• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3420 -
  • ۱۳۹۴ دوشنبه ۳۰ آذر

شما براي يلدا چه برنامه‌اي داريد؟


  بنفشه سام‌گيس/ فكر مي‌كرديم برنامه همشهري‌هاي‌مان براي بلندترين شب سال «خيلي» مفصل باشد. فكر مي‌كرديم همشهري‌هاي‌مان در هزارتوي درهم گره خورده دغدغه نان و آلودگي هوا و جيب‌هاي نه‌چندان پر و مرگ وقت در ترافيك‌هاي طلسم شده پايتخت، حتما يك جاي خالي براي «يلدا» كنار گذاشته باشند. فكر ما چندان درست از آب در نيامد. تهراني‌ها بيشتر از آن گرفتار هستند كه براي شبي كه فقط يك دقيقه، طولاني‌تر از شب‌هاي ديگر است از قبل برنامه‌ريزي كنند. درست‌تر اينكه، تهراني‌هاي امروز، بيشتر از آن گرفتار هستند كه يلداي از پيش تعيين شده‌اي داشته باشند. سيني‌هاي رنگارنگ« شب‌چره» و شب را به نيمه‌شب دوختن با غزل حافظ و گرد هم نشستن‌ها و گفتن‌ها و شنيدن‌ها به دور از دغدغه «فرداهايي» كه وقتي مي‌رسند، همه مي‌شوند امروز و ديروز، كم‌كم به خاطره‌ها مي‌پيوندد. و چه حيف...
اخم و لبخند با طعم انار و خرمالو
پيش‌شماره‌هاي تلفن چند منطقه تهران - شمال، جنوب،  شرق و غرب - اين امكان را فراهم مي‌كند كه بدون ديدن چهره همشهري‌هايت، حس آنها را درباره يلدا حدس بزني. بشنوي و تصور كني كه امشب، آن خانم 36 ساله يا آن آقاي 34 ساله، آن كارمند يا آن زن خانه‌دار، يلداي‌شان را پاي چه سفره‌اي و با چه مخلفاتي مي‌گذرانند. هاينريش بل؛ نويسنده آلماني‌تبار در كتاب عقايد‌يك‌دلقك از رنگ و بوي آدم‌هايي مي‌گويد كه پاي تلفن با آنها حرف مي‌زند. مصاحبه شوندگان ما، رنگ چندان متفاوتي ندارند از فرط آلودگي هوا. خاكستري مايل به خاكي شايد. اما اغلب‌شان بعد از شنيدن سوال ما لبخند مي‌زنند. مكثي كوتاه و به دنبالش، گوشه‌هاي دهان كمي چين مي‌خورد و حالا اينكه جواب چقدر به تصور ما نزديك است مهم نيست. اما اين سوال، «برنامه شما براي شب يلدا چيست؟»   به لب اغلب‌شان لبخند مي‌آورد...
پيش‌شماره 22 را زني 40 ساله؛ يك كارمند بنگاه املاك جواب مي‌دهد. با خنده‌اي كه مي‌شكند در مكثي چند ثانيه‌اي: «صادقانه بگويم؟ آنقدر صبح تا شب كار مي‌كنم كه امشب فقط مي‌خواهم بخوابم. آنقدر كه به خواب احتياج دارم به يك دور همي احتياج ندارم. هيچ كاري هم براي يلدا نكردم...»
اما در چند كيلومتري همين كارمند بنگاه مسكن، در پيش‌شماره 22، زن 36 ساله‌اي كه مدير مهدكودك است، حدس مي‌زند مهمان باشد: «چون وسط هفته است برنامه‌ريزي خاصي نكردم اما ممكن است مهمان باشم. شايد هندوانه و ازگيل و آجيل هم بخرم و ببرم. شعر حافظي خوانده شود و سازي بزنيم و آوازي بشنويم... شايد... .»
پاسخگوي ما در پيش‌شماره 33 زني است كه صدايش موج پر پيچ و تاب استرس را به ما هم منتقل مي‌كند. جدي، بدون لبخند و با ابروهايي كه احتمالا در هم گره خورده:«وقت ندارم صحبت كنم. كارم زياد است. خداحافظ.»
قطعا اين تصور اشتباهي است كه فكر كنيم ساكنان محدوده با پيش‌شماره 33 زياد از يلدا و ملحقاتش خوش‌شان نمي‌آيد. قطعا تصادفي بوده كه باز هم در همين پيش‌شماره 33، زن 33 ساله خانه‌داري به ما مي‌گويد: «ما هيچ سال براي يلدا كاري نمي‌كنيم چون شوهرم به اين مراسم اعتقاد ندارد. اتفاقا هر سال شب يلدا هم ساعت 10 يا 10 و نيم شب مي‌خوابيم. خانواده خودم يلدا را دوست دارند اما وقتي شوهر آدم مخالف باشد ديگر.... شايد امسال برويم خانه مادرشوهرم. نه به خاطر يلدا بلكه چون همزمان با آغاز شروع امامت حضرت صاحب‌الزمان(عج)  است....»
مردي 34 ساله و كارمند، گوشي تلفن با پيش شماره 44 را برمي‌دارد. لبخندي به دنبال مكثي كوتاه و ريز شدن چشم‌ها به نشانه حدسي درباره 24 ساعت آينده... «مهماني مي‌رويم. احتمالا خوراكي هم مي‌بريم. شايد كمي آجيل. شايد هم نرفتيم....»
مادرشوهر آن خانم معلم 42 ساله در پيش شماره 44 هم منتظر مهمان‌هاي يلدايي است. «ما مي‌رويم پيش مادر شوهرم چون تنهاست. انار و خرمالو و آجيل هم مي‌بريم. البته براي ما بزرگ‌ترها شب يلدا فرق زيادي با بقيه شب‌ها ندارد اما حتما يك مراسم كوچكي داريم كه بچه‌ها با يلدا و فلسفه تغيير فصل‌ها و طولاني شدن اين شب آشنا شوند.»
خوش به حال آنهايي كه مهمان يلداي‌شان اين خانم 42 ساله خانه‌دار پيش شماره 55 است. لبخند كه نه، خنده‌اي سر مي‌دهد و با چهره‌اي شكفته به استقبال آغاز زمستان مي‌رود: «شايد بروم خانه خواهر شوهرم. شيريني يا آجيل هم مي‌بريم. پارسال هم رفتيم شمال، خانه مادرم،
قائم‌شهر... .»
خوب بود اگر پاسخگوي گوياي بنياد قلم‌چي در پيش شماره 66 هم مي‌توانست به سوال ما جواب دهد. شايد هم بايد براي آن پيغام گير تلفني پيش شماره 66 سوال‌مان را مي‌گفتيم تا شنونده‌اش، در هر ساعت و روزي كه اين پيغام را شنيد از خودش بپرسد: «براي يلدا چكار مي‌كنم؟ براي يلدا چكار كردم؟...»آقاي 35 ساله كارمند پيش‌شماره 66 امسال عزادار است. پس از يلدا هم خبري نيست. «منزل هستيم. برنامه خاصي نداريم. امسال شرايط‌مان فرق مي‌كند. يلداي پارسال خيلي خوب بود. هندوانه بود و پشمك و... .»
اگر مدرسه‌ها تعطيل نشده بود به خاطر آلودگي هوا، ممكن نبود كه بشود با اين پسرك 12ساله پيش‌شماره 77 حرف بزنيم. پسرك، شب يلدا مي‌رود رستوران و كباب مي‌خورد. «امسال ما رستوران رزرو كرديم. پارسال هم پدرم شب يلدا ماشين خريد.»
امروز آشپزخانه بعضي خانه‌ها صحنه جنگ است. خوراكي‌ها با هم در نبردند تا غذاي ويژه شب يلدايي آماده شود. اما خانم 40 ساله مدير كترينگ در پيش‌شماره 88 ترجيح مي‌دهد به جاي غذاهاي تكراري آشپزخانه كترينگش، طعمي غافلگيرانه از دست‌پخت بزرگ‌ترهاي فاميل را بچشد امشب. «آنقدر كار دارم كه براي يلدا هنوز هيچ كاري نكردم... يك لحظه گوشي... مي‌رويم امشب خانه يكي از بزرگ‌ترها. دوست دارم ببينم امشب، يلداي امسال چه غذايي منتظرم است...»
راستي، ما هم امشب، براي يلدا مهمان خانه مادربزرگ‌مان هستيم. شما چطور؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون