• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3134 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۶ آذر

سيستم توازن اروپا و پايان آن

هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف

فروپاشي مشروعيت و ورود به جنگ جهاني دوم

قدرت‌هاي مهم تلاش داشتند تا تنفر خود از جنگ را در قالب جديد نظم صلح‌آميز بين‌المللي نهادينه سازند. از اين رو براي خلع سلاح بين‌المللي فرمول مبهمي ريخته شد كه اجراي آن هم به مذاكرات بعدي موكول گشت. مجمع ملل و مجموعه‌يي از معاهدات داوري كه با مكانيزمي براي حل دعواها همراه بود جايگزين ستيز قدرت‌ها شد. با آنكه عضويت در ساختار جديد تقريبا جهاني بود و هرگونه تخطي از صلح رسما منع شده بود اما هيچ كشوري نشان نداد كه مي‌خواهد اين مفادها را اعمال كند. قدرت‌هايي كه ناراضي بودند يا اهداف توسعه‌طلبانه داشتند- آلمان، امپراتوري ژاپن و ايتالياي موسوليني- به زودي متوجه شدند كه تخلف از مفاد عضويت در مجمع ملل يا خروج ساده از آن هيچ پيامد جدي ندارد. عملا دو نظم متناقض و متداخل به وجود آمد: دنيايي از قواعد و قانون بين‌المللي كه اساسا توسط كشورهاي غربي در تعامل با يكديگر به كار بسته مي‌شد؛ و يك حوزه نامحدود [از قواعد] كه توسط قدرت‌هايي به كار گرفته شد كه براي دستيابي به آزادي عمل بيشتر، از اين سيستم محدوديت‌ها بيرون آمده بودند. اتحاد جماهير شوروي كه با مفهوم خاص خودش از نظم جهاني تمامي اين دو نظم را تهديد به غرق كردن مي‌كرد، فراتر از اين دو نظم بود و ميان آنها هم گاهي مانورهاي فرصت‌طلبانه مي‌داد. نظم ورساي در نهايت نه به مشروعيت رسيد و نه به تعادل دست يافت. سست بودن آن را مي‌توان در قرارداد سال 1925 لوكارنو ديد كه بر اساس آن آلمان مرزهاي غربي را «قبول» كرد و سرزمين راين را بر مبناي آنچه كه در ورساي به توافق رسيده بودند سلاح‌زدايي كرده بود اما صريحا از تسري دادن اين اطمينان به مرزهاي خود با لهستان و چكسلواكي امتناع كرد- كه نشان از جاه‌طلبي و خشم پنهان آن بود. تعجب آور اينكه، فرانسه با آنكه متحدانش در اروپاي شرقي را رسما در معرض كينه‌توزي نهايي آلمان تنها گذاشته بود، توافق لوكارنو را تكميل كرد- نكته‌يي كه يك دهه بعد در مواجهه با چالش واقعي نشان داد كه [آلمان] چه مي‌خواهد بكند.  

 در دهه 1920، جمهوري وايمار آلمان از وجدان‌هاي غربي خواست تا معاهده سختگيرانه و ناسازگار ورساي را با اصول آرمان گرايانه‌تري كه مجمع ملل از نظم بين‌المللي ارايه كرده بود، تطابق دهند. هيتلر كه در سال 1933 با راي مردم خشمگين آلمان به قدرت رسيد، تمام قيودها را كنار گذاشت. او با اشغال مجدد سرزمين راين برخلاف مفاد صلح ورساي عمل كرد و معاهده لوكارنو را زيرپا گذاشت. زماني كه چالش‌هاي هيتلر با واكنش‌هاي قابل توجهي مواجه نشد، او دولت‌هاي اروپاي مركزي و شرقي را يكي پس از ديگري به پايين كشيد: اول اتريش، پس از آن چكسلواكي و در آخر لهستان. ذات اين چالش‌ها با دهه 1930 خيلي عجيب هم نبود. در هر عصري، بشريت افراد شيطان صفت و ايده‌هاي فريبنده از سركوب را توليد مي‌كند.
 وظيفه دولتمردي اين است كه مانع رسيدن آنها به قدرت شوند و يك نظم بين‌المللي را نگه دارند كه اگر خواستند به نيات خود برسند قادر به پيشگيري آنها باشد. تركيب مسمومي كه از صلح‌گرايي ساده، نامتوازن بودن جغرافياي سياسي و نامتحد بودن متحدان در دوران سال‌هاي بين دو جنگ وجود داشت به اين نيروها اجازه آزادي عمل داد. اروپا از دل 300 سال چالش يك نظم بين‌المللي ساخت. زماني كه رهبران اروپا وارد جنگ جهاني اول شدند اين نظم را دور انداختند چون پيامدهاي آن را نفهميده بودند – و با آنكه آنها پيامدهاي حريق بزرگ ديگري را فهميدند اما قبل از آنكه بر اساس بصيرت خود عمل كنند، عقب كشيدند. اساسا فروپاشي نظم بين‌المللي داستان كنار گذاشتن [ اصول ] و حتي انتحاري بود. اروپا با كنار گذاشتن اصول وستفاليا و اكراه از به‌كار گرفتن زوري كه براي حمايت از آلترناتيو اخلاق لازم بود، توسط جنگ ديگري بلعيده شد و يك‌بار ديگر در پايان آن با اين نياز آمد كه نظم اروپايي را دوباره بريزد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون