خلق خود را بر آن مي‌تابانند. چه بسيار كساني كه در محضر شيخي قرار گرفته‌اند و حال خوشي يافته‌اند و اخلاق ناپسندشان، نيك شده است. اين در بيشتر موارد به جهت تصرفات تكويني آن ولي است و چون برقي و حالي است كه دوام حضور و مراقبه مي‌تواند آن را به خورشيدِ مقام مبدل سازد:
  پرتوِ شيخ آمد و منهل زِ شيخ  فيضِ شادى نز مُريدان، بل زِ شيخ‏
 چون سبد در آب و نورى بر زُجاج ‌گر زِ خود دانند، آن باشد خِداج‏
تاثيرات تشريعي استاد بر شاگرد نيز همان دستورالعمل‌هايي است كه پير در مراحل مختلف سلوك به سالك الي‌الله مي‌دهد و متناسب با جان و مرتبه هركس تفاوت‌هاي قابل توجهي دارد. علامه طباطبايي بيشتر به تاثيرات دسته دوم شهرت دارد و كمتر كسي از تاثيرات تكويني ايشان سخن گفته است. يكي از معدود كساني كه درباره اين تاثيرات و تصرفات علامه طباطبايي سخن گفته دكتر داريوش شايگان است. او به همراه طيف وسيعي از دانشگاهيان در سال‌هاي پيش از انقلاب در محفلي كه گاه هانري كربن و سيد حسين نصر نيز در آن حضور داشتند، از خرمن دانش علامه بهره مي‌گرفتند و آب را از سرچشمه مي‌جستند. شايگان در توصيف خود از واقعه مذكور چهره‌اي را از اين عارف مكتوم و پوشيده‌رو نقل مي‌كند كه به خوبي مي‌تواند قدرت و احاطه اين مرد بزرگ بر نفوس و منظر و دريچه اصلي او به عالم را به ما بنمايد.
او مي‌گويد: ما تنها بوديم. شب فرا مي‌رسيد و از گِردسوزهايي كه در طاقچه گذاشته بودند، نوري صافي مي‌تراويد. مانند هميشه روي زمين بر مخده نشسته بوديم. من از استاد درباره وضعيت اخروي و اينكه چگونه روح، نماد ملكاتي است كه در خود انباشته و پس از مرگ، آنها را در برزخ متمثل مي‌كند، سوال كردم. ناگهان استاد كه معمولا بسيار فكور و خاموش بود، از هم شكفت. از جا كنده شد و مرا نيز با خود برد. دقيقا به خاطر ندارم از چه مي‌گفت، اما آن فوران حال‌هاي دمادم را كه در من مي‌دميد، خوب به ياد دارم. احساس مي‌كردم كه عروج مي‌كنم. گويي از نردبان هستي بالا مي‌رفتيم و فضاهايي هر دم لطيف‌تر را باز مي‌گشوديم. چيزها از ما دور مي‌شدند. هواي رقيق اوج‌ها را و حالي را كه تا آن زمان از وجودش بي‌خبر بودم، حس مي‌كردم. سخنان استاد با حس سبكي و بي‌وزني همراه بود. ديگر از زمان غافل بودم. هنگامي كه به حال عادي بازآمدم، ساعت‌ها گذشته بود. سپس سكوت مستولي شد. ارتعاش‌هاي عجيبي مرا تسخير كرده بود؛ رها و مجذوب در خلسه صلحي وصف‌ناپذير بودم. استاد از گفتن ايستاد و سپس چشمانش را به زير انداخت. دريافتم كه بايد تنهايش بگذارم. نه‌تنها به سوالم پاسخ گفته بود، بلكه نفس تجربه را در من دميده بود. اين تجربه را ديگر برايم تكرار نكرد، اما يقين دارم او اهل باطن و كرامات بود. (زير آسمان‌هاي جهان، ص71) علامه مهم‌ترين و عالي‌ترين درس خود را به اين شاگرد پُردان و جهانديده خود داد تا به او و همگان بنمايد كه پشت دريا‌ها شهري است كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است و پشت درياها شهري است كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است. علامه ساكن آن شهر بود و از اين رو بود كه با وجود دانش بسيار، هيچ گاه در شهر ما به قدرت و ثروتي نرسيد و آيين مسافران را به نيكي به جا آورد و جز به ضرورت از دنيا برنگرفت. شگفتا كه او در عين سكونت در جهاني ديگر، هيچ گاه به جهان ما پشت پا نزد و تا دم آخر از درس و بحث كناره نجست. كاش در آن شهر شاگرد و همنشين علامه باشيم... ٭عرفان‌پژوه و مولوي شناس

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون