كشوري كه نظام آموزشياش الگوي جهاني شد
مهدي بهلولي٭
«داستان بهسازي شگفتانگيز آموزشي در فنلاند، داستاني است كه بايد سياستگذاران و آموزشگران سراسر جهان از آن آگاه باشند و اين داستان را هيچ كس روشنتر و دلپذيرتر از پاسي سالبرگ نميگويد. سالبرگ براي دههها با اين داستان زندگي و درباره آن پژوهش كرده است. خواندن اين كتاب، بايسته است.» اين جملهها را ليندا دارلينگ هاموند، نويسنده و استاد سرشناس آموزشي در دانشگاه استنفورد، درباره كتاب «درسهاي فنلاندي: آنچه دنيا ميتواند از تغييرات آموزشي فنلاند بياموزد» ميگويد. كتاب در سال 2011 منتشر شد و از آن زمان تاكنون به 16 زبان ترجمه شده است. عليرضا مقدم و طيبه سهرابي نيز آن را به فارسي برگرداندهاند و انتشارات مرآت منتشر كرده است. به غير از دارلينگ هاموند، بسياري از آموزش شناسان سرشناس ديگر هم درباره اين كتاب نوشته و خواندنش را سفارش كردهاند و راست هم اين است كه اين كتاب، خواندن دارد به ويژه براي ما ايرانيان كه در سنجش با جهان توسعه يافته، شمار كتابهايي كه در زمينه آموزش روز دنيا داريم بسيار كم شمارتر است. كتاب از آنجا شروع ميكند كه در سالهاي آغازين دهه 1990 آموزش و پرورش فنلاند چيز خاصي براي عرضه به جهان نداشت اما يك دهه بعد، تبديل به يكي از كشورهاي «الگو» آموزشي ميشود و نام آن بر سر زبانها ميافتد. پاسخ به رمز و راز اين دگرگوني، هدف اصلي كتاب است و آنچه اين پاسخ را گيرا، شورانگيز و خواندنيتر ميكند متفاوت بودن آن با آن چيزي است كه از مفهوم بهسازي آموزشي و روشهاي آن در ذهن بسياري از فرادستان آموزش و پرورش جهان، و از آن ميان ايران، نقش بسته است: «اين كتاب رقابت دشوارتر، دادههاي بيشتر، سرنگون كردن اتحاديه معلمان، ايجاد مدارس مستقل بيشتر، يا به كار بردن مدلهاي مديريتي شركتهاي تجاري در سيستم آموزش و پرورش را به عنوان راهحل بحرانها پيشنهاد نميكند بلكه رويكردي كاملا متفاوت دارد. پيام اصلي اين كتاب اين است كه راه ديگري براي بهبود نظامهاي آموزشي وجود دارد. اين راهها شامل بهبود قدرت معلمان، محدود كردن آزمونهاي دانشآموزان، اولويت دادن به مسووليت پذيري و اعتماد نسبت به پاسخگويي و محول كردن رهبري مدارس به منطقه و متخصصان آموزش و پرورش است.» و باز ميخوانيم: «فنلاند نشان ميدهد كه راههاي ديگري براي ساختن سيستم آموزشي خوب وجود دارد، استفاده از راههايي كه متفاوت از سياستهاي آموزشي بازارمحورانه است. راه فنلاند براي تغيير، اعتماد، تخصصگرايي و مسووليت مشترك است.»، «فنلاند متعهد به ايجاد مدارسي با حمايت دولتي مناسب و امكان مديريت محلي براي جذب همه كودكان است. اين هدف آموزشي مشترك، ريشههاي عميقي در سياستها و خدمات عمومي فنلاند داشت كه از تشكلهاي دولتي و سياسي مخالف جان سالم به در برد.»، «تجربيات فنلاند نشان ميدهند كه تمركز مستمر روي تساوي حقوق و همكاري- نه گزينش و رقابت- ميتواند منجر به اين شود كه يك سيستم آموزشي جايي باشد كه همه دانشآموزان به خوبي ياد ميگيرند. ميزان حقوق معلمان بر اساس نمره امتحان دانشآموزان يا تبديل مدارس دولتي به خصوصي (به طرق مختلف)، ايدههايي هستند كه در مجموعه اقدامات بهبود آموزش فنلاند جايگاهي ندارند.» به گمانم از همين اندك جملهها، بايد روشن شده باشد كه با كتابي روبهرو هستيم كه حرفها و درسهاي تازه دارد. از همين رو برگردان آن به فارسي به راستي كه جاي سپاسگزاري دارد. اما بد نيست كمي هم درباره ترجمه آن بنويسيم. خود كتاب اصلي از سال 2011 تا 2015 يكي، دو بار ويرايش شده است، به نظر ميرسد كه ترجمه كتاب نيز نيازمند ويرايش است. در جاهايي، زيبايي متن اصلي، آن چنان كه بايد و شايد، منتقل نشده است. پيشگفتار ارزنده اندي هارگريوز نيز حذف شده است. برخي واژهها نيز درست ترجمه نشده يا دست كم نيازمند توضيح مترجمند. براي نمونه در نقل قول نخستي كه در بالا از كتاب آورديم بحث «ايجاد مدارس مستقل» شده است. در متن اصلي به جاي «مدارس مستقل»harter school است. مدرسههاي چارتر، يا منشوري يا اجارهاي، مدرسههاي دولتي امريكايي هستند كه به بخش خصوصي، اجاره داده ميشوند و بنا به منشور و تم و شعار اصلي خود عمل ميكنند. واژه «مستقل» عامتر از آن است كه تعريف دقيق اين مدرسهها و چگونگي عملكرد آنها را براي خواننده فارسي زبان روشن سازد. و نكته پاياني برميگردد به ناشر كتاب. اين نگارنده، نتوانست كتاب را در بازار تهيه كند چرا كه گويا انتشار عمومي نيافته است- با آنكه 2000 شمارگان دارد. طنز تلخ روزگار ما يكي همين است كتابي كه به مخالفت با آزمون و تست برميخيزد از سوي بنيادي ترجمه و منتشر ميشود كه گويا آن را به مدرسههايي ميفروشد كه با آن قرارداد آزمون (آزمونهاي مرآت) دارند!
٭آموزگار و كنشگر صنفي