هادي خانيكي در گفتوگو با «اعتماد»:
رياست مجلس عرصه بده و بستانهاي پشت پرده نيست
محمدحسين مهرزاد
هادي خانيكي، بيش از آنكه فعال سياسي باشد يك دانشگاهي تمام عيار است كه پديدههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي را اصلاحطلبانه ميبيند و تحليل ميكند. از همان سالهايي كه هنوز رد و نشاني از اصلاحات نبود و خرداد 76 شكل گرفت تا امروز كه اين جريان توانسته با ائتلافي بلوغ يافته اكثريت كرسيهاي مجلس دهم را به نام ليست اميد تشكيل دهد مشي و مرامش تغييري نكرده و البته همواره در بطن تحولات سياسي قرار داشته است. از اين منظر با او ميتوان از خرداد 76 شروع كرد و به خرداد 95 رسيد؛ خردادي كه مهمترين اتفاقش رياست مجلس دهم نام گرفته و او نيز در اين اتفاق مهم در صف حاميان رياست محمدرضا عارف قرار دارد. خاصه آنكه اين روزها ارتباط بيشتري با عارف دارد و تلاش ميكند با تخصصي كه در امر رسانه دارد بيش از قبل جريان اصلاحات را در مسير پيش رو همراهي و كمك كند. خانيكي انتخاب رييس مجلس را نقطه آغاز و نه پايان مجلس ميداند و بر همين اساس ميگويد هركس از بين دو كانديداي موجود رييس مجلس شود براي اداره و پيشبرد اهداف حتما به آن ديگري محتاج است و همين باعث ميشود همفكران و منتقدان را به پرهيز از منازعه و دوگانهسازي كاذب توصيه كند. با اين حال درباره رياست عارف دلايل متعددي دارد و معتقد است او ميتواند به شكلي مطلوب مجلس را اداره كند و فراتر از آن اين توانمندي را دارد كه ماموريت تعامل با ساير نهادهاي حاكميتي و ترميم رابطه اصلاحطلبان با آنها را به خوبي به سرانجام برساند.
در ساعات پاياني روزي اين مصاحبه را انجام ميدهيم كه سالگرد حماسه دوم خرداد سال 76 است. از تولد جريان اصلاحات شروع كنيد. چه شد كه مولود خرداد 76 دولت اصلاحات و بهتبع آن جريان اصلاحات شد؟
دوم خرداد را پشت سر گذاشتيم و به سوم خرداد نزديك ميشويم. به طور نمادين دوم و سوم خرداد به عنوان دو نماد شاديآور براي جامعه ايراني است. با فتح خرمشهر در سوم خرداد توان ملي در خدمت بازسازي و احياي هويت ملي و مذهبي درآمد. دوم خرداد نيز علامتي شد كه ببينيم در لايههاي زيرين جامعه چه ميگذرد. خاطرم هست كه اساسا آقاي خاتمي و جرياني كه بعدها نام اصلاحطلب به خود گرفت در انتخابات رياستجمهوري هفتم مايل بود كه اين جريان بتواند به نوعي منشور فكري خود در درجه اول و نگاهش به حوزه معرفتي و سياسي را نشان دهد و در واقع نگاهش را عرضه كند و در درجه دوم از توانمندي سياسي و مدني برخوردار شود. به اين معنا كه اساسا ورود اين جريان به انتخابات با تصور اين نبود كه وارد قدرت سياسي ميشود و انتخابات را ميبرد. بلكه با اين هدف بود كه اين جريان خود را در سطح كشور متشكل كند. از نظر فكري انديشهاي كه خاتمي آن را به عنوان روشنفكري ديني نمايندگي ميكرد، تفكري بود كه قايل بود، ميشود دو وجه نظام يعني جمهوريت و اسلاميت را در كنار هم تقويت كرد و دموكراسي را با دين سازگار ديد. در وجه سياسي و تشكيلاتي نيز تقويت جامعه مدني در دفاع از هويتيابي سياسي و متشكل شدن نيروها را در ذهن داشت. طرح اين ايده و تفكر با تحولات پردامنه و عميقي كه در جامعه شكل گرفته بود به هم گره خورد و مشخص شد كه تفكر اصلاحطلبانه تفكري است كه از بدنه اجتماعي درخوري برخوردار است و ديديم كه از سطحي كه فكر ميكرد بيشتر به دست آورد. چند ماه پيش از انتخابات و قبل از بهمن ماه اين جريان به دنبال داشتن نشريه بود و آقاي خاتمي به دنبال آن بود و حتي مجوز آن را گرفته بود كه اين نشريه محلي براي گفتوگوي حوزه مسائل معرفتي و سياسي باشد. اين مساله به داوطلبي در انتخابات رياستجمهوري رسيد و بعد از نوروز 76 كمكم مشخص شد كه با وجود اينكه از امكانات كمي برخوردار هستيم و محدوديتهاي زيادي داريم، ميتوانيم وارد حوزه رسمي قدرت شويم. از اين نظر مشابهتهاي اجتماعي بين خرداد 76 خرداد 92 و اسفند 94 و حتي ارديبهشت 95 وجود دارد و هريك مهر تاييدي بر ديگري است. دوم خرداد سرآغازي بود براي معلوم شدن اينكه جامعه ايراني خواستار تغيير و تحول است و اين تغيير را مسالمتجويانه ميخواهد و در چارچوب قانوني نظام ظرفيتهاي بيشتري ايجاد ميكند. ميتوان گفت كه خرداد 76 سه اعتماد را در ايران نشان داد و حتي ميتوان گفت كه ترميم كرد. اعتماد به خود كه فرد ميتواند موثر باشد، اعتماد به نظام كه اين ظرفيت را دارد كه اين حد از تفاوت را در خود بپذيرد و اعتماد به جرياني كه نام اصلاحات به خود گرفت يعني در پرتوي اين جريان است كه ميتواند تغييرات را پيش بگيرد.
اشاره به مشابهتهاي دوم خرداد 76 و ادوار انتخاباتي 92 و 94كرديد. اساسا راي دادن ذووجهين است. هم سلبي و هم ايجابي است ولي شايد يكي از اين نقاط مشابه اين سه رويداد بارز بودن وجه سلبي آن است. آيا اين خاصيت خواست تغيير است يا اينكه دليل ديگري دارد؟
قطعا ميتوان چنين نتيجه گرفت كه رايي كه حاكي از خواست تغيير است هم وجهي در نقد وضع موجود دارد و هم وجهي در اميد به اصلاح دارد. در جنبه انتقادي آن راي سلبي مطابق گفته شما بيرون ميآيد. اينكه به چه كساني راي نميدهند. در وجه ايجابي آن، اين است كه جامعه يا گروههاي موثر و فعال اجتماعي اميد دارند كه در پرتو چه رويكردي خواستههاي خودشان را برآورده كنند. البته ويژگيهاي رويكرد و راهبردهاي اصلاحطلبانه تنها برآورده شدن سريع مطالبات نيست. در رويكردهاي اصلاحطلبانه كه جوهره دموكراتيك دارد، تسهيل و تسريع دموكراسيخواهي به جامعه يا فعالان سياسي آموخته و ميآموزاند كه به جاي اينكه چه چيزي را سريعا به دست آورند به چگونه نزديك شدن به خواسته خودشان فكر ميكنند. اصطلاحا به حداقليگرايي روي ميآورند. اين از اينجا نشات ميگيرد كه تفكر اصلاحطلبانه در هيچ موقعيت سياسي و اجتماعي غايب نيست و زميني فكر و عمل ميكند. ميتوان بين دو وضعيت انتخاب كرد. وضعيتي او را به حداقل خواسته هايش نزديك ميكند و وضعيتي او را از حداقل خواستههايش هم دور ميكند. از اينجا شروع ميكند. به اين معنا تعبير درستي به كار برديد. انتخابهايي از اين دست انتخابهاي متضلع و چندوجهي است و الزاما قطبي نيست. اينكه بگوييم كه فقط و فقط بر اساس يك راي نه است، غلط است. اين راي نه همراه است با راي بلي. اگر راي بلي وجود داشته باشد و فقط نه باشد كه از درون آن انفعال انزوا و تحريم بيرون ميآيد.
اگر بخواهيم هشت سال دولت خاتمي را ببينيم سقف اصلاحطلبي كه در نظام تجربه شد دولت آقاي خاتمي بود. در تجربيات بعدي با خواست تغيير يا هر خواست ديگري اصلاحطلبان نتوانستند از آن سقف عبور كنند. حالا يا ميدان بازي داده نشد يا چيز ديگري. در سقفي كه قرار گرفتيم چقدر مطالبات بدنه اجتماعي محقق شد؟
در يك تقسيمبندي كلي راهبردهاي سياسي را به دو بخش تقسيم ميكنند. راهبردي كه تغيير را از بالا دنبال ميكند و صرفا در عرصه سياسي مدنظر است. يا راهبردي كه تغيير را از پايين و اصطلاحا از بدنه اجتماعي دنبال ميكند. اين در همه جنبشهاي اصلاحي و انقلابي ديده ميشود و در ايران هم وجود دارد. تعبيري كه از سيدجمالالدين اسدآبادي نقل ميشود كه ايده وحدت اسلامي را دنبال ميكرد و خواست خود را در متن حكومتها و دربار در ايران يا دربار دولت عثماني دنبال ميكرد، همين موضوع را ميگويد. حرف آخر سيدجمالالدين اين بود كه بذري كه كاشت در شورهزار بود و خيلي هم تلاش كرد. از طرفي در جنبشهاي انقلابي از پايين بنا بر تغيير صرفا در متن جامعه است و به بالا توجهي نميشود. اگر از اين دوگانه مرحلهاي جلوتر بياييم، خواهيم گفت كه كنش اصلاحطلبانه يعني اينكه هم توجه به موقعيتها و ظرفيتهاي رسمي درون نهاد حاكميت و هم از طرفي توجه به متن جامعه و تحولات اجتماعي داشته باشيم. طبيعتا جنبش اصلاحي محدود به سياست نميشود و بنيادهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، ارتباطي و علمي را دنبال ميكند. ميتوان نتيجه گرفت آنچه در خرداد 76 و در دولت اصلاحات رخ داد و اينكه يك گام بعد از دولت اصلاحات و در مجلس اصلاحات شكل گرفت، اين بود كه تامين مطالبات موجود در جامعه صرفا از طريق نهادهاي رسمي انجام ميشد. به عبارت ديگر به اصلاحات جامعهمحور و اصلاحاتي كه به تقويت نهادهاي مدني، تحزب، سازمانهاي مردم نهاد، تشكلها و امثال آنها كمتر مورد توجه قرار ميگرفت. البته در سطح نظري و صحبتها مطرح بود. ميتوان گفت كه برخي اولويتها الزامآور بود. جرياني را تصور كنيد كه آماده نيست وارد حكومت شود اما بلافاصله از دوم خرداد 76 مجبور است كه به مبرمترين وسايل بپردازد. دولتي كه از نظر موقعيت بينالمللي مواجه با خروج سفرا از كشور شده است؛ تهديدات بينالمللي و منطقهاي دارد و از نظر اقتصادي با شرايطي مواجه شده كه حتي از ذخيره مطمئن در سيلوهاي گندم برخوردار نيست. بنابراين اين دولت متوجه ميشود كه نميتوان تنها به بحثهاي سياسي و الزامات توسعه سياسي پرداخت. ميتوان گفت وقتي كه نهادهاي مدني توانمند نباشند شكافي بين نهاد حاكميت، دولت و جامعه پيش ميآيد. وقتي كه نهادهاي تعديلكننده وجود ندارند انقلاب توقعات فزاينده و پس از آن انقلاب سرخوردگيهاي فزاينده به وجود ميآيد. نهادهاي مدني مهمترين نقشي كه دارند اين است كه نهادهاي گفتوگو بين حكومت و جامعه باشند و اين سطوح ناگشوده را به هم باز كنند. ايده گفتوگوي تمدنها كه آقاي خاتمي مطرح كرد در دنيا انعكاس وسيعي داشت و با اجماعي كه در سازمان ملل بود و با پيگيري نهادهاي بينالمللي و حتي منطقهاي، نام ايران مترادف با گفتوگوي تمدنها شد. من سفري با خاتمي بعد از انفجار برجهاي دوقلو داشتم و در سازمان ملل ديدم كه يك ماه بعد از انفجار هم اساسا اين نوع نگاه اخلاقي به سياست وجه غالب اغلب گفتوگوها شده است. اتفاقا انفجار باعث شده بود كه به جاي اينكه گفته شود كه گفتوگوي تمدنها به پايان رسيد احساس نياز به گفتوگوي تمدنها بيشتر شود. سفر آقاي خاتمي به آنجا انعكاس بالايي داشت. چندين شبكه تلويزيوني مستقيم صحبت ايشان را پخش ميكرد. وقتي به ايران برگشتم، ديدم كه رسانهها و حتي رسانههاي اصلاحطلب به اين مساله خيلي نپرداختند. از برخي دوستان كه دستاندركار بودند علتش را پرسيدم. فكر ميكنم آن زمان انتخابات مياندورهاي در گرگان بود كه كانديداهاي اصلاحطلب ردصلاحيت شده بودند. آن دوستان ميگفتند كه چطور وقتي كانديدا در گرگان ردصلاحيت شده انتظار داريد كه از آقاي خاتمي صحبت كنيم؟ عين همين اتفاق زماني كه آقاي خاتمي در اجلاس جهاني جامعه اطلاعاتي صحبت ميكرد، افتاد. رسانههاي اصلاحطلب هم چنين كردند. توقعاتشان خيلي فراتر رفته بود و مساله را تفكيك نميكردند. اگر نهادهاي مدني قوي وجود داشته باشند ميتوانند اين موازنه را به درستي بفهمند. كمااينكه وقتي در مورد دولت اصلاحات صحبت ميكنيد، ميگوييد دولتي كه شعار اقتصادي نداد اما برجستهترين كارنامهاش در حوزه اقتصادي بود. اين تغييري كه رخ داده عمدتا در دولت است. در بدنه جامعه به اين نسبت فعال نبوده است. تجربه اصلاحات و بعد روي كار آمدن دولت اصولگرا بعد از آن نشان داد كه مهمترين ضعف جريان اصلاحي در بخش اجتماعي است. به عبارت ديگر رويكرد اصلاحي جامعهمحور مكمل آن رويكردي است كه وارد حوزه قدرت شده است. تا حضورش در جامعه و پيوندش با بدنه اجتماعي قوي نباشد كفايت نميكند كه در حوزه سياسي موفقيتهايي به دست آورد.
مبدع ايده گفتوگوي تمدنها شما بوديد؟
نه. شخص آقاي خاتمي بود.
صفر تا صد ايده مربوط به ايشان بود؟
من به آقاي خاتمي كمك ميكردم.
در جريان چگونگي رسيدن به اين عبارت بوديد؟
در جريان انتخابات سال 76 بحث روز برخورد تمدنها بود كه هانتينگتون مطرح كرده بود. آقاي خاتمي در جريان انتخابات پاسخ اين را دادند. وقتي ايده گفتوگو مطرح شد عميقتر و پالايش شدهتر به آن پرداختيم.
يكي ديگر از مشابهتهاي خرداد 76 و خرداد 92 اين است كه هردو در بستري شكل گرفت كه اصلاحطلبان مهجور بودند و گويي كه دستشان از قدرت كوتاه و در عين حال پايشان در جامعه بود. اين تشابه چقدر اتفاقي و چقدر محصول نوع سياستورزي اصلاحطلبان است.
اين يك واقعيت است. معمولا تحقيقات اجتماعي هم همه اينها را نشان داده كه نه فقط متاثر از عوامل سياسي بلكه متاثر از خيلي از عوامل توسعهاي ديگر مثل بالاتر رفتن سطح سواد و شهرنشيني، جوان شدن جامعه، مشاركت زنان و گسترش ارتباطات و ورود جامعه به عرصههاي تازهاي از ارتباطات مجازي و گروههاي اجتماعي است. مجموعا تغييراتي در جامعه ايجاد شده كه ميتوان گفت سطح توقعات نيازها و الزاماتي كه در جامعه سبقه اصلاحطلبانه دارد، بروز مييابد. منظورم از اصلاحطلبانه واژه تشكيلاتي آن نيست. جامعه خواستار آزاديهاي بيشتر و مداخلات كمتر در زندگياش است و سبك زندگياش تغيير كرده است. ذائقهها و سليقهها تغيير كرده است. سطح آگاهيها بالا رفته؛ آموزشها گسترش پيدا كرده است؛ زنان و جوانان وارد عرصههاي بيشتري از كشور شدهاند؛ معيشت و اقتصاد تغيير كرده است. الزام اين تغييرات اين است كه مرتبا انعطاف و اصلاحات بيشتري در سطوح اجرايي مديريتي و سياسي و تقنيني صورت گيرد. عدم موازنه كه ميگوييد، همين است كه جامعه خواستار اصلاحات است اما سطح اصلاحات در مديريت اجرايي و سياسي كشور به خصوص بعد از 84 پايين آمده است. اصلاحطلبان بيرون گود بودند و با محدوديت مواجه بودند. اين عدم موازنه مسالهاي فراتر از مساله سياسي و يك مساله ملي است. درواقع مصالح و منافع كشور ايجاب ميكند كه قالب و محتوا سازگار شوند. از الزامات سازگار شدن قالب و محتوا اين است كه نميشود جريان سياسي به نام جريان اصلاحطلب دستش از زمين و آسمان كوتاه باشد. به ميزاني كه كوتاه باشد كشور از اين ظرفيت بيبهره ميشود و تمركز و تراكم خواستهها و نيروها هم تبديل به مساله اجتماعي يا حتي سياسي ميشود. راهحل گشودن اين گره قواعد و سازوكارهاي دموكراتيك است كه سادهترين و شناختهشدهترين آن انتخابات است. هرجا كه در انتخابات درها باز ميشود و شرح صدر بيشتري مبنا قرار ميگيرد ميبينيم كه انتخابات از انباشت مطالبه كم ميكند. مثلا در انتخابات 92 اين دو مسالهاي كه رهبري بر آن تاكيد كردند يعني دعوت به مشاركت حداكثري در اين حد كه كساني كه نظام را قبول ندارند شركت كنند و همچنين راي را به منزله حق الناس شمردند و اينكه همه دستگاهها ملزم به دفاع از حق الناس هستند باعث شد سطح مشاركت از نظر كمي افزايش پيدا كرده و از نظر كيفي تحول پيدا كند. اين اتفاق حركت ارزندهاي بود كه نفع آن در درجه اول نصيب نظام ميشود و بعد به جريانهاي سياسي ميرسد. در انتخابات 92 راي آقاي روحاني در شهرهاي بزرگ و روستاها توزيع نسبتا يكنواخت داشت. اين يعني نوعي ترميم و تقويت سرمايه اجتماعي و نشان دادن قوت جامعه ايراني و هم تقويت آن. يكي از دلايل مهمي كه در امنيت جامعه ايران استخراج ميكنيم اين است كه جامعه احساس مشاركت و نشاط كرده است. من ميبينم كه برخي تحليلها در سطح كميت متوقف ميشود و اينكه راي فردي يك درصد يا دو درصد بالا و پايين رفته است. علاوه بر آن مهم اين است كه بررسي كنيم چه كساني وارد انتخابات شدند و يا كساني كه وارد انتخابات شدند نخبگان و گروههاي فعال اجتماعي هستند يا خير. انتخاباتي موثر است كه حاملان نوآوري و تغيير در جامعه فعالان آن انتخابات هم باشند. اين را در اين دوره از انتخابات ديديم. به اين معنا كه صرفنظر از اينكه اصلاحات را به عنوان جريان سياسي به كار ببريم كل گرايشي كه در اين انتخابات ديده شد مضمون اصلاحطلبانه دارد. مضمون اصلاحطلبانه با مضمون اعتدال، عقلانيت، نگراني، تدبير و دوري از افراط همسان است. اصلا دوپارگي...
ادامه در صفحه 7