خواستن توانستن نيست، آگاهي لازم است
رامبد جوان
جوانهاي ايراني تغيير كردهاند؛ خواستههايشان، زبانشان، تفكراتشان و تمام جهان آنها در امتداد تغييرات روزگار، تغيير كرده. آنها شبيه ما نيستند و نميتوانند شبيه آن چيزي كه ما ميخواهيم باشند. ميگويند، آسيبهاي اجتماعي زياد شده. ميگويند، بحرانهاي اجتماعي روزبهروز عميقتر ميشوند. ميگويند، مردم ديگر شاد نيستند، اميد ندارند و بيانگيزه هستند و از پس تمام اينها، آسيبهاي اجتماعي يك به يك سراغ جامعه ايراني آمده و جامعه را درگير كرده و حالا بايد راهحلهايي براي آن پيدا كرد. مديران هم بسيار زياد درباره اين بحرانها و اتفاقها حرف ميزنند و اتفاقا ميگويند كه ميخواهند اين مشكلات حل شود، مردم اميدوار و شاد باشند و زندگي راحتتري داشته باشند. اما در عمل هيچ اتفاقي نميافتد و تمام اينها شبيه يك حرف و مرور بحرانهاست. در واقعيت ماجرا، مشكلي حل نميشود و تغييري هم ايجاد نميشود. انگار كه هيچ تلاشي فايده ندارد. در حالي كه اينطور نيست و تجربه، ثابت كرده وقتي دقيق و درست ميداني كه ميخواهي چه كار كني، چه جامعه هدفي داري، براي شناخت آن تحقيق و بررسي ميكني و برمبناي اصول و قواعد، كار را انجام ميدهي، واكنشها هم از راه ميرسد. شادي مردم و اميدواري آنها كار سختي است اما، نشدني نيست. ميشود مردم را خنداند، ميشود به آنها روحيه داد، ميشود نبض مخاطب را در دست گرفت و او را اميدوار كرد و از همه مهمتر، ميشود مردم را همراه كرد. تمام اينها و اتفاقهاي بزرگتر از يك شادماني لحظهاي و گذرا، همه امكانپذير است. ما اين تجربه را داشتيم؛ تحقيق كرديم، بررسي كرديم، زبان مردم را ياد گرفتيم و با تمام اينها موفق شديم براي لحظاتي شادماني را به خانهها بياوريم. تجربه ما نشان داد كه حل مشكلات اجتماعي، رفع بحرانهايي كه به مردم مرتبط است و بايد همراهي آنها را هم داشت، اتفاقي محال نيست. اما ما اين اتفاق را محال ميكنيم، چون در جلسات تصميمگيري و برنامهريزي، معمولا دورترين و بيتخصصترين آدمها نسبت به مشكل و اتفاق نشستهاند. چون تحقيق و كارشناسي درست اتفاق نميافتد. كسي زبان مردم و از همه مهمتر زبان اين نسل جواني كه بخش بزرگي از جمعيت ايران را تشكيل ميدهد را بلد نيست. ميخواهيم اتفاقها و بحرانها را بدون كارشناسي، بدون تحقيق، بدون اينكه آشنايي دقيق و درستي داشته باشيم، حل كنيم. كاري كه امكانپذير نيست و در واقعيت هم ميبينيم كه با همين ناآگاهيها و ناآشناييها، در اين سالها نتوانستيم موفق باشيم و در حل بحرانها كاري از پيش ببريم. براي موفقيت، بايد زاويه نگاه خود را عوض كنيم، بايد متخصصان و كارشناسان آگاه و كاربلد را وارد كنيم و از همه مهمتر بپذيريم كه زبان نسل امروز، خواست نسل امروز و زندگي آنها تغيير كرده و اين ما هستيم كه موظف به آشنايي با اين تغييرات تازهايم. چه متخصصان امور اجتماعي، چه ما هنرمندان كه نقش فرهنگسازي داريم، همه بايد به اين نكات دقت كنيم و براي انجام كاري كارشناسي و حرفهاي و درست آستين بالا بزنيم. براي حل اين مشكلات تنها يك «خواست» كلي چارهساز نيست و معناي توانستن و موفقيت نميدهد، ما به آگاهي نياز داريم.