باز هم درباره فضاي مجازي
عباس عبدي
هر اختراع يا نوآوري كه ميبينيم، داراي مزايا و معايبي است ولي همه اين مزايا و معايب لزوما ذاتي آن اختراع نيستند، بلكه بخشي از مزايا و معايب به نحوه استفاده ما از آن مربوط ميشود. عصر جديد تمدن جهاني با ورود سوختهاي فسيلي و گرفتن انرژي از اين سوختها آغاز شده است كه مزاياي بسيار فراواني داشت و دارد ولي اين اتفاق معايب خود از جمله آلودگي زيستمحيطي را هم داشت و دارد ولي اين آلودگي در همه جوامع يكسان نيست و بستگي دارد كه مردم هر جامعه با اين نعمت و امكان، چگونه رفتار كردهاند. در ميان نوآوريها، شايد هيچ موردي مثل اينترنت و شبكههاي اجتماعي تا اين حد سريع، فراگير و اثرگذار نبوده است. اين اثرگذاري در مدت كوتاه رخ داده و از اين رو در كنار مزاياي آن معايبي هم ايجاد كرده است. اين معايب به دلايل گوناگوني در جوامع در حال توسعه بيشتر بوده، زيرا ضعف زيرساختهاي ارتباطات و فقدان دموكراسي و ضعف نهادهاي نظارتي و... موجب شده كه در كنار منافع فراوان اينترنت، نتوانيم چنانچه شايسته است از آن استفاده كنيم بهطوري كه معايب آن كمتر و كمتر شود. به تعبير ديگر جوامع در حال توسعه در استفاده از فناوريهاي روز دنيا دچار نوعي تاخر فرهنگي يا پسافتادگي فرهنگي ميشوند. نحوه رانندگي در اين جوامع را با جوامع توسعهيافتهاي كه خودرو را اختراع كردند، مقايسه كنيم، همهچيز دستگيرمان ميشود و اينكه چطور خودرو ميتواند در يك جامعه نعمت شود و در جامعه ديگر نقمت؛ بهطوري كه آمار كشتگان تصادفات رانندگي آن تعجبآور شود.
از هنگامي كه شبكههاي اجتماعي در دسترس مردم قرار گرفت نوعي اميد به آينده نيز نزد مردم به ويژه جوانان شكل گرفت. برخي رويدادها نيز مثل قضيه بهار عربي به اين اميد و خوشبيني دامن زد. از همان زمان تاكنون در چندين نوبت نسبت به خطرات استفاده نادرست از اين شبكهها يادداشت نوشتم. مشكل مهم اين است كه وقتي از يك فناوري استفاده نادرستي صورت گيرد، كمكم كاربردهاي درست و مزاياي آن نيز ناديده گرفته ميشود. اين حساسيت نزد بنده همچنان وجود داشت تا اينكه هفته گذشته با دو مورد مواجه شدم و به اين نتيجه رسيدم كه نوشتن يادداشت ديگري در اين باره مناسب است.
هفته گذشته روزنامه شهروند متني را با عنوان «در خدمت و خيانت شبكههاي اجتماعي» منتشر كرد كه سخنراني وائل غنيم از فعالان شبكههاي مجازي در مصر بود. او كسي است كه بسياري معتقدند، جرقه اوليه را به جنبش مردم مصر عليه حسني مبارك زد. او از طريق شبكههاي مجازي و با استفاده از اينترنت و دعوت مردم به حضور خياباني حركتي را آغاز كرد كه در كمتر از سه هفته پرونده حكومت حسني مبارك را بست و خودش به يكي از شخصيتهاي مهم در سياست مصر و حتي جهان تبديل شد. او در اين سخنراني سير نگاهش به نقش اينترنت در اصلاح جامعه را شرح ميدهد و اينكه چگونه با اعتقاد به اين گزاره كه: «اگر ميخواهيد يك جامعه را آزاد كنيد، تمام چيزي كه نياز داريد اينترنت است. » وارد انقلاب مصر شد و سپس چگونه پس از بازداشت و آزاد شدن و به دنبال آن سقوط حسني مبارك در آسمانها سير كرد و پس از آن چگونه راه افول را پيش گرفت و چيزي نگذشت كه با كودتاي سيسي عليه رييسجمهور قانوني، يعني محمد مرسي، انفعال و سكوت را پيشه كرد و دو سال تمام سكوت كرد و با اين سخنراني در نقد فضاي مجازي سكوت خود را شكسته و به اين گزاره رسيده است كه: «امروز من معتقدم، اگر ميخواهيم جامعهاي را آزاد كنيم، اول بايد اينترنت را آزاد كنيم.»
وي در اين سخنراني چند ايراد براي فضاي مجازي و شبكه اجتماعي آن برميشمارد. اگرچه اهميت اين موارد يكسان نيست. ناتواني در پاسخ به شايعه و سطحي شدن فضا، محدود شدن ارتباطات با افراد همفكر، تقويت عصبانيت و نامُدارايي در روابط، جلوگيري كردن از تغيير نظر، بهجاي آنكه كمك به تغييرات مثبت فكري كند موارد مهم اين نقد هستند. اگرچه بنده برحسب درك و تجربه خود گمان ميكنم كه نحوه استفاده ايرانيان از اينترنت تا حدي مسوولانهتر بوده، يا حداقل در سه سال گذشته چنين بوده كه اين امر نيز به نوعي بازتاب وضعيت سياسي جامعه ايران است ولي ظرفيت استفادههاي نادرست از اين شبكهها همچنان وجود دارد و شايد مجال كمتري براي بروز پيدا كردهايم و به مصداق آن ضربالمثل كه آب گيرش نميآيد و الا شناگر قابلي است، اگر فرصت پيدا كنيم، معلوم نيست كه ما نيز با موارد حادتري مواجه نشويم و بهجاي آنكه اين شبكهها يار شاطر ما شوند، ممكن است بار خاطرمان شوند. بنابراين بايد متوجه ابعاد خطرناك و خسارتبار استفادههاي نادرست از اين فضاي شبكهاي باشيم.
تقريبا تمام ايرادهاي وائل غنيم را به صورت شخصي در گروههاي تلگرامي محدودي كه عضو هستم تجربه كردهام. از طرح مسائل غيرواقعي و شايعه و حتي جعلي و دروغ كه همه آنها واقعيت پنداشته ميشود، تا فضاي غيرآزاد اين شبكهها كه نوعي استبداد در آن وجود دارد كه ديگران احتياط ميكنند تا مبادا حرفي بزنند و اگر بزنند به سرعت محكوم ميشوند و نيز از عصبانيت شديد و لحن بدگفتاري كه در گفتوگوهاي مجازي ميتوان ديد و محدوديتهاي ارتباطي اعضا به افراد همسو و بازتوليد دادهها و ارزشها و تحليلهاي حمايتكننده اين گروههاي همسو نيز به وفور ديده ميشود. بهطوري كه ميتوان گفت كه اينترنت و شبكههاي اجتماعي بجاي آنكه به بخشي از راهحل تبديل شوند، در حال تبديل شدن به بخشي از مشكل هستند. البته تاكيد كنم اين وجوه منفي ماجراست در حالي كه ابعاد مثبت آن را شرح ندادهام در غير اين صورت طبعا عضو هيچ گروهي نميشدم. اتفاقا مسير استفاده از اين شبكهها رو به جلو و در حال پيشرفت است. با اين حال بايد نسبت به عوارض اين فضا حساس بود.
تجربهاي كه براي خودم پيش آمد اين بود كه در يكي از گروههاي تلگرامي يادداشتي را ديدم به نام خودم، كه طبعا هيچ تناسبي با ادبيات و نگرش من نداشت. اين يادداشت با عنوان «رسانه ضد ملي صدا و سيماي تشويش اذهان عمومي» بود. كساني كه با نوشتههاي من آشنا بودند، شك كردند كه اين نوشته بنده باشد، لذا صحت آن را استعلام كردند. اگرچه انتساب آن را بلافاصله در «كانال آينده» خودم تكذيب كردم ولي طي چند روز متوجه شدم كه بازنشر آن بسيار بيشتر از يادداشتهاي خودم است، زيرا لحن آن به نسبت تند، گزنده و مستقيم و هيجاني بود، در حالي كه نوشتههاي من خالي از اين ويژگيهاست و بهظاهر نوشتههاي بنده براي فضاي هيجاني اينترنتي جذابيت مشابه آن نوشته غيرواقعي را ندارد. البته تا آنجا كه ميدانم آن نوشته امضاي مشخصي داشته و يك نفر ديگري غير از نويسنده اصلي جعل امضا را انجام داده است. ولي اينجا قصد متهم كردن كسي نيست، بلكه اصل ماجرا و رخ دادن آن مهم است. به ويژه بيتفاوتي برخي خوانندگان و حتي يكي از دوستان در پاسخ به تكذيبيه بنده نوشته بود متن بدي كه نبوده! گويي اگر بر فرض كه متن خوبي را به نام ديگري منتشر كرديم اشكالي ندارد.
به نظر ميرسد كه در به كارگيري فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي بايد بيش از پيش دقت كنيم. احتمالا در آينده به موارد ديگري از موضوع خواهم پرداخت.