• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3508 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱ ارديبهشت

آقا جلال و كبوترهاي بي‌قرارش

جواد طوسي

وقتي تولد و مرگ تلخ جلال مقدم در اواخر فروردين ماه رقم مي‌خورد، دلت مي‌خواهد بهار را با او به رنگ خزان ببيني. مقدم با همه آن ذات و جوهره هنرمندانه‌اش، يك آدم گوشه‌نشين بي‌حاشيه و بدون هياهو بود. او از اين جهات و همچنين تنهايي و تك‌افتادگي عامدانه‌اش در اين دوران، بي‌شباهت به فريدون گُله نبود.
شروع فعاليت جلال مقدم در سينما با نگارش فيلمنامه «جنوب شهر»، براساس داستان «ميدان اعدام» و مشاركت در نوشتن فيلمنامه «شب قوزي» (هر دو ساخته فرخ غفاري/ 1337 و 1343) و همكاري و مشاوره در فيلم مستند «خانه خدا» (1345) و بازي در سكانس معروف كافه «خشت و آينه» (ابراهيم گلستان/ 1344) به اتفاق پرويز فني‌زاده بود. در همين سكانس اخير توجه كنيم به تسلط او در ادا كردن ديالوگ‌هايي منطبق با  شخصيت خاص و غيرمتعارفش. مقدم همراه با شكل‌گيري موج نو اولين فيلمش را با نام «سه ديوانه» (1347) با نگاهي ضدكليشه نسبت به تيم سه نفره سپهرنيا، گرشا و متوسلاني مي‌سازد. اما اين كمدي روشنفكرانه در سالي كه ملودرام عامه‌پسند «سلطان قلب‌ها» (محمدعلي فردين) فروش بسيار چشمگيري دارد، شكست مي‌خورد.
منتها دو فيلم بعدي او (پنجره و فرار از تله/ 1349 و 1350) كاملا جايگاهش را به عنوان يك فيلمساز باذوق و خوشفكر محكم مي‌كند. هنوز اين دو فيلم با اين همه قدمت زماني رنگ و بوي كهنگي به خود نگرفته‌اند و از نظر فضاسازي، استفاده درست از لوكيشن، ديالوگ‌نويسي و شخصيت‌پردازي و تقابل آدم‌ها جزو بهترين آثار دوران موج نو محسوب مي‌شوند. به ويژه آشنايي و دوستي غريب دو شخصيت اصلي «فرار از تله» (مرتضي و كريم با بازي بهروز وثوقي و داوود رشيدي) و سكانس ديدني خلوت كردن آنها با يكديگر و خصومت بعدي‌شان و تعريفي كه هر كدام در اين موقعيت از «عدالت» دارند، از نمونه‌هاي استثنايي در سينماي ايران به شمار مي‌آيند.
جلال مقدم در دو فيلم بعدي دوران قبل از انقلابش با نگاه متفاوت و ضدكليشه‌اش به سراغ شمايل‌هاي آشنا و «فردين» رفت و باز در گيشه شكست خورد.
جلال مقدم به عنوان روشنفكري كه تمايل به نمايش وجوه روشنفكرانه‌اش نداشت، در روند تاريخي اجتماعي بعد از انقلاب همچون فريدون گله وضعيتي بغرنج و انزواطلبانه پيدا كرد و گويي بعضا اصرار بر خودزني دارد. دو فيلم «چمدان» و «آشيانه مهر» براي او در كارنامه فيلمسازي‌اش پوئن مثبتي نبودند. بيشترين توجيه و حضور هنري مقدم در اين دوران كه برايش حكم نوعي دوپينگ را داشت، بازي در نقش‌هاي كوتاه و مكمل بود كه از ميان‌شان بهترين بازي‌ها را در فيلم‌هاي «دندان مار»، «سرب» و «ردپاي گرگ» مسعود كيميايي داشت. حالا ديگر آقا جلال «دندان مار» كه با كبوترانش سخن صحافي مي‌كرد و فقط يك رفيق قديمي مثل رضا قدرش را مي‌دانست و آقا تهراني «ردپاي گرگ» كه اگر عكسش مي‌رفت رو سينه ديوار اون، ديوار تكون نمي‌خورد، براي‌مان نوستالژي شده‌اند. حالا ديگر روبيك منصوري رفيق و هم‌صحبت و ميزبان مشتي جلال مقدم هم نيست كه ياد او را در استوديوي خود در ته آن كوچه خيابان ويلا زنده كند. همه دوستان باوفاي او مثل مهدي رجاييان رفته‌اند و در خاك آرميده‌اند. ياد روزهايي مي‌افتم كه به اتفاق اصغر نعيمي براي انجام يك گفت‌وگوي مفصل به خانه اجاره‌اي او در خيابان ويلا مي‌رفتيم و پاي صحبت‌هاي شنيدني و كلام تلخش ساعت‌ها مي‌نشستيم. از اين مرد دل‌خسته خراب تصوير متناقص و يا درهمي به ياد دارم كه آميزه‌اي از طنازي و تلخ‌انديشي و چهره متورم و محصورشده در ميان دو كپسول بزرگ اكسيژن روي تخت كهنه بيمارستان فيروزگر است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون