هفتم اسفند و مساله تغيير
غلامرضا تاجگردون
مجلس دهم شايد به لحاظ تركيب سياسي آن با برخي از ادوار ديگر مجالس شباهتهايي پيدا كند اما قطعا روند رقابت آن با تمام ادوار نهگانه مجلس متفاوت است. مجلس دهم را فارغ از هر نوع پيشبيني ميتوان مجلس «تغيير» نام نهاد. چرايي اين ادعا توضيح واضحي دارد. پيش از هر چيز اين اطمينان را با توجه به فضاي سياسي كشور ميتوان مورد اشاره قرار داد كه تركيب سياسي مجلس دهم تغيير جدي نسبت به سه دوره اخير خواهد داشت. شاخص اين تغيير نه در تعويض اشخاص و افراد حاضر در بهارستان بلكه در تغيير گرايشهاي حاكم بر گروههايي است كه با موازنهاي جديد پا به مجلس آينده ميگذارند. اما پيش از اين شايد مهمترين اتفاق در جريان رقابتهاي اين انتخابات رخ داده باشد. صفكشيهاي سياسي كشور ما به شكلي كاملا واضح و البته بيسابقه در حال عبور به مرحله جديدي است كه تعاريف كلاسيك از جناحهاي مختلف درباره آن چندان هم صدق نميكند. خروج تقريبا رسمي برخي نيروهاي متنفذ از جريان اصولگرا و همينطور تمايل جديد پيش آمده در جريان اصلاحات براي نزديك شدن به نيروهاي موسوم به اعتدالگرا، تصوير متفاوتي از مرزهاي سياسي ايران به دست ميدهد. هر چند جريان اصولگرا در سه دوره گذشته انتخابات هم به مروز زمان به سمت شكافي جدي پيش رفت اما تفاوت اصلي در اين است كه امروز دگرديسي اين جريان در اعلام حضور رقيب اتفاق ميافتد. از اين منظر يكي از بزرگترين تغييرات رخداده در فرآيند پيشاانتخاباتي هفتم اسفند را ميتوان در دو مورد بيان كرد؛ مورد اول اشاره به تغيير مسير برخي از اصولگرايان دارد كه اكنون با نماد علي لاريجاني شناخته ميشوند. اصولگراياني كه فاصله قبلي خود از رقيب اصلاحطلب و اعتدالي را به فراموشي سپردهاند و همزمان مشغول تجديدنظر در وضعيت روشها و ايدههاي سياسي اردوگاه سنتي خود هستند. مورد دوم هم به اصلاحطلباني بر ميگردد كه آنها نيز در تغييري آشكار تمايل خود را به روشهايي آرامتر و غيرهيجانيتر به رخ ميكشند كه نمود آن در نزديك شدن به جريان اعتدالي است. اين دو تغيير را ميتوان نتيجه يك تعقل مشترك در دو جناح سياسي كشور دانست. تجديد نظر برخي اصولگرايان در نسبتبندي خود با جامعه و تجديدنظر قسمت عمده جريان اصلاحات در روابط و مناسبات خود با حاكميت و همينطور روشهاي طرح مطالبات در اين جناح. مدتهاست كه درباره اين دو ضعف جريانهاي سياسي كشور سخن گفته شده است؛ اينكه اصولگرايان در معادلات سياسي خود به طور عمده مردم و نظر عمومي را در اولويتهاي دست پايين خويش قرار ميدهند و اصلاحطلبان نيز سرعت بالا و گاه بيمحابايي در پيگيري مطالبات خويش داشتهاند. به عبارتي اين دو اشكال از يك سو وجه مردمي بودن سياست اصولگرايان را مد نظر دارد و از سوي ديگر درباره امكانپذير بودن برخي برنامهها در جريان اصلاحات صحبت ميكند. اكنون اما به نظر ميرسد تجربه سياسي اندوختهشده براي اين جريانها در خلال اتفاقات دهه گذشته، آنها را به مرحله انجام اصلاحات دروني كشانده است؛ اصلاحاتي كه تا اينجا ماهيت سياسي آنها را چندان تحت تاثير خود قرار نداده است. به عبارتي اين دو جريان بدون تجديدنظر جدي در ماهيت سياسي خود، روشهاي سياستورزي خويش را در گذشته با ديد نقدي جدي مينگرند. اين شايد فارغ از هر تركيبي كه در مجلس دهم روي كار بيايد، بزرگترين انباشت انتخابات پيش رو براي فضاي سياسي كشور باشد. به اين معنا كه اين جريانهاي سياسي بدون توجه به برنده و بازنده انتخابات بايد بيش از هر چيز به ادامه اين تجربهورزي سياسي فكر كنند. اين همان چيزي است كه ميتوان گره مسائل بزرگي چون گفتوگوي ملي براي حل مسائل داخلي را نيز در آن يافت؛ گفتوگويي كه نه از طريق موعظه سياسي، بلكه از طريق انباشت تجارب به دست ميآيد.