آنچه ديگر نبايد تجربه كنيم
محمد دامادي
در روزهايي كه به انتخابات مجلس شوراي اسلامي نزديك ميشويم، زمزمه احياي جايگاه مجلس شوراي اسلامي جز با تقويت بدنه كارشناسي مجلس و رفتن به سمت تعقلگرايي به جاي رفتارهاي احساسي ممكن نيست. در دورهاي كه واژه «تدبير» به ادبيات گفتماني جامعه راه پيدا كرده است شرايط نيز بايد براي اعتماد و اعتقاد به كارشناسان و خبرگان هر حوزه علمي و اجرايي هموارتر شود. چنين امري تحقق نمييابد جز با خردگرايي و پرهيز از تندروي. ترديدي وجود ندارد كه برخي پدران ديروز و بعضي فرزندان امروز ناقلين تندروي هستند و بذر بياعتمادي را در جامعه ميپراكنند. امروز كشور در شرايطي نيست كه بتواند در خصوص خانه ملت همهچيز را از صفر شروع كند. اصلاح وضع موجود ميتواند گامي منطقي، بزرگ و رو به جلو باشد. تجربيات اين مجلس هم ميتواند
گره گشاي مشكلات باشد. مثلا اينكه همين مجلس چندين تجربه بزرگ را پشت سر گذاشته كه هيچكدامشان خالي از هزينه و فايده نبود. اين مجلس با دو دولت كار كرده است؛ دو دولت مستقل و كاملا متمايز از يكديگر. در دوران همين مجلس يك دولت بودجه يكسال كشور را با گذشت شش ماه از سال تقديم مجلس كرد و متاسفانه اتفاقي هم نيفتاد. «يكشنبه سياه» را در همين مجلس تجربه كرديم كه چطور يك رييسجمهور ميتواند در «خانه ملت» به «نمايندگان ملت» توهين كند، بخندد و قوانين را هرطور كه ميخواهد دور بزند و «بگم بگم»ها را دوباره و اينبار در صحن علني مجلس تكرار كند. نكته مهم و مغفول مانده ديگر اين است كه« نظارت بر
حسن اجراي قوانين» صرفا يك تيتر دهان پركن در هنگام تبليغات انتخاباتي يا صرفا قسمتي از كتابچه وظايف نمايندگان نيست. بلكه اهميتي حياتي دارد اما متاسفانه چندان كه بايد پر رنگ نيست. آن توهينها و بياحتراميها چه در برخوردها و چه در دور زدن قانون دليلي ندارد جز ضعف خود مجلس. باورم بر اين است كه اگر مجلس از كارشناسان مجربتري در حوزههاي مختلف سود ميبرد هرگز كسي به خودش اجازه نميداد، چنين كند. از سويي ديگر آيا در همين مجلس نبود كه عدهاي با وجود دفاع و تعريف ويژه رهبر معظم انقلاب از تيم مذاكرهكننده هستهاي، شخص محمدجواد ظريف را آنطور به باد انتقاد گرفتند. شك دارم كه بسياري از آن مخالفين حتي يكبار متن كامل برجام را خوانده باشند، چه برسد به كاركارشناسي در خصوص آن. تندروي نه صرفا مختص اصولگرايان است و نه فقط در ذات اصلاحطلبان جريان دارد. تاريخ ميگويد كه تندروي انتها ندارد و درختي است كه طعم تلخ ميوهاش را چندين نسل خواهد چشيد. تندروي خصيصهاي است كه در غياب «محتوا» جاي احساسات را ميگيرد و تعصب خشك را به جاي تعقل مينشاند. به جاي تفكر، رگ گردن دارد. آنچه جامعه امروز به آن محتاج است و بهسمتش گرايش نشان ميدهد تعقل و عاديسازي است. البته اصول دموكراسي و خاصيت صندوقهاي راي و انتخابات حق انتخاب را در اختيار جامعه گذاشته اما آگاهيسازي در خصوص نيازهاي آينده كشور و پرهيز از انتخابهاي پر هزينه برعهده نخبگان و رسانههاست.