• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3453 -
  • ۱۳۹۴ شنبه ۱۰ بهمن

تفاوت فيلسوف يا فلسفه‌دان

محسن آزموده

آنها كه با فلسفه سر و كار دارند مي‌دانند كه به دست دادن يك تعريف از فلسفه يكي از دشوارترين كارهاست، در واقع مي‌توان به يك اعتبار به تعداد فيلسوفان بزرگ تعريف‌هاي متفاوتي از فلسفه ارايه كرد. اما آنها كه سعي مي‌كنند فلسفه را به زبان ساده بيان كنند يا هدف‌شان آموزش فلسفه است، هميشه به تعاريفي دم‌دستي از آن اكتفا مي‌كنند، يعني مي‌كوشند فصل مشترك انواع فعاليت‌هايي را كه تحت عنوان فلسفه‌ورزي صورت گرفته پيدا كنند يا مثل دانش‌هاي ديگر مثل فيزيك و جامعه‌شناسي و رياضي از يك روش كلاسيك و ساده بهره مي‌گيرند، يعني مي‌گويند فلسفه در مقام يك رشته (ديسيپلين) معرفتي مثل بقيه علوم موضوعي دارد، روشي دارد، مسائلي دارد، مفروضاتي دارد و نتايجي، موضوعش در كلي‌ترين حالت هستي يا وجود در عام‌ترين معناي آن است، روشش تمسك به عقل و استدلال است، مسائلش مسائل كلي يا عام وجود است مثل تناهي يا عدم تناهي هستي، ثابت بودن يا متغير بودن هستي، بررسي امكان و راه‌هاي شناخت هستي توسط انسان و... مفروضات فلسفه از اين نگاه بديهي‌ترين امور است، مثل اصل امتناع نقيضين يا اصل جهت كافي يا... البته اهالي فلسفه مي‌دانند كه يكي از مهم‌ترين كارهاي فلسفي پرداختن به همين اصول است و به چالش كشيدن بديهي خواندن آنها. از اين حيث فلسفه يك تفاوت اساسي با ساير علوم دارد و آن اين است كه در فلسفه مفروضات دانش خود به مسائل دانش بدل مي‌شوند، اما در ساير علوم مفروضات، مفروضات مي‌مانند و ديگر به چالش كشيده نمي‌شوند، در نهايت نيز نتيجه يا غايت فلسفه توضيح رابطه انسان با هستي و پاسخ به پرسش‌هاي بنيادين او از اين جهت است، سوال‌هايي شبيه همان‌ها كه در شعر منسوب به مولوي خوانده‌ايم: از كجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود و... الخ. شايد به نظر برسد اين تعريف كلاسيك از فلسفه به ظاهر مشكل ما را با اين معرفت پيچيده حل كرده باشد، اما واقعيت آن است كه آنچه آمد تازه اول عشق است و دست‌كم در طول 2500 سال فلسفه‌ورزي بشر از زمان سقراط تا زمان ما هيچ گاه فلسفه نتوانسته پاسخي قطعي به اين مسائل پيدا كند، اگرچه در اين فاصله زماني از سقراط و افلاطون و ارسطو و فلوطين در يونان باستان و قديس آگوستين و فارابي و ابن سينا و توماس آكويناس در عصر قديم گرفته تا دكارت و اسپينوزا و لاك و هيوم و كانت و هگل و ماركس و نيچه و ويتگنشتاين و هايدگر در دوران جديد، باهوش‌ترين افكار بشري كوشيده‌اند اين سوال‌ها را جواب دهند، يعني جالب است فلسفه كه به دنبال قطعيت و يقين است، هيچ گاه به آن دست نيافته و از اين جهت مي‌توان فلسفه را به تعبيري دقيق در راه بودن و يك پروژه ناتمام اما اميدوار خواند.  يك نتيجه مهم تلاش اين آدم‌ها هم انباشت انبوهي از متون اعم از يادداشت‌ها، كتاب‌ها، مقالات و دست نوشته‌هاست كه تاريخ فلسفه خوانده مي‌شوند، امري كه سخت در اشتباهيم اگر فكر كنيم تنها به گذشته مربوط مي‌شود و دانستن و خواندن آنها فايده‌اي در بر ندارد. به بيان روشن‌تر فلسفه را نمي‌شود از تاريخش جدا كرد و كسي نمي‌تواند مدعي شود كه در خلأ كار فلسفي مي‌كند. حتي اگر كسي بخواهد مدعي شود كه آنچه تاكنون فيلسوفان در پاسخ به پرسش‌هاي اساسي با اتكا بر عقل و خردورزي گفته‌اند مزخرف است و او مي‌خواهد اساس بهتري پي‌ريزي كند، چاره‌اي ندارد جز اينكه اولا با دقت نظرات آنها را بخواند و بفهمد، ثانيا با استدلال و منطق (روش فلسفه‌ورزي) و مستند و متكي بر متن (روش علمي) و روشن و واضح نشان دهد كه آنها كجا به اين خبط و خطا مبتلا شده‌اند و ثالثا راه بديل او چيست. اينجاست كه برخي به درستي مي‌گويند فلسفه مثل هر دانش ديگري يك تخصص است و هر كسي نمي‌تواند مدعي آن شود. اما اين تاكيد بر تاريخي بودن يا تاريخمندي فلسفه‌ورزي و ضرورت آگاهي بر آنچه بزرگان فلسفه گفته‌اند و نوشته‌اند، نبايد ما را به يك خطر مهلك در فلسفه‌ورزي دچار كند. درست است كه براي فلسفه‌ورزي بايد فلسفه را خواند، گام به گام و با مطالعه دقيق آنچه پيشينيان به خصوص فيلسوفان بزرگ گفته‌اند، اما هيچگاه نبايد فلسفه‌داني را با فلسفه‌ورزي خلط كرد. بسيارند استادان فلسفه يا آشنايان و علاقه‌مندان به فلسفه كه سال‌ها عمر شريف‌شان را صرف مطالعه و فهم آثار فيلسوفان بزرگ كرده‌اند و حتي شرح‌هاي دقيقي بر آثار آنها نوشته‌اند، يا حتي فراتر برويم و بگوييم كه نقدهايي به آنها وارد كرده‌اند، اما خودشان فيلسوف نبوده‌اند و كاري كه كرده‌اند در همه موارد فلسفه‌ورزي نبوده است. بر عكس آن هم هست، يعني بسيارند فيلسوفان بزرگ كه اگرچه آگاهي اجمالي از تاريخ فلسفه و انديشه‌هاي فيلسوفان بزرگ داشته‌اند، اما يك دهم برخي از معاصران‌شان فلسفه‌دان نبوده‌اند. فيلسوف بودن و فلسفه‌دان بودن همواره بر هم منطبق نبوده‌اند، اگرچه شايد بتوان نوعي تعامل و هم‌افزايي بين آنها بازجست، يعني شايد بتوان گفت يك فيلسوف اگر فلسفه‌دان بهتري باشد، شايد بتواند فلسفه‌ورزي بهتري نيز بكند، اگرچه در همين نكته اخير نيز برخي ترديدها مي‌توان داشت. فعلا همين جا بس است. در يادداشت بعدي عمري اگر باشد مي‌كوشيم به اين نكته بپردازيم كه كي مي‌شود يك نفر را فيلسوف خواند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون