دغدغههاي اين روزهاي امثال من!
علي شكوهي
امثال من اين روزها حال و روز خوبي ندارند. چرا؟ عرض خواهم كرد:
اول- نسل من سالهاي نوجواني و جواني خود را صرف مبارزات سياسي عليه رژيم سابق كرد به اين اميد كه اتفاقي در سرنوشت اين ملت رخ دهد و مطالبات تلنبار شده تاريخي آنان به تدريج پاسخي بيابد و يك نظام سياسي مردمي و برخاسته از اراده ملت سر كار آيد. انصافا خوب هم عمل كرد و توانست با بسيج تودهها و مبارزهاي با حداقل خشونت و كشتار، كارش را به پيش ببرد و انقلاب اسلامي را محقق كند.
دوم- مباني نظري اين مبارزات را نه ناسيوناليسم تشكيل ميداد، نه سوسياليسم و نه ليبراليسم، بلكه عمدتا بر مباني اعتقادي و مكتبي تكيه داشت و در واقع فهمي از دين و اسلام مورد توجه بود كه در آن سياست و حكومت هم مدنظر بود و دين تنها به حوزه مسائل شخصي و فردي محصور نميشد.
سوم- در احياي اين بعد از انديشه ديني، يعني اسلام سياسي، هم طيفي از علماي طراز اول طرفدار نظريه ولايت فقيه نقش داشتند و هم جرياني از روشنفكران ديني كه با انديشه بازگشت به خويشتن، نسل جوان جامعه را به سوي اين فهم از انديشه اسلامي و مبارزه با رژيم شاه سوق دادند. در واقع انقلاب اسلامي از يك جهت، محصول به هم رسيدن اين دو جريان (روحانيت انقلابي و روشنفكران ديني) به يكديگر است و اگر چنين نميشد شايد انقلابي هم رخ نميداد.
چهارم- در دوران تثبيت انقلاب و بعد در سالهاي دفاع مقدس، باز نسل من از خودش راضي است چون فداكارانه عمل كرد و كمترين هزينه را براي مردم موجب شد. در اين دوره كشور با سرعت از وضعيت انقلابي فاصله گرفت و نهادهاي حكومتي با تكيه بر راي مردم بنا شدند و نسل ما در مقابله با ضدانقلاب مسلح و بهخصوص در مقابل تهاجم خارجي، خوش درخشيد و ضمن حفظ تماميت ارضي توانست از موجوديت انقلاب هم به خوبي دفاع كند.
پنجم- اما اين همه ماجرا نيست و در كنار كاميابيها نميتوان از نارساييها و ناكاميها هم سخن نگفت و با تجاهلالعارف، همه جا را «گل و بلبل» ترسيم كرد. طبعا بسياري وعدههاي مطرح شده در روزهاي انقلاب، در سالهاي بعد محقق نشدند و تعارضات داخلي، برخي جريانهاي انقلابي را رودرروي هم قرار داد و روند «همگرايي» داخلي جايش را به «واگرايي» داد و از اين منظر، كساني از انقلاب رنجيدند و به تدريج در كنار محقق شدن برخي مطالبات مردم، برخي انحرافات و كجرويهاي سياسي هم نهادينه شد و وضعيتي را موجب شد كه امروز با آن مواجهيم. هيچ فرد انقلابي نميتواند مدعي شود كه اين وضعيت همان است كه از ابتدا در پي آن بودهايم، بلكه بالعكس جملگي اقرار داريم كه اين شرايط با آنچه ما در پي آن بودهايم بسيار فاصله دارد.
ششم- آنچه نسل ما را در اين وضعيت نگران ميكند و موجب ميشود كه حال و روز خوبي نداشته باشيم، عمدتا مربوط به چند حوزه مهم است كه اشاره به آنها به شكل تفصيلي ميسر نيست اما در حد درددلي ميتوان به سراغ آن رفت.
مهمترين دغدغه و نگراني ما شكاف بيننسلي تلخي است كه هر روز هم بيشتر در حال تعميق است. نسل امروز به صورت طبيعي با نسل ما متفاوت است و انتظار نداريم كه در همه زمينهها مانند ما بينديشد. اما نگراني از آنجا ناشي ميشود كه شاهديم بخش بزرگي از اين نسل، اصرار دارد كه مانند ما نباشد و مانند ما نينديشد و الگوها و قهرمانانش با نسل ما تفاوت داشته باشند و در واقع اصرار دارد كه حساب خودش رااز ما جدا كند. قصد ارزشگذاري بر اين رفتار را ندارم اما توصيف اين واقعيت را ضروري ميدانم تا معلوم شود كه طيفي از اين نسل با انقلاب و ارزشهاي آن، نتوانسته ارتباط ايجاد بكند و درواقع آنچه براي نسل ما «زندگي» بوده، براي اين نسل «تاريخ» شده است و معلوم است كه نميتواند مانند نسل ما با اين ارزشها پيوند عاطفي برقرار كند. وجود اين شكاف تلخ بيننسلي نشان ميدهد كه ما در انتقال ارزشهاي موردنظر خود به اين نسل كامياب نبودهايم.
دغدغه مهم ديگر ما ناكامي احتمالي نظام سياسي مبتني بر دين است كه داعيه آن را داشتيم. مردم ما طي قرون، روحانيت را در كنار خود حس ميكرد و بااو رابطهاي مستقيم و همراه با حمايت داشت. اين رابطه متقابل بود و روحانيت نيز در مقابل دربارها و حكومتها و بعدها بيگانگان، جانب مردم را داشت و از حقوق آنان دفاع ميكرد. همين حسنظن و رابطه متقابل بود كه انقلاب اسلامي به رهبري روحانيت را ممكن كرد. اينك اما اين پرسش به صورت جدي مطرح است كه آيا ناكامي احتمالي جمهوري اسلامي در تحقق وعدههايش، منجر به از دست رفتن حمايت مردم از روحانيت و حكومت تحت امر آنان نخواهد شد؟ آيا محبوبيت اين قشر در ميان مردم، آسيب نديده است؟ آيا اعتراض به عملكرد عالمان حاكم يا حاكمان عالم، منجر به زيرسوال رفتن اساس دين و دينداري نميشود؟
ادامه در صفحه 10