• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3446 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ بهمن

خواندن و نخواندن داستان ايراني

در اين بازار خراب كتابخواني ضد تبليغ هم مي‌كنند!

حسين سناپور


كمتر از يك سال است كه بحثي در ميان بعضي از دوستان داستان‌نويس يا منتقد راه افتاده كه چرا داستان‌هاي ايراني خوانده نمي‌شود، يا آيا اصلا بايد داستان ايراني خواند يا نه. عمده بحث‌هايي كه من شنيده‌ام، شفاهي بوده و كمتر مكتوب. من هم گاهي به ناگزير جوابي داده‌ام در اين بحث‌هاي شفاهي. چرا به ناگزير؟ چون به نظرم اصلا دليلي براي چنين بحثي نيست. قضيه روشن‌تر از آن است كه بخواهيم درباره خواندن و نخواندن داستان ايراني حرف بزنيم. مساله بيشتر اين است كه اصلا چرا اين بحث درست شده. بگذاريد از همين جا شروع كنم، بعد اگر لازم بود، نكته‌اي هم درباره خواندن و نخواندن داستان ايراني خواهم گفت.
چرا اين بحث تازه (دست بالا از يك سال پيش) به راه افتاده؟ چرا تا حالا اين بحث چنين عموميتي ميان نويسنده‌گان و منتقدان پيدا نكرده بود؟ مگر پيش از آن مدام داستان‌هاي شاهكار منتشر مي‌شد و كسي مشكلي در خواندن داستان‌هاي ايراني نداشت؟ مي‌دانيم كه نه. اتفاقا در هشت سال دولت احمدي‌نژاد و به‌خصوص چهار سال دومش، آنقدر داستان و به‌خصوص داستان ايراني كم منتشر مي‌شد كه اين بحث‌ها اصلا محلي از اعراب نداشت. اما حتي پيش از آن هم (كه به نسبت هشت سال دولت احمدي‌نژاد كتاب‌هاي داستان بيشتري منتشر مي‌شد) چنين بحثي وجود نداشت. پس چه اتفاقي افتاده؟ آيا ما به داشته و نداشته‌هامان حساس‌تر شده‌ايم؟ نگاه‌مان سختگيرتر شده؟ يا نكند پيش از آن هشت سال و پيش‌تر از آن هم، آن قدر كارهاي خوب منتشر مي‌شد كه دليلي براي اين حرف‌ها وجود نداشت؟ اگر كسي معتقد است چنين بوده، 10 رمان نام ببرد (مثلا براي دهه 60 يا 70) كه در آن سال‌ها منتشر شده و خيلي خوب بوده و همان‌ها براي داستان‌خوان‌ها و منتقدان كفايت مي‌كرده‌اند و پس دليلي براي راه ‌افتادن چنين بحثي نبوده. نه، مساله اينها نيست. واقعيت چيز ديگري است.
اين بحث‌ها به راه افتاده چون اتفاقا در اين يك سال (از 93 به بعد و با گرفتن مجوزهاي زياد معطل مانده در آن هشت سال) تعداد بسيار زيادي رمان منتشر شده. آيا اين رمان‌ها بد هستند و تازه متوجه شده‌ايم كه چيزي نداريم و بسياري رمان بد داريم (درباره رمان اينجا حرف مي‌زنم، چون مي‌دانم اين مساله بيشتر مربوط به انتشار رمان است و نه داستان كوتاه)؟ نه، مساله اين هم نيست. مساله به گمان من اين است كه انتشار رمان در اين يكي، دو ساله بيش از نياز بازار نسبتا خراب كتابخواني ما است. بي‌دليل نيست كه اكنون بسياري از ناشران هيچ كتابي براي حتي بررسي هم نمي‌گيرند، چون اغلب‌شان تعداد زيادي رمان آماده انتشار دارند. اينها علاوه بر تعداد زيادي است كه در اين نزديك به دوسال منتشر كرده‌اند. به اين مساله بايد نبودن جايزه‌ها و تبليغات اندك ناشران براي كتاب‌هاشان و مخالف‌خواني دو، سه روزنامه و منتقد داستان را هم افزود كه نه فقط به فروش كتاب‌ها كمكي نمي‌كنند كه برعكس، ضدتبليغ هم كرده‌اند و مي‌كنند. نتيجه اينكه، اكنون تعداد بسيار زيادي (به نسبت سال‌هاي گذشته) رمان منتشر مي‌شود كه بازار فروش كتاب توانايي جذب‌شان را ندارد. پس به نظر مي‌رسد كه اين كتاب‌ها فروش نمي‌روند و خواننده ندارند و كلا بدند. فروش تعداد اندكي از رمان‌هاي خارجي كه يا نويسنده‌گان‌شان معروفند، مثل موراكامي، يا مترجم‌هاي‌شان، باعث شده كه دوستان ما فكر كنند كه اصولا رمان ايراني خوانده نمي‌شود. اين دوستان توجه نمي‌كنند كه بسياري حتي رمان‌هاي خارجي خوب و اما نامعروف، و حتي گاهي معروف، منتشر مي‌شوند كه آنها هم خواننده‌اي ندارند (براي درك بهتر موضوع كافي است به فهرست كتاب‌هاي خارجي ناشران ادبيات توجه كنند). اين دوستان توجه نمي‌كنند كه دليلي ندارد در اين بازار خراب كتاب، خواننده‌ها سراغ كتاب‌هاي ايراني و حتي خارجي‌اي بروند كه هيچ شناختي ازشان ندارند و شانسي كتاب بخرند. طبيعي است كه موراكامي و ترجمه‌هاي چند مترجم شناخته‌شده كتاب‌هاي‌شان از رمان‌هاي بسياري از نويسند‌گاني كه كتاب‌هاي اغلب اول‌شان را منتشر كرده‌اند، بيشتر خريدار داشته باشند.
به اينها البته بايد اين را هم اضافه كرد كه طبيعي است وقتي خوانند‌گان رمان مرجع قابل‌اعتمادي براي پيداكردن كتاب‌ مورد نظرشان ندارند و يكي، دو كتاب ايراني را شانسي مي‌خوانند و اتفاقا آن كتاب‌ها به نظرشان خوب نمي‌آيند، ديگر سراغ كتاب و نويسنده ناشناس نروند، مگر اينكه يك وقتي و يك روزي چنان مرجعي را پيدا كنند.
آيا معناي حرف من اين است كه اغلب رمان‌هاي ايراني منتشرشده خوب‌اند و بايد آنها را خواند و فقط به كمي تبليغات احتياج است؟ نه، معناي حرف من اين نيست.
بگذاريد پيش از نتيجه‌گيري، حرفم را طور ديگري بزنم: من اين سال‌ها كمتر به سينما رفته‌ام و سينما رفتنم تقريبا شبيه به آنهايي است كه مي‌گويند ما كتاب ايراني نمي‌خوانيم. يعني من هم به‌ندرت فيلم ايراني در اين سال‌ها رفته‌ام و ديده‌ام. اما آيا معنايش اين است كه با سينماي ايران دشمني دارم يا مي‌خواهم كليت آن را نفي كنم و همه را هم مثل خودم ترغيب كنم كه فيلم ايراني نبينند و چه بسا آن را يك‌جور پُز روشنفكري كنم؟ نه. من هيچ دشمني و تقابلي با سينماي ايران ندارم كه هيچ، خيلي هم دوستش دارم و اگر بتوانم به قدر خودم از آن حمايت هم مي‌كنم. مثلا اينكه چند ماه پيش وقتي فيلم خوب (نه عالي) آتلان را ديدم، برايش يادداشت كوچكي هم نوشتم. فيلم‌هاي «پرويز»، «خواب تلخ» و «ماهي و گربه» را هم رفتم و ديدم. از همه‌شان هم كم‌وبيش خوشم آمد و حتي اگر فرصت بود، براي همه‌شان هم چيزكي مي‌نوشتم. يكي، دو فيلم بد هم ديدم كه قابل ذكر نيستند. آيا من چون فيلم ايراني كم ديده‌ام (چون فيلم خارجي زياد مي‌بينم و در خانه هم معمولا) بايد كليت سينماي ايران را بد بدانم و هر كار از دستم برمي‌آيد براي نابودي‌اش انجام بدهم؟ نه. آيا اينكه بخش زيادي از سينماي اين سال‌ها فيلم‌هاي كمدي سطحي و درام‌هاي سطحي جوانانه بوده‌اند، من بايد كليت‌شان را نفي كنم؟ نه، من حتي اين فيلم‌ها را هم نفي نمي‌كنم، گرچه هيچ علاقه شخصي هم بهشان ندارم. اين‌ها مشتري‌هاي خودشان را دارند و بعضي‌شان هم اتفاقا خيلي پرفروش بوده‌اند، كه به معناي داشتن مخاطب است و اينكه پس ناگزير اين فيلم‌ها بايد ساخته شوند. گرچه من اميدوارم كه همين‌ها در شكل‌هاي بهتري ساخته شوند. و از آن مهم‌تر اينكه، درام‌هاي جدي هم فرصت بيشتري براي ساخته‌شدن پيدا كنند. اما درنهايت آيا من بايد عليه اين سينما دست‌به‌كار تبليغات منفي بشوم؟ نه، من چنين كاري نمي‌كنم. تنها كاري كه مي‌كنم اين است كه اگر فيلم خوبي ديدم، برايش به هر نحوي كه از دستم برمي‌آيد (با يادداشتي كوچك، يا شفاهي) تبليغ كنم. اين به نظرم تنها راهي است كه ما مي‌توانيم فيلم‌هاي دلخواه‌مان را بيشتر كنيم و اميدوار باشيم كه هر سال تعدادشان كمي بيشتر شود.
درباره كتاب‌هاي داستان هم نظر من چيزي جز همين كه گفتم نيست. به اضافه اينكه، درباره داستان من مقداري از نظر حرفه‌اي و صنفي و شخصي درگيرتر هم هستم و بنابراين اگر فرصتي دست بدهد حتي كتاب‌هايي را هم مي‌خوانم كه فقط احتمال خوب‌بودن‌شان را مي‌دهم. البته تعداد زيادي كتاب هم خريده‌ام و هم گاهي دوستان نويسنده لطف كرده‌اند و بهم داده‌اند كه من بعضي‌شان را هنوز نخوانده‌ام و آنقدر معمولا براي نوشتن داستان‌هايم درگير خواندن كتاب‌هاي ضروري هستم كه كمتر (حداقل در اين يكي دو ساله) براي اين كتاب‌ها وقت داشته‌ام. اما اتفاقا براي كتاب‌هاي ايراني بيشتر وقت گذاشته‌ام تا براي كتاب‌هاي خارجي، كه مي‌دانم براي لذت‌بردن و حتي يادگرفتن، خواندن‌شان ضروري‌تر است. مثلا رمان «برادران كارامازف» را كه بعد از سال‌ها دوباره شروع كرده بودم به خواندن، همان اوايل رها كردم. دن كيشوت، كه بسيار ضروري است خواندنش برايم، هنوز در كتابخانه‌ام خاك مي‌خورد. و خيلي كتاب‌هاي ديگر مثل اينها هم. اما با اين وجود بعضي از كتاب‌هاي اول دوستان جوان‌ترمان را خوانده‌ام و بعضي‌شان را هم در نوبت اول و دوم خواندن دارم.
آيا باز معناي اين حرف اين است كه بگويم رمان ايراني بخوانيد و رمان خارجي نخوانيد؟ نه، منظورم اين هم نيست. همان اول هم گفتم كه سوال و مساله مطرح‌شده بي‌معناست. نه مي‌شود به كسي گفت كه رمان ايراني بخوان و نه مي‌شود گفت كه نخوان. مگر رمان ايراني يك چيز از پيش معلوم و تمام‌شده است كه بتوانيم هيچ كدام اينها را بگوييم؟ درست مانند سينما، هر كسي بنا به سليقه‌اش بايد كتاب‌هاي دلخواهش را پيدا كند و بخواند، چه اين كتاب‌ها درام اجتماعي باشند چه طنز، چه عاشقانه باشند چه ترسناك، چه متوسط باشند چه خوب. مشكل ما (فعلا و در شرايط اكنون و تا آنجا كه مربوط به خواندن و نخواندن همين كتاب‌هاست) چيزي جز اين نيست كه خوانند‌گان مرجعي در ميان نشريات و منتقدان ندارند كه بعد از مثلا چند سال به او اعتماد پيدا كرده باشند و به اعتناي حرف و نظر او به كتابفروشي بروند و كتابي بخرند. جوايز معتبرشده‌اي هم كه اصلا وجود ندارد. اين دو همان مرجع‌هايي هستند كه خوانندگان در اغلب كشورهاي خارجي با اعتناي نظر آنها به كتابفروشي مي‌روند و كتابي را مي‌خرند، نه اينكه همين طوري و بي هيچ ذهنيتي به كتابفروشي بروند و شانسي كتابي انتخاب كنند يا دست بالا از فروشنده نظر بخواهند (و البته چنين فروشنده‌هايي هم كه بعد از سال و ماهي براي خريداران معتبر شده باشند هم حتما بسيار كم داريم).
خلاصه آنكه به گمان من حلقه مفقوده نشر كتاب در شرايط فعلي‌مان تبليغات درست (و نه گزافه و بي‌خودي و دروغين) است براي رساندن كتاب‌ها به سليقه‌هاي مورد نظرشان، چه اين سليقه‌ها كتاب‌هاي سطحي بپسندند يا عميق، چه كتاب‌هاي پيچيده بپسندند چه ساده، چه مدرن بپسندند چه رئاليستي.
آيا باز معناي اين حرف من اين است كه اگر وضع تبليغات ما درست شود ديگر مشكل داستان‌نويسي ما حل شده است و همه‌چيز خوب و خوش مي‌شود؟ نه، باز معناي حرفم اين نيست. معناي اين حرف اين است كه تازه مشكلات ابتدايي نشرمان حل مي‌شود و آن وقت مي‌توانيم برويم سراغ مشكلات پيچيده‌تر و عميق‌تر؛ از يادگرفتن تكنيك گرفته تا عميق‌تر فكر كردن و تا وقت حسابي گذاشتن براي هر رماني و تا چيزهاي ديگر.
پيش از آنكه حرفم تمام شود، بگذاريد يك مقايسه از نوعي كه باعث اين مطلب شد هم بكنم. آيا بين دو كتاب همسطح و همنوع و هم‌موضوع خارجي و ايراني من كتاب ايراني را مي‌خوانم يا خارجي را؟ قطعا كتاب ايراني را. شكي ندارم كتاب ايراني مسائل، دغدغه‌ها، ريشه‌ها و تمام آنچه مرا ايراني كرده است، بهتر و بسيار بيشتر به من نشان مي‌دهند تا يك كتاب خارجي، هرچه هم مسائل بشر جهانشمول باشد، باز اين مسائل به رنگ و بوي تاريخ و فرهنگ آن كشور آغشته است و همين‌ها مسائل مرا از آدمي چون من در يك كشور ديگر متمايز مي‌كند و پس فهمش هم مي‌تواند در كتاب‌هايي از همين فرهنگ بسيار بهتر اتفاق بيفتد تا در كتاب‌هايي از فرهنگ‌هاي ديگر.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون