• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3446 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ بهمن

درباره نويسنده‌اي به نام جمال ميرصادقي

راوي فرودستان

اسدالله امرايي

«علي‌خان پالتوش را به دوش مي‌گيرد و دم در مي‌رود. بنز آلبالويي رنگي زيرچراغ برق كوچه ايستاده. مرد خوشپوش و آراسته‌اي جلو در خانه مي‌آيد و با علي‌خان احوالپرسي گرمي مي‌كند. آنوقت به بنز آلبالويي رنگ اشاره مي‌كند. » جمال ميرصادقي سال ۱۳۱۲ در تهران به دنيا آمده است. فارغ‌التحصيل دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران در رشته ادبيات فارسي است. مشاغل گوناگوني داشته. از كارگري، معلمي، كتابداري تا تدريس در دانشگاه.
 از همه اين كارها هم در دوره‌هاي مختلف نويسندگي‌اش ردي به چشم مي‌خورد. ميرصادقي درباره‌ آثار خود گفته است: «داستان‌هاي من در آن گروه از داستان‌ها قرار مي‌گيرند كه اجتماع و مشكلات آن را مورد توجه قرار داده‌اند… اين رسالت، از متن اثر برمي‌خيزد و ناشي از تجربه‌هايي است كه در زندگي داشته‌ام و تعهدي اختياري نيست؛ بلكه به صورت غيرمستقيم در آثار من حضور دارد. » ميرصادقي در اغلب آثارش به خاطرات كودكي و نوجواني باز مي‌گردد. نخستين داستانش در سال ۳۷ در مسابقه مجله سخن كه پرويز ناتل خانلري آن را منتشر مي‌كرد، برگزيده و منتشر شد.
نخستين كتاب‌هايش، شاهزاده خانم سبزچشم و چشم‌هاي من خسته به زندگي طبقات فرودست جامعه و انسان‌هاي محروم و محدود، فقير، تن‌فروش و معتاد مي‌پردازد. يكي از كتاب‌هاي مطرح ميرصادقي «باد‎ها خبر از تغيير فصل مي‎دهند» است كه سال 1363 منتشر شد، دوره‎اي كه با پيروزي انقلاب و كنار رفتن اختناق حاكم بر فضاي سياسي اجتماعي، نويسندگان و هنرمندان فرصتي يافتند تا به ‎سراغ مضامين ممنوعه بروند كه پيش از آن يا امكان پرداختن به آن‎ها را نداشتند يا اگر هم بدان مي‎پرداختند، به شكلي پنهاني و تمثيلي و با انبوهي از استعاره‌هاي پيچيده كه متوليان دستگاه سانسور از آن سر در نمي‎آوردند، خواننده عادي هم به ضرب و زور تاويل و تفسير شايد سرنخي مي‌يافت.
ميرصادقي رهرو آهسته و پيوسته‌اي است كه به دور از جنجال‌هاي مرسوم آرام و بي‌سر و صدا به كار خود مي‌پردازد. ميرصادقي ۲۸ كتاب در زمينه داستان كوتاه، رمان و پژوهش ادبي منتشر كرده است. فهرست آثارش طولاني است؛ به برخي از آنها در مجال اندك اشاره مي‌كنم: درازناي شب، شب چراغ، بادها خبر از تغيير فصل مي‌دهند، آتش از آتش، دختري با ريسمان نقره‌اي، دندان گرگ، كلاغ‌ها و آدم‌ها همگي رمان هستند و مسافرهاي شب، چشم‌هاي من خسته، شب‌هاي تماشا و گل زرد، اين شكسته‌ها، اين سوي تل‌هاي شن، هراس، نه آدمي نه صدايي هم تعدادي از مجموعه داستان‌هاي جمال ميرصادقي هستند.
وي در زمينه مباني نظري ادبيات داستاني هم آثاري تاليف كرده‌ است. عناصر داستان، راهنماي هنر داستان نويسي، شناخت داستان، راهنماي رمان نويسي و كتاب‌هاي ديگر. روشنان نام مجموعه‌اي از هجده داستان كوتاه نوشته ميرصادقي است كه در فاصله سال‌هاي 70 تا 78 نوشته.
« مردم از كنار كاميون‌هاي ارتشي مي‌گذرند و به سربازها لبخند مي‌زنند و به سوي ميدان مي‌روند… سربازها، تفنگ خود را سرِ دست مي‌گيرند. افسرها، عينك‌هاي دودي لبه پهني زده‌اند. قيافه‌هاي تلخ و عبوسي دارند. سربازها ميدان را محاصره مي‌كنند و تفنگ‌هاي‌شان را به سوي مردم مي‌گيرند. نور آفتاب، روي صورت‌هاي سخت و سوخته شان افتاده و تفنگ‌هاي‌شان را برق انداخته. »

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون